هیچ شکی نیست هنگامی که در رشته ی پزشکی فعالیت می کنید، چیزهای عجیب و غریبی دیده باشید.برخورد صمیمانه با مردم به معنای برخورد با بدن انسان؛ بله، عملکرد های بدنی. احتمالأ هیچ کس این موضوع را بهتر از پرستاران نمی داند. کار آن ها تنها اطمینان از سلامتی و راحتی بیماران نیست.
هیچ شکی نیست هنگامی که در رشته ی پزشکی فعالیت می کنید، چیزهای عجیب و غریبی دیده باشید.
برخورد صمیمانه با مردم به معنای برخورد با بدن انسان؛ بله، عملکرد های بدنی. احتمالأ هیچ کس این موضوع را بهتر از پرستاران نمی داند. کار آن ها تنها اطمینان از سلامتی و راحتی بیماران نیست. آنان همچنین گزارشگر پزشکی، پیشخدمت، ساعت زنگدار، سرپرست، شست و شو دهنده ی فرد، متخصص تغذیه، درمانگر غیر رسمی و مشاور هستند و تمام این نقش ها را به تنهایی ایفا می کنند که می تواند به خلق موقعیت های جالبی منجر شود.
پنهان کردن مواد غذایی انباشته شده یا پنهان کردن مواد غذایی ذخیره شده:
من بیماری داشتم که قند خون بالایی داشت، پزشکان دستور رژیم بدون قند و کربوهیدرات کم را به او داده بودند. ما هر روز رژیم و انسولین او را چک می کردیم ولی نمی فهمیدیم چرا مرتب قند خونش بالا می رود. تا این که یک روز من او را برای بردن به حمام آماده کردم، هنگامی که لباس هایش را بیرون آوردم او در فاصله ی میان پاها و شکمش، مقداری برنج و بال سرخ کرده ی مرغ مخفی کرده بود.
ماجراجویی در اواخر شب:
من به عنوان یک پرستار در اتاق دور سنجی قلبی یا تله متری قلبی کار می کردم. دیر وقت بود و ما در حال نظارت بر روی بیماری بودیم که ضربان قلب نامنظمی داشت. ساعت۱۰:٣٠ زنگ خطر خاموش شد در حالی که یک ملاقات کننده در اتاقش بود من فورا موضوع
را فهمیدم و نمودار را کشیدم. بیمار، مجذوب یک رفتار صمیمی شده بود و هرگز نشنیدیم که متخصص قلب و عروق، پایان را اعلام کند.
تجربه ی ارتباطات غیر معمول:
من پرستار بخش امراض پوستی بودم. بیماری داشتیم که به طور معمول روند درمانی او می توانست در یک مرحله انجام شود، ولی دوست داشت معاینه در چند مرحله صورت بگیرد تا فرصت لازم برای بودن با دوست هایش بدون حضور همسرش را داشته باشد.
عاقبت یک آدم پول پرست:
هنگامی که در مدرسه ی پرستاری بودم با یک نجیب زاده ی خاورمیانه کار می کردم که ستون فقراتش بر اثر یک سانحه ی رانندگی مورد جراحی قرار گرفته بود. پس از عمل با هم کمی صحبت کردیم. او از خانواده اش که دارایی اندکی داشتند صحبت می کرد. همچنین او در مورد اسب ها، ماشین های مسابقه و یوزپلنگ هایش صحبت کرد. او یک راننده ی آماتور ماشین مسابقه بود و قبلا بر اثر افتادن از اسب، کمرش آسیب دیده بود و جراحی شده بود. بعد ازکمی صحبت در مورد ماشین مسابقه من غافل گیر شدم وقتی گفت: بعد از بهبودی دوباره به مسابقات خواهد رفت.
گم کردن علامت:
هنگامی که من دانشجوی پرستاری بودم یکی از دانشجویان هنگام اولین تزریقش خیلی عصبی بود با این که آموزش دیده بود، سوزن را به سمت لگن بیمار برد و گفت نمی توانم. روز دوم باز هم بی حرکت ماند. روز سوم من به آرامی گفتم: می توانی، انجام بده و او انجام داد. ما صدای خش خش آرامی شنیدیم او به جای بیمار به تشک طبی او تزریق کرده بود.
در این باره بیشتر بخوانید : 9 چیزی که پرستاران دوست ندارند شما انجام دهید