احساس ناخوشایند همراه با دلواپسی و هراس را اضطراب میگویند.احساس اضطراب از منبعی سراغ انسان می آید و فرد را با بی قراری مواجه میکند.تمامی انسان های روی زمین با اضطراب روبرو میشوند و بر اساس بررسی ها،خانم ها و افراد با درآمد کم اضطراب را تجربه میکنند.روش های گوناگونی برای رهایی و دور شدن از اضطراب به انتشار رسیده است که ورزش کردن یکی از آن ها میباشد.
من با تنفر از باشگاه رفتن بزرگ شدم. خیلی تلاش کردم تا والیبال، دراز و نشست و ورزش هایی شبیه اینا رو دوست داشته باشم ولی نشد! خوانوادگی سعی می کردیم فعال بمونیم اما فعالیتمون به زورغذاهای ناسالم، فست فودها و نوشابه هایی که می خوردیم نمی رسید!
بدون اینکه واقعا به کاری که می کنم فکر کنم، تصمیم گرفتم خوردن نوشابه و نوشیدنی های ورزشی رو کنار بگذارم. دیگه نمی خواستم فست فود بخورم. وزن کم کردم و دیگه بچه چاق مدرسه نبودم. اما در دوران دبیرستان اضطراب شدیدی پیدا کردم، طوری که دوسال مدرسه رو، غیرحضوری گذروندم. حتی با اینکه استرس مرتب به مدرسه رفتن رو نداشتم اما این اضطراب سرجای خودش بود و نمی تونستم تغییرش بدم. از بیرون رفتن می ترسیدم. می ترسیدم غذاهای جدید رو امتحان کنم. حتی از باز کردن نامه ها و ایمیل ها هم می ترسیدم و این وحشت مزمن رو حتی درمان هم نتونست از بین ببره.
به جای اینکه سراغ داروها برم، به سمت ورزش رفتم. دلهره ای که داشتم به خاطر ظاهرم نبود. چیزی نیاز داشتم که خودم رو وقفش کنم، مثلا یه برنامه روتین.
با ورزش کم شروع کردم. جلوی تلوزیون می دویدم و درجا می زدم، پنج دقیقه، ده دقیقه، نیم ساعت و بالاخره یه ساعت. حس خوبی بود. با این وجود، چنین کاری هم نتونست درمانم باشه. کارایی که از انجامشون می ترسیدم رو توی یه لیست قرار داده بودم و یکی بعد دیگری انجامشون می دادم اما دنبال چیزی فراتر از اینا بودم.
شروع کردم بازی های ویدئویی انجام بدم که نیاز به حرکت داشتن. چند تا دی وی دی ورزشی خریدم و همه اینا باعث شد فعالیت بدنیم افزایش پیدا کنه وبدن و ذهنم تغییر کنه. دیگه تمام مدت خسته نبودم و به زحمت، خستگی رو حس می کردم. بیشتر اوقات اضطرابم کنترل شده بود و می تونستم طوری که دوست دارم زندگیم رو پیش ببرم. حس خوبی داشتم، ظاهرم خوب بود و اعتماد به نفس پیدا کرده بودم. از نظر ذهنی، جسمی و روحی با خودم راحت بودم.
بعد یه مدت، تمام برنامه های روتینی که بهشون پایبند بودم، به سمتی رفتن که انگار زندگیم وابسته به اوناست. بخشی از من و زندگی ای که داشتم شده بودند. طوری که با وجود درد، آسیب دیدگی و مریضی هم ورزش می کردم. برنامه هام رو لغو می کردم تا به ورزش کردن برسم. شاید اسمش اعتیاد، وسواس و یا چیزی بود که مردم درکش نمی کردن.
بد نگاهم می کردند، حرف های خوبی نمی شنیدم و حتی خیلی ها علاقه ای به دوست شدن با من نداشتند. از من می پرسیدن وزنم چقدره و چه قدر غذا می خورم. برای دیگران سوال شده بود که چرا نمی تونم یکی دوتا از ورزش هام رو حذف کنم. با اینکه سعی می کردم برای بیشتر لذت بردن از زندگی انعطاف پذیرتر باشم اما جا انداختن ورزش، به اون سادگی که به نظر می رسید نبود. انجام ندادن یه تمرین ممکن بود تبدیل بشه به جا انداختن های بیشتر و برای من ورزش نکردن به معنی اضطراب بود.
در دنیایی که هر کسی به چیزی اعتیاد داره – تنباکو، غذا، الکل، خرید کردن– فکر نمی کنید اعتیاد من به ورزش انتخاب بهتری بود؟ ورزش، من رو تبدیل به فردی بهتر می کنه و به کسی هم آسیبی نمی رسونه. دو ساعت ورزش کردنم، به مدت پنج روز در هفته فقط برای داشتن ظاهر بهتر نیست بلکه ذهنم رو هم آروم می کنه. با ورزش شادی رو تجربه می کنم و اینطوری به دنیا و اضطراب هایی که دارم، نشون میدم که چه کسی رئیسه. من با وسواس ورزش می کنم و از نظر خودم چنین وسواسی بی خطره . شما هم می تونید اعتیاد خودتون رو به سمت کارای مثبت ببرید.
منبع : دکتر کرمانی