20

افرادی که از نظر برقراری ارتباط با جامعه دچار مشکل هستند. اغلب دچار افسردگی می شوند. محققان طی تحقیقاتی ثابت کرده اند که مسئله ی افسردگی رابطه ی مستقیمی با روابط اجتماعی فرد دارد. در این مطلب این موضوع را برای شما بیشتر شرح می دهیم.

طرحواره به عنوان هسته اصلی باورهای انسان، مدت زیادی است که مورد بررسی روان شناسان قرار گرفته است. آن ها می گویند تجربیات دوران کودکی و زندگی باعث شکل گیری طرحواره در ذهن افراد می شود؛ یعنی همان قالب فکری ما و آن چه به وسیله آن دنیا را می بینیم و مسائل را حلاجی می کنیم، رفتار دیگران را معنا می کنیم و به اتفاقاتی که پیرامون ما رخ می دهد، بار معنایی می دهیم. طرحواره ها یک سری جملات خبری غیرمشروط است که درباره زندگی، محیط پیرامون و روابط با دیگران آن ها را باور داریم و در همین قالب فکری می مانیم.

به عنوان مثال کودکی را تصور کنید که پدر سختگیری دارد که در بیشتر موارد از فرزندش راضی نیست. وی در طول زمان می اندیشد، ایرادی دارد که قابل رفع نیست برای همین هرگز پدرش از او راضی نیست. به این ترتیب طرحواره نقص در ذهن وی شکل می گیرد و با همین تفکر وارد دنیای بزرگسالی یا زندگی مشترک می شود. عباس کیوانلو کارشناس ارشد روان شناسی بالینی و مشاور با بیان این مقدمه به خراسان می گوید: خوب است بدانید انسان با ۳شیوه با طرحواره های منفی که در ذهن دارد، روبه رو می شود؛ گاهی تسلیم می شود گاهی به اجتناب و گاهی به جبران افراطی رو می آورد.

طرحواره ها به خودی خود فعال نیست بلکه در موقعیت های مختلف ظاهر می شود و فرد ناخودآگاه برای مقابله با آن از یکی از ۳شیوه ای که نام بردیم، استفاده می کند. در صورتی که تسلیم شود، خود را رها می کند و تسلیم شرایط می شود. اگر از اجتناب استفاده کند از شرایط و روبه رو شدن با موقعیت دوری می کند و در حالت جبران سعی می کند به شیوه جبرانی، طرحواره خود را ناکارآمد کند اما به دلیل عملکرد نادرست در بیشتر موارد موفق نمی شود. نکته این جاست که در بیشتر موارد، فرد فرصت اصلاح رفتارها و باورهای ذهنی خود را پیدا نمی کند. او نمی تواند دریابد که طرحواره ای که او را به فعالیت و تحرک واداشته، از اساس نادرست است.وی به این ترتیب وارد چرخه باطلی می شود که خارج شدن از آن جز با کمک مشاور امکان ندارد. طرحواره افراد به دلیل ادامه یافتن رفتارهای نادرست تداوم پیدا می کند. آن ها با باورهای تثبیت شده ذهنی به زندگی فردی و اجتماعی ادامه می دهند و طبیعی است که در طول زندگی اشتباه های خود را تکرار می کنند. کیوانلو با اشاره به این که افراد در مراجعه به مشاوره دلایل متفاوتی را ذکر می کنند اما ریشه مشکلات بسیاری از افراد معمولا مشکلات ارتباطی است، تصریح می کند: ریشه شکایات ناشی از اضطراب، افسردگی و… در واقع مشکلات ارتباطی است. زیرا اگر فردی در ارتباط و تعامل با دیگران مشکلی نداشته باشد، طبیعی است که کمتر احتمال دارد به اضطراب یا افسردگی مبتلا شود.

 

 

طرحواره درمانی

اولین گام برای طی مراحل طرحواره درمانی آموزش آن است. یعنی آموزش معنای طرحواره و چگونگی استفاده از آن برای حل مشکلی که فرد را به مرکز مشاوره کشانده است.

مشاور پس از سنجش فرد و استفاده از طرحواره درمانی برای حل مشکل وی، باید مسائلی مانند بلوغ فکری فرد را نیز مدنظر قرار دهد.سپس تاریخچه زندگی فرد، تجربیات زندگی، روابط با دیگران و همسر و خانواده، تعامل با همکاران و… را مدنظر قرار دهد تا دریابد که آیا برای مراجعه کننده امکان استفاده از طرحواره وجود دارد یا خیر. نکته این جاست که ریشه تحولی طرحواره در اتفاقات زندگی، در دوران کودکی نهفته است. همچنین پرسش نامه ای به مراجعه کننده داده می شود که بر اساس نتایج آن مشخص می شود وی چه طرحواره هایی دارد آیا دچار طرحواره محرومیت هیجانی است یا از طرحواره نقص رنج می برد یا دچار طرحواره بی اعتمادی است.

گاهی در پاسخ به پرسش نامه، فرد ممکن است خطا کند یا با تکیه بر طرحواره ای که در ذهن دارد، به سوالات پاسخ دهد و یا از شیوه اجتناب استفاده کند. در این مرحله برقراری ارتباط صحیح با مراجعه کننده اهمیت زیادی دارد؛ زیرا تا زمانی که اعتماد کافی بین وی و درمانگر به وجود نیاید نمی توان به تاثیر طرحواره درمانی امیدوار بود.بسیاری از طرحواره های فرد در هنگام آماده سازی برای ورود به مرحله درمان، بازبینی تاریخچه زندگی فرد و اتفاقاتی که برای وی افتاده است، مشخص می شود.به عنوان مثال فردی که در کودکی مادرش را از دست می دهد به احتمال بیشتری ممکن است به طرحواره رهاشدگی دچار شود.طبق این باور ممکن است افرادی که دوستشان دارد بدون دلیل او را ترک یا رهایش کنند.

 

 

شناخت درمانی

کیوانلو با بیان این که سنجش و درمان گاهی تا پایان دوره درمان پا به پای هم پیش می رود، ادامه می دهد: در مراحل درمان، اولویت بندی وجود ندارد و مشاور می تواند از هر مسیری که فکر می کند سودمندتر است، حرکت کند.در شناخت درمانی تلاش می کنیم شناخت فرد را نسبت به طرحواره ای که در ذهن دارد بالا ببریم و او را برای تغییر فکر و باور آماده کنیم.اعتبار طرحواره را می سنجیم، سعی می کنیم دریابیم که او قبول دارد که دچار طرحواره نقص یا شرم است و شواهد تایید کننده آن را بیان می کنیم.به عنوان مثال مردی دچار طرحواره نقص است، قادر نیست تعریف دیگران را بپذیرد و آن قدر نکات منفی را در ذهنش بزرگ می کند که جایی برای تحسین دیگران باقی نمی گذارد. او پس از تعریف دیگران به خودش می گوید: «هنوز من را نشناخته اند، حتما از همه تعریف می کنند و…»

در ادامه از وی می خواهیم مزایا و معایب سبک های مقابله ای را بگوید؛ این که بگوید از اجتناب، تسلیم و جبران افراطی چه فایده ای نصیبش شده است و چرا در صورت ادامه این شیوه باید با مشکلات تکراری دست و پنجه نرم کند. سپس بین جنبه سالم فرد و طرحواره گفت وگو برقرار می شود که طی آن جنبه سالم فرد درباره نقاط مثبت شخصیت وی صحبت می کند و به او فرصت می دهد که از خود حمایت کند. استفاده از کارت های آموزشی برای ثبت افکار و رفتارهایی که فرد را در طول یک هفته آزار می دهد هم بسیار کمک کننده است. این که احساسش را بنویسد و حدس بزند چه طرحواره هایی در وی فعال شده است.

 

 

تغییر رفتار

این کارشناس ارشد روان شناسی بالینی از تکنیک های هیجانی که بر کنترل هیجانات فرد استوار است، به عنوان یکی دیگر از مراحل درمان یاد می کند و می گوید: یک سری باورها فقط با شناخت تغییر نمی کند زیرا هیجان فرد در شرایط به خصوصی بر منطقش غلبه دارد. وقتی فرد می گوید: می دانم کار درستی نمی کنم اما دلم نمی گذارد در واقع هیجانش درگیر شده است.در چنین شرایطی فرد را با موقعیت های مشابهی که در گذشته داشته است، روبه رو می کنیم تا احساس و هیجان را بروز دهد. در واقع وی تجربه ای را که در گذشته داشته و فراموش کرده است، به یاد می آورد و احساس و هیجان سرکوب شده را آشکار می کند. اگر بار هیجانی و احساسی که پس از یک اتفاق ناخوشایند سرکوب شده است، بیرون بریزد، فرد از آن رها می شود و در موقعیت های مشابه درگیر آن احساس یا هیجان نمی شود.سپس بحث الگوشکنی رفتاری پیش می آید که طی آن از فرد می خواهیم رفتارهای ناکارآمد را کنار بگذارد. در واقع فرد بر اساس طرحواره ای که در ذهن دارد، رفتارهای ناکارآمدی را انجام می دهد که پس از شناسایی ریشه آن و طرحواره باید در این رفتارهای ناکارآمد هم تجدیدنظر و سعی کند آن را کنار بگذارد. مشاور در این مرحله رفتارهایی را که باعث تداوم طرحواره می شود بررسی و تحلیل می کند و می سنجد و جایگزین هایی برای آن در نظر می گیرد. او منشا احساسات و هیجانات نادرست فرد را شناسایی و سعی می کند با تغییر فکر و کاهش بار هیجانی و جایگزین کردن رفتارهای ناکارآمد، فرد را به ادامه روند درمان تشویق کند.

نکته قابل ذکر این است که هدف در طرحواره درمانی این نیست که طرحواره ناکارآمد را برداریم و طرحواره جدید را جایگزین کنیم، بلکه قصدمان این است که در کنار طرحواره ناکارآمد، کارآمد را جایگزین کنیم. در واقع ادامه درمان بر اساس استفاده از طرحواره کارآمد است.