چند سالی هست که نوعی عکاسی با نام سلفی در بین افراد جامعه رایج شده و همه افراد و در تمام سنین علاقه مند به گرفتن چنین تصاویری از خود هستند. هرزچند گاهی دانشمندان و محققین در باره خطرات و علل گرفتن اینگونه عکس های هشدار هایی می دادند… با دکتر سلام همراه باشید.
«موضوع آن گاه شکل ناگوارتری به خود میگیرد که این فضای عمومی بخشی از جامعه نخبگان کشور را هم با خود همراه میکند و نخبگان سیاسی و اجتماعی سعی میکنند تا از این قافله عقب نمانند و به جماعت سلفیگیران با مرگ میپیوندند. این رابطه ناکارآمد دوسویه جامعه را به سمت بیتفاوتی بصری و در نهایت انفعال در برابر خشونت میکشاند. برای مردمی که تصاویر معروفترین شخصیتهای شهر و کشورشان را در کنار فردی در حال جان کندن دیدهاند، دیدن صحنه نزاع خیابانی، زورگیری و قتل و اعدام، هیچ احساسی را برانگیخته نمیکند. مردم چنین جامعهای دیگر از خود نخواهند پرسید که چرا نزاع؟ چرا قتل؟ چرا مرگ؟ چرا…؟»
پرسش اصلی اینجاست که در جامعه ایران چه اتفاقی رخ داده است؟ چرا مردمی که تا چندی پیش – و نه خیلی دور – برای میت احترامی قائل بودند و از حال احتضار میگفتند و سعی داشتند در این لحظات برای فرد در حال جان دادن به فراخور اعتقادات و باورهاشان مناسکی به انجام برسانند، با این موضوع تا این حد عادی و بیاهمیت و حتی سطحی برخورد میکنند؟
گویی داستان پیچیده مرگ، وضعیت فرد در حال مرگ، شرایط خانواده و نزدیکان او در این حالت و… به هیچ انگاشته شده و مرگ این افراد به فرصتی برای عرضهاندام رسانهای تبدیل میشود. جالب آن جاست که این متاع نامیمون و ناخوشایند خریداران و مخاطبانی نیز دارد که به دلایل مختلف و با بهانه و بیبهانه طالب آنند. گروهی برای ارضای حس ترهم خود، دستهای با هدف اطفاء کنجکاویهای کودکانه و جماعت دیگری از سر ولنگاری و بیسلیقگی به این تصاویر توجه میکنند.
از جمله عوامل موثر در بروز چنین وضعیتی را میتوان در بیپروایی رسانهها و مطبوعات در انتشار تصاویر دلخراش و بازتاب گسترده آنان در رسانههای صوتی و تصویری دانست. اندک بررسی میدانی آشکارا نشان میدهد که بخش قابل توجهی از اصحاب رسانه کوچکترین احتیاطی در نشر و انعکاس گسترده چنین تصاویری ندارند. این وضعیت آرامآرام جامعه را به سمت و سویی هدایت کرده که کمترین حساسیت ممکن را نسبت به موضوع دلخراشی مرگ و ناگواری آن برای دیگران دارند. مردمانی که حاضر میشوند سپیدهدم از منزل خود خارج شوند و به تماشای صحنه اعدام بروند، در شبکههای اجتماعی به جستجوی تصاویر هر چه دلخراشتر بنشینند و با دوربینهای شخصی و موبایلهایشان به بازی با مرگ برخیزند. این همه را باید در نوع سیاستورزی و مدیریت رسانههای عمومی جستجو کرد.
انتشار تصاویر جنازه عاملان شهادت ماموران نیروی انتظامی شهرستان خاش از سوی برخی کانالهای تلگرامی و گروههای واتساپی برخی سایتهای خبری استان سیستان و بلوچستان و به دنبال آن انتشار پی در پی وگسترده در فضای مجازی که گویی در این باره نوعی مسابقه بین کانالها وگروههای متعدد در اپلیکیشنهای موبایل شکل گرفته بود، در ایامی نه چندان دور یکی از اصلیترین رویدادهایی بود که در این حوزه به وقوع پیوست.
موضوع «تصاویر خشن» و رعایت معیارها و ملاحظات رسانهای انتشار آن یکی از مسائل بسیار مهم و حائز اهمیت است که باید مورد توجه جدی قرار بگیرد. خبر شهادت ماموران نیروی انتظامی در حین انجام وظیفه از سوی اشرار حادثه دردناکی بود و در این شکی نیست. بیشک چنین رویدادهایی قلب هر انسان آزادهای را میآزارد و خانواده و همکارانشان را سیاهپوش عزیزانشان میکند اما چه نیازی به بازنشر و انتشار گسترده تصاویر خشن و دلخراش شهادت آنان در رسانههای جمعی است؟ پس از انتشار گسترده این رویداد، خانوادههای داغدار و افکار عمومی منتظر دستگیری و مجازات عاملان شهادت این نیروها بودند. به همین دلیل پس از کشتن آنان شاهد مخابره عکسهایی از جنازه عاملان شهادت در فضای مجازی به ویژه اپلیکیشنهای موبایل بودیم. مولفههای تصویری و در این جا عکس به دلیل مستند بودن، ماندگاری و اثرگذاری بالا به مراتب تاثیر بیشتری از یک متن دارد و بعضا با انتشار یک تصویر موجی راه میافتد که هرگز با متن خبری ممکن نیست.
هر رسانهای متناسب با سیاستهای رسانه، نیاز مخاطبان و توجه به عوامل درون و برون رسانه دست به انتشار محتوا (تصاویر یا متن) میزند و این که کدام عکس، با چه هدف، در کدام رسانه و چگونه انتشار مییابد، خود تکنیکی اثرگذار است. اگر بپذیریم تصویری خشن است که باعث جریحهدار شدن و آزاردگی روان مخاطب و به مخاطره افتادن امنیت روانی جامعه میشود، میتوان انتشار عمومی تصاویر جنازه عاملان شهادت ماموران نیروی انتظامی در خاش، تصاویر جنازه هلاکت شرور معروف در ایرانشهر به دور از اعمال و جرم آنان و همچنین عکسهای پیکر راننده دادستان زابل و چند تن از نیروهای نظامی در درگیری با اشرار و معاندین را در دسته تصاویر خشن قرار داد که با این تفسیر «تصاویر خشن» باید با رعایت ملاحظاتی منتشر شوند تا منافع جمعی هم تامین شود.
درباره انتشار تصاویر خشن – و در این جا جنازه – عدم انتشار یا انتشار با رعایت ملاحظات نظرات متفاوتی وجود دارد. بعضا نمایش تصاویر خشن را در گسترش خشونت در جامعه، افزایش آستانه تحمل مخاطبان و عادیسازی خشونت موثر میدانند لذا در خصوص تعریف تصویر خشن و مدیریت انتشار آن نظر قطعی وجود ندارد. اما به طور کلی میتوان گفت عکسهایی که باعث آزردگی خاطر و اذیت شدن روحی افراد بشود خشن هستند و به همین جهت در این باره تردید و سوالهای جدی مطرح است. از جمله این که:
– آیا نمایش تصاویر خشن تا چه میزان برای مخاطب قابل پذیرش است؟
– آیا نمایش تصاویر خشن باعث ترویج خشونت میشود و از حساسیت روانی مخاطب میکاهد؟
– چه روشهایی وجود دارد تا بدون نمایش تصاویر خشونتآمیز، عمق حادثه و واقعیت را انعکاس داد؟
– رسانهها برای انتشار این قبیل از تصاویر چه ملاحظاتی را باید رعایت کنند؟
اما آن چه مسلم است این که به دلیل اهمیت موضوع و ایفای رسالت رسانهای میتوان نوع روتوششده – به لحاظ محتوایی – این تصاویر را با رعایت اصول حرفهای منتشر کرد.
تصاویر خشن جزء جداییناپذیر برخی رویدادها هستند و دانستن حق مخاطب است و باید بدانند و ببینند و از طرفی رسانه هم باید به وظیفه اطلاعرسانی خود عمل کند ولی رسانه باید در کنار احترام به علایق و حق مردم به دانستن (به ویژه انتشار اخبار حوادث که یکی از بخشهای پرطرفدار رسانههاست، به دلیل ارزشهای خبری بالا و جذابیت) از این ظرفیت برای عبرتآموزی و جلوگیری از تکرار اعمال مجرمانه با رعایت برخی ملاحظات استفاده کند و به سلامت و امنیت جسمی و روحی مخاطب هم توجه کند. نکتهای که از دید بسیاری از اصحاب رسانه مغفول مانده و گاهی چنان درگیر انتشار اخبار و حوادث جنجالی هستند که سلامت روانی و آستانه تحمل مخاطب را به هیچ میانگارند و توجهی به آن ندارند. در این راستا باید توجه شود که انتشار تصاویر خشن، حتی اگر انتشار آنها لازم باشد، باید با ملاحظات و محدودیتهایی انجام شود. محدودیتهایی که بتواند زمینه سلامت روانی و بصری جامعه را فراهم آورد.
ملاحظات مهم انتشار تصاویر خشن
– دادن هشدارهای لازم قبل از پخش این گونه تصاویر و عذرخواهی از مخاطبان بابت پخش آن در برخی مواقع با هدف جلوگیری از به مخاطره افتادن جان بیماران و دادن امکان تصمیمگیری قبل از دیدن آنها از مسئولیتهای رسانه و حقوق مسلم مخاطبان است.
– پخش تصاویر به صورت مات شده. به عنوان مثال در اواخر اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ رسانهها از اقدام یکی از مخالفان دولت سوریه در شکافتن سینه سرباز سوری و به دندان گرفتن قلب وی خبر دادند. زمانی که پرستیوی به انتشار این خبر همراه با فیلم و عکس پرداخت تنها از تکنیک مات کردن تصویر بهره گرفت.
– نمایش تصاویر از نمای دور
مردم حق دارند بدانند و رسانه نیز میتواند با رعایت ملاحظات این گونه تصاویر را پخش کند تا ماهیت گروههای بزهکاران خشن را برای مخاطبان آشکار نماید. البته این نکته نباید و نمیتواند توجیهی برای بازنشر بیبرنامه و بیدلیل تصاویر خشن باشد. نکته مهمتر این است که نباید در پخش این گونه تصاویر افراط و زیادهروی کرد زیرا باعث عادیسازی و کاهش حساسیت مردم میشود.
شاید به زعم برخی باید تصویر جنازه مجرمان و اشرار منتشر شوند تا عبرتآموزی برای سایر اشرار و بزهکاران باشد.
هر چند گاهی نقش رسانهها در انتشار تصاویر خشن و دلخراش باعث جلب توجه مسئولان و افکار عمومی به موضوع میشود تا از این رهگذر آن معضل برطرف شود که انتشار تصاویر زلزله بم را میتوان از این نوع نام برد. ولی در این نکته که انتشار و چاپ این تصاویر تا چه حدی در عبرتآموزی و کاهش این نوع جرایم موثر است، نتیجهگیری قطعی وجود ندارد و در پارهای موارد انتشار این قبیل تصاویر با علم و صرفا برای تفنن و تفریح و جذب گروهی از مخاطبان منتشر شود.
در مجموع باید دانست که هیچ استدلال قابل دفاعی برای انتشار این تصاویر تاکنون وجود نداشته است و موضوع جلوگیری از جرم و جنایت و عبرتآموزی بیشتر به بهانهای میماند. هیچ آموزه دقیق جامعهشناختی و اصولی تایید نمیکند که انتشار این تصاویر میتواند در کاهش جرم و جنایت موثر واقع شود، بلکه آن چه در نتیجه این اقدام تاکنون رخ عیان ساخته است، واکسینه شدن و مقاومت بیبدیل احساس و روان جامعه نسبت به موضوع مرگ است. همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، کار به جایی رسیده که مرگ هم به اسبابی برای بازی سلفی گرفتن تبدیل شده و هیچ پرهیز از آن نمیشود.
موضوع آن گاه شکل ناگوارتری به خود میگیرد که این فضای عمومی بخشی از جامعه نخبگان کشور را هم با خود همراه میکند و نخبگان سیاسی و اجتماعی سعی میکنند تا از این قافله عقب نمانند و به جماعت سلفیگیران با مرگ میپیوندند. این رابطه ناکارآمد دوسویه جامعه را به سمت بیتفاوتی بصری و در نهایت انفعال در برابر خشونت میکشاند. برای مردمی که تصاویر معروفترین شخصیتهای شهر و کشورشان را در کنار فردی در حال جان کندن دیدهاند، دیدن صحنه نزاع خیابانی، زورگیری و قتل و اعدام، هیچ احساسی را برانگیخته نمیکند. مردم چنین جامعهای دیگر از خود نخواهند پرسید که چرا نزاع؟ چرا قتل؟ چرا مرگ؟ چرا…؟ و این بیپرسشی و انفعال و بیتفاوتی موجب نهادینه شدن خشونت در چنین جامعهای میشود.
خشونت نهادینه شده، موقعیت نامناسب و خطرناکی را فراروی ساختارها و نهادهای مدنی قرار میدهد. موقعیتی که بیتردید باید برای آن چارهای جست و در خصوص آن دقت ویژهای داشت. به هر روی، یکی از بازیگران اصلی چنین صحنهای رسانهها – به خصوص رسانههای تصویری – هستند. این دست رسانهها هستند که باید در انتشار تصاویر خشونتبار ملاحظه بیشتری داشته باشند. در کنار رسانهها باید به شخصیتهایی که دوست دارند به هر طریقی محبوب مردم باشند و به هر بهانهای سعی میکند در متن یا حاشیه اخبار قرار بگیرند، هشدار داد که این بازی، بازی خطرناکی است و این خطر میتواند دامان هر فردی از جمله مدیران بالادستی را نیز بگیرد.»
منبع: سلامت نیوز