افسردگی امروزه مشکل بسیاری از جوامع است ، چه جوامع پیش رفته و چه کشور های جهان سومی. این موضوع در تمام سنین دیده می شود. یکی از آسیب پذیر ترین قشر افراد در برابر این موضوع. خانم های خانه دار هستند. در این مطلب به بررسی مسئله ی افسردگی در خانم های خانه دار می پردازیم.
زن در مقابل روانکاو نشسته بود و با گریه تعریف می کرد: از زمان تولد دخترم دچار اضطراب شدم، حتی نمی توانستم از خانه بیرون بیایم. زمختی دستانش دورنمای خانه تمیز و مرتبش را نشان می داد، دوباره صحبت کرد، این بار با هق هق بلندتر: دیگر برای خرید هم از خانه بیرون نمی آمدم. شوهرم سخت می گرفت و دوست نداشت، به مغازه ها سربزنم می گفت: دوست ندارم با کاسب جماعت چانی بزنی، بچه ام را که دنیا آوردم فکر می کردم از تنهایی درمیآیم ولی بچه داری به خانه داری هم اضافه شد، تکراری و خسته کننده دیگر نمی توانم این زندگی را تحمل کنم، هیچ چیزی خوشحالم نمی کند. افسردگی محصول شکاف میان مرام های زندگی خانگی و تجربیات زنان در مقام همسر و مادر است.
امروزه افسردگی زنان و مادران را از دهه ۶۰ به «مشکلی که اسم ندارد» نامگذاری کرده اند. بسیاری از زنان میان خانواده خودشان ونهاد خانواده تفاوت می گذارند به این معنا که نهاد خانواده را مطلوب می دانند، حال آنکه اغلب احساس می کنند خانواده خودشان با انتظاراتی که از زندگی خانوادگی دارند، مطابقت نمی کنند. این خود دلیل از افسردگی است. دختران با این امید و آرزو و قطعا با این توهمات بزرگ می شوند که ازدواج کنند و جشن عروسی را به یادماندنی ترین شب زندگی خود بدانند، اما زندگی زناشویی به ندرت آن چیزی از آب درمیآید که انتظار داشته اند، حقیقت از رویا فاصله بسیار دارد. برای زنان متاهل احتمال ابتلا به بیماری های روانی بیش از زنان مجرد و بیش از مردان مجرد است. در حالی که برای مردان متاهل این احتمال بسیار کمتر است. زنان اغلب از سر ضرورت اقتصادی ازدواج می کنند، زیرا نمی توانند برای اداره زندگی خود پول کافی به دست بیاورند و بنابراین فقط از رهگذر ازدواج است که دسترسی به زندگی آبرومندانه برای ایشان امکان دارد. چرا که یاد گرفته اند. مرد را حلا ل مشکلا ت مالی و حمایتی خود بدانند و با این انگیزه، هنگامی که به زندگی وارد می شوند و با واقعیت و خستگی ها و درماندگی های مرد مواجه می شوند، به شدت آسیب می بینند.
چنین به نظر می رسد. زن مجرد به حمایت یک مرد احتیاج دارد و همین خود فشار دیگری برای ازدواج است. مردان با ازدواج به مزایایی اقتصادی و اجتماعی دست می یابند، از آنان پذیرایی و مراقبت می شود، از کارخانگی بدون مزد زنانشان برخوردار می شوند و غالبا در زمینه وظایف شغلی خود نیز کمک های بدون مزد دریافت می کنند. زنان با پذیرایی از همکاران و مشتریان شوهر خود، بدون مزد و با ایفای نقش یک کمک رسان به او یاری می دهند، در مواردی نیز برای آنکه مرد بتواند، وظایف کاری خود را انجام دهد وجود همسر و قطعا یا تقریبا ضروری است. از زنان خانه دار، انتظار می رود، زندگی اشان را حول مقتضیات شغلی شوهر خود سازمان دهند، یعنی مثلا آماده کردن غذا و فعالیت های دیگر باید با ساعات کار شریک زندگیشان تنظیم شود و خلا صه هرچه می کنند با نیازهای شوهر پیوند خورده باشد، این عدم آزادی از زن موجودی منفعل، خنثی و بی تحرک و بی خلا قیت می سازد. زن به ۵۰ سال نرسیده، دوبار دیسک کمرش را جراحی کرده بود، اکنون که با کمربند طبی می تواند بایستد و برای ظرفشویی روی صندلی می نشیند، می گوید: هنوز هم اگر خودم، تمام اتاقها را با دست جارو نکنم، خوابم نمی برد. باید حتی همه جا تمیز و مرتب باشد و شیشه ها برق بزند و دمپایی ها جفت باشد که بتوانم بخوابم. اما باز هم همیشه ناراحتم و خانه تمیز هم خوشحالم نمی کند فقط عصبی تر نمی شوم.
فهیمه محسنی، مشاور خانواده در مورد علل افسردگی می گوید: افسردگی اغلب ناشی از عمل نکردن و عدم فعالیت است. زنان افسرده، غالبا کاری انجام نمی دهند، نسبت به امور بیرونی بی اعتنا هستند، به چیزی علا قه نشان نمی دهند و خسته اند. دوست دارند تنها باشند، به زحمت خود را به این سو و آن سو می کشند، از تصمیم گیری عاجزند، احساس پوچی می کنند، خسته و کوفته و فاقد اراده هستند. افسردگی در میان زنان بیشتر از مردان شایع است. زنان معمولا ویژگی های شخصیتی، پیش گفته را درونی می کنند و در نتیجه مهارت های اجتماعی کمتری به دست میآورند. با رجوع به باورهای کلیشه ای موسوم، می توان این صفات را زنانگی افراطی به شمار آورد. اما همچنین می توان این ویژگی های شخصیتی را گوشه گیری انفعال سازشکاری و تردید افراطی نامید.
ممکن است در ظاهر زنی این خصوصیات را نداشته باشد ولی کار جاافتاده خانگی و تکرار بودن آن باعث می شود که زن هیچگاه خوشحال نباشد. فهیمه محسنی افزود: بسیاری از زنان به دلا یل مالی از رفتن به خارج از خانه خودداری می کنند، به ویژه اگر کودکی هم داشته باشند. گروهی از مردان افکار پارانوئیدی (سو»ظن) دارند، و اجازه خروج همسر از منزل جزو محالا ت است در این بین، زنانی که از بی اعتمادی و بی حمایتی همسر رنج می برند، نیز از این دسته هستند.
آنان اعتماد به نفس خود را از دست می دهند، کنترل و تسلطی بر زندگی ندارند، در برابر مشکلا ت به راحتی تسلیم می شوند و احساس بیگانگی و انفعال به آنان دست می دهد، گاهی حتی خانه داری را هم از یاد می برند و ساعتها گریه می کنند یک سوم از زنان تهران افسرده اند که روزبه روز به تعدادشان افزوده می شود. بدیهی است که فقط باورهای مربوط به نقش های مناسب برای زن و مرد نیست که مانع کنترل زنان بر منابع مالی می شود، بلکه واقعیت دیگری هم در این امر دخیل است و آن اینکه به ظاهر چه کسی پول را در می آورد و چه کسی کار نمی کند.
کارهای خانگی زنان را کارواقعی محسوب نمی کنند، چون، پولی به خانه نمیآورد و به زنان بابت آن دستمزدی پرداخت نمی شود، شوهران، در مقابل این کار، خرج زنان را می دهند به هرحال آنچه در زندگی زناشویی به مردان چنین اقتداری می بخشد کنترل آنان بر منابع مالی است و همین امر موجب می شود که زن حتی اگر از جانب شوهر آزار روحی یا جسمی ببیند یا در زندگی زناشویی خود احساس خوشبختی نکند ترک شوهر را دشوار بداند و تازه نوع کاری که زن در صورت ترک شوهر وباداشتن فرزند می تواند پیدا کند، خود مساله ای است که براین مشکل می افزاید.از این گذشته تحقیقات نشان می دهد که از نظر اشتراک در منابع دردرون خانواده تساوی برقرار نیست.
زنان طبعا نیازهای خود را پس از نیازهای شوهر و فرزندانشان قرار می دهند. وقتی وضع مالی خراب است زنان بدون خوراک و پوشاک و دیگر مایحتاج سر می کنند. زنان به ندرت نظیر مردان، پولی برای مصارف شخصی دارند و احساس می کنند، اگر خرجی خانه را صرف خود کنند، از حق فرزندانشان خورده اند. از باورسنتی، بهترین زن، زنی است که همیشه در مضیقه باشد و امور را از سخت ترین راه ممکن انجام دهد. پس دلیلی ندارد که زنان ما افسرده باشند و خانه داران افسرده ترین.