6

از مسئله ی ژنتیک که بگذریم ، کودکان بیشترین تاثیر را از رفتار های خانواده می گیرند ، هر خانواده روش خاصی برای تربیت کودک دارد و همین روش خاص باعث ایجاد رفتار و شخصیت کودک می شود. بسیاری از مسائل و اختلالات رفتاری نیز از تربیت نادرست خانواده ها نشات می گیرد.

هر خانواده ای در ارتباط با فرزندان شیوه خاص تربیتی خود را دارد. کودکان براساس اینکه در سال های اولیه زندگی چگونه تربیت شوند و آموزش ببینند، سبک خاص رفتاری پیدا می کنند. این سبک رفتاری ، الگویی تقریبا ثابت و دایمی برای آنها به وجود می آورد و تعیین کننده نحوه ارتباطات و برخوردهای آنان نیز هست. یکی از سبک های غلط رفتاری کودکان، ناتوانی در ایجاد و برقراری رابطه سالم با همسالان است؛ یعنی کودکانی وجود دارند که راه های برقراری ارتباط سالم را نمی دانند. این گروه از کودکان گاه تحت عنوان «کودکان لوس» نامگذاری می شوند.

یکی از دلایل به اصطلاح لوس شدن کودکان روش های غیرقابل قبول والدین به لحاظ تربیتی است. والدین محبت کننده افراطی که معیارهای تربیتی و روش های یادگیری را در نظر نمی گیرند، صرفا با محبت های زیاد مانع اجتماعی شدن رفتارهای کودکان می شوند. چنین کودکانی معنای صبر و تحمل را در زندگی نمی آموزند و انسان هایی عجول و شخصیت هایی متزلزل بار خواهند آمد.

 

 

نقش تشویق و تنبیه در تربیت کودک

تشویق و تنبیه دو روش متفاوت تربیتی هستند و باید ویژگی هایی داشته باشند تا موثر واقع شوند. این دو روش چنانچه به موقع و با اصول درست انجام شوند، می توانند از لوس شدن کودکان جلوگیری کنند. معمولا کودکان لوس، والدین تسلیم شونده دارند. آنها در مقابل خواسته های کودک فورا تسلیم می شوند و هر آنچه او طلب کند، برایش فراهم می کنند. در خانواده ای که کودک لوس پرورش داده می شود، اثری از روش های تنبیهی مناسب دیده نمی شود.

یعنی چنانچه کودک کار اشتباهی مرتکب شود یا اینکه بخواهد تعیین کننده باشد و به والدین خود دستور دهد یا اینکه با داد و فریاد و عصبانیت حرف خود را به کرسی بنشاند، در این خانواده هیچ گونه روش مناسبی برای جلوگیری از این رفتارها و جهت دهی به آنها وجود ندارد. این نوع خانواده ها از لحاظ روان شناسی به خانواده های محبت کننده افراطی آزادگذارنده معروفند؛ خانواده هایی که بی نهایت توجه، محبت و محافظت در مورد فرزندان خود دارند و در عین حال آنها را برای انجام هرگونه عملی آزاد می گذارند. این مساله بسیار اهمیت دارد که میزان مقاومت، ایستادگی و انعطاف خود را در برابر فرزندان مان مورد بررسی قرار دهیم. بعضی از والدین پس از مقاومتی کوتاه در مقابل تقاضاهای فرزند، تسلیم می شوند و خواسته های کودک را به همان شکلی که او می خواهد برآورده می کنند. وقتی صحبت از قاطع بودن به میان می آید، برخی از والدین تصور می کنند که جدی و قاطع بودن به این معناست که مثلا پرخاشگر هم باشیم یا اینکه چنانچه فرزندمان از ما پیروی نکرد، با زور و خشونت مواردی را به او تحمیل کنیم. حال آنکه در مقوله های تربیتی، قاطع و جدی بودن به این معناست که از اصولی پیروی کنیم و قوانینی برای فرزندان مان داشته باشیم.

به علاوه، اصرار به اجرای آن قوانین در خانواده وجود داشته باشد. اما چنانچه کودکان از قوانین خانواده پیروی نکنند و حتی خلاف آن عمل کنند، برای مثال در جمع فامیل رفتاری از آنها سر بزند که مطابق با موازین تربیتی نباشد، آیا لازم است که مثلا در جمع مورد تنبیه یا سرزنش قرار گیرند؟ مسلما نه.یادآوری نکات تربیتی و قوانین مورد نظر به کودک باید در منزل و به طور خصوصی صورت گیرد. کودکان برای قضاوت دیگران راجع به خودشان اهمیت فراوانی قایلند و چنانچه در حضور دیگران مورد توبیخ قرار گیرند، رنجیده خاطر می شوند و در پاره ای موارد رفتارهای تلافی جویانه از آنها سر خواهد زد. چنانچه حریم خانواده امنیت و اطمینان لازم را برای کودک فراهم کند، او به راحتی می تواند اشتباهات خود را بپذیرد و هر موردی را که به او تذکر داده می شود، تغییر دهد. می توانیم به جای ناامید کردن مکرر و پی در پی کودکان، آنها را به داشتن رفتارها و اندیشه خوب و مثبت تشویق کنیم. رفتارهای کودکان و همین طور یادگیری بسیاری از رفتارها به رشد سیستم عصبی – مرکزی مربوط می شود. پختگی سیستم عصبی مرکزی باید انجام شود تا کودکی قادر باشد صحبت و حرکت کند، راه برود، معنای بسیاری از مطالب را درک کند و خود قادر به انجام عمل باشد.

پس انتظار پیش از موقع و در واقع انتظارات زودرس از کودکان باعث فشارها و استرس های روحی برای آنان می شود و چنانچه کودکان نیز با کلام و زبان خود، والدین را از این وضعیت آگاه نکنند، این فشارها به گونه ای دیگر خود را نشان می دهند. مثلا ممکن است به صورت علایم و نشانه های جسمانی یا حرکت ها و پرش هایی که به تیک عصبی شناخته می شوند، ظاهر شوند. اهمیت و ضرورت دانستن مطالب و نکات مطرح در مورد رشد کودکان ، آن است که به والدین این شناخت را می دهد که به انتظارات خود نگاه مجددی داشته باشند تا چنانچه انتظارات و خواسته های آنها بیش از حد توان فرزندان یا بسیار کمتر از توانمندی کودکان است، رفتارهای خود را اصلاح کنند. فرصت هایی که به کودکان داده می شود تا در جمع همسالان خود قرار بگیرند، باعث می شود ضمن بازی، با هم ارتباط برقرار کنند و بسیاری رفتارهای اجتماعی را از یکدیگر بیاموزند. همکاری، تعاون، اشتراک و نظایر آن از مفاهیمی است که می توان با قرار دادن کودکان در گروه همسن به آنها آموخت.