بر این اساس، چون نظر جمع و منافع جمعی تقدم و اولویت دارد، لذا هر نوع فردگرایی و اسبابی که به تقویت روحیه و فرهنگ فردگرایی کمک می کند، مذموم و نکوهش می شود. ببینیم این پرسش در چه صورتی پاسخ مثبت یا منفی می گیرد و آیا پاسخ مثبت، لزوما به معنای تضعیف جامعه گرایی و تخریب بنیان های اجتماعی است؟ پرسش مهم دیگ راین است که آیا اساسا اینترنت و تکنولوژی ارتباطی، عامل تغییر در نظام ارزش های فرهنگی و اجتماعی است؟
موضوع به میزان زیادی به تعریف و پنداشت ما از مفهوم فردگرایی وابسته است. بدین منظور چند واژه را باید مورد توجه قرار دهیم تا به تعریف و تصویر دقیق تری از فردگرایی دست یابیم. فردگرایی در آغاز در یک فضای منفی اجتماعی و بر مبنای تحلیلی که به دنبال ریشه یابی دلایل شکست انقلاب فرانسه بود و بیشتر برای تمسخر و توهین مورد استفاده قرار گرفت.
سن سیمون (از نظریه پردازان آغازین سوسیالیسم) برخلاف کسانی که ریشه های شکست انقلاب فرانسه را در آزادی خواهی می دیدند، علت آن را در فردگرایی، خودپرستی و یا آنارشی می دانست. اما فردگرایی به تدریج به شکل یک مکتب اخلاقی، فلسفه سیاسی و ایدئولوژی که بر ارزش های اخلاقی فرد متکی است، مطرح شد؛ مکتبی که مدافع اهداف و خواسته های فرد بود و معتقد است که منافع افراد باید مقدم بر خواسته های دولت و یا یک گروه اجتماعی باشد.
البته بین فردگرایی و خودگرایی (egoism) که خودخواهی یا خودپرستی هم گفته می شود، تفاوت است. خودگرایی اخلاقی که آمیزه ای از خودگرایی روانی و خودگرایی عقلانی است و در برابر نوع دوستی (از گونه بنی آدم اعضای یک پیکرند…) قرار می گیرند و بر این باور است که کشش انسانی بر اساس نفع شخصی است؛ مستقل از این که کنش فرد بر منافع و رفاه دیگران اثر مثبت ، منفی و یا خنثی داشته باشد.
فردگرایی اما با هدف و انگیزه دفاع از منافع افراد در برابر ساختارهای جمعی، اعم از نهادهای قدرت و یا گروه های اجتماعی است. با نگاه فردگرایانه، منافع فرد نباید قربانی جمع و جامعه شود.
برای نزدیک تر شدن به منظور اصلی این یادداشت، به تمایز معنایی دیگری بین فردگرایی و فردیت (individuality) یا فردشدگی (individuation) باید اشاره کنیم. فردیت به مجموعه ویژگی ها و مشخصه هایی که یک شخص یا چیزی را از دیگران متمایز می سازد، اطلاق می شود. همان شخصیت یا هویت که معرف انسان و جداشدگی وی از دیگران است، ریشه واژه individualism فعل divide به معنای تقسیم، تفکیک، سوا و مجزا یا جدا کردن و جدا شدن است.
در اجتماع سنتی و توده وار، و به تعبیری در جوامع پیشامدرن، همچنین در نظام های سیاسی توتالیتر، فردیت اشخاص عموما شکل نگرفته و افراد از نظر روانی همه در هم گره خورده و وابسته به دیگران اند. در چنین جوامع توده واری، احساسات و افکار و واکنش ها و سرنوشت افراد همه وابسته به یکدیگر و منبعث از مفاهیم مبهمی از قبیل «نظر جمع» یا رسم و رسوم و سنت هاست. افراد نه تنها تشویق نمی شوند که از خود نظری داشته باشند بلکه اغلب فقط آنگاه تایید می شوند که به نظر جمع اقتدا کنند و همرنگ جماعت باشند.
در جامعه سنتی و یا در حکومت های تمامیت خواه، نه تنها زمینه ای برای شکل گیری شخصیت مستقل افراد فراهم نمی شود، بلکه هر نوع تلاش تمایزطلبانه نسبت به اصول و ارزش های سنتی و یا فرمان های حکومتی به شدت سرکوب می شود. فرهنگ بی حزبی یا جامعه تک حزبی، تبلیغ و ترویج می شود و با تشکیل نهادهای مدنی – مکان ها و فضاهایی که مستعد تقویت فردیت هستند – مخالفت می شود.
در چنین جوامعی حتی در مواردی کاملا شخصی و فردی نیز تصمیمات به صلاحدید خانواده و یا دستور بزرگان گرفته می شود. در دنیای مدرن و جامعه مدرن است که فرد و فردیت اهمیت پیدا کرده است زیرا بنیان جامعه جدید نگاه دکارتی به انسان است که «من می اندیشم، پس هستم.» این سخن پایه معرفت را برای هر شخصی متفاوت ساخت زیرا برای هر فرد نقطه شروع معرفت و تشخص و هویت، خود او بود، نه فرد دیگر، نه وجود جامعه، نه قوم، قبیله و یا اصول ماورایی.
به پرسش نخست بازگردیم. اینک می توان سوال را دقیق تر مطرح کرد. آیا تکنولوژی های نوین ارتباطی و از جمله اینترنت باعث تقویت بینش فردگرایانه، رفتارهای خودخواهانه و ایجاد درک تشخّص و فردیت در بهره برداران می شود؟ کاستلز از شاخص ترین نظریه پردازان جامعه شبکه ای، ذیل عنوان اینترنت و فرهنگ خودمختاری به این موضوع پاسخ می دهد. وی در کتاب «شبکه های خشم و امید»، که به بررسی و تحلیل «جنبش های اجتماعی در عصر اینترنت» می پردازد و یکی از نخستین صورت بندی ها از بهار عربی، جنبش وال استریت و جریان سیاسی خشمگین ها در اسپانیا را ارائه می دهد، دگرگونی فرهنگی ناشی از حضور و استفاده از شبکه های ارتباطی دیجیتال را ذیل مفهوم فردشدگی و خودمختاری مطرح می کند.
وی البته بر این باور است که فردشدگی همان فردگرایی نیست زیرا رویکرد و برنامه فرد ممکن است به سوی کنش جمعی و آرمان های مشترکی چون حفظ محیط زیست یا بهبود وضعیت اجتماع، جهت گیری شده باشد اما فردگرایی، بهزیستی فرد را هدف نهایی برنامه عمل خود قرار می دهد.
کاستلز به همین دلیل ترجیح می دهد تعبیر خودمختاری را برگزیند زیرا «مفهومی گسترده تر است چنان که می تواند هم به فرد و هم به کنشگران جمعی ارجاع داشته باشد.» بر مبنای تعریف کاستلز، خودمختاری به ظرفیت یک کنشگر اجتماعی اشاره دارد که برای تبدیل شدن به سوژه یا کنشگر، بر اساس ارزش ها و منافع جمعی، مستقل از نهادهای جامعه رفتار می کند.
با این تفسیر، ارتباط با اینترنت و فضای مجازی این امکان را فراهم می سازد تا افراد مستقل از هر نوع نظارت و محدودیت سنتی با ابزار کنترلی مدرن، به گشت و گذار در دنیای اطلاعات بپردازند. با دیدگاه ها و تحلیل ها و مکتب های مختلف آشنا شوند و بر اساس تشخیص فردی، گزینش و انتخاب کنند. فارغ از احتمالات خطا و انحراف، صرف امکانی که اینترنت و فضای مجازی در اختیار فرد می گذارد، به تقویت احساس آزادی شخصی، افزایش امنیت خاطر، تعامل و تاثیرگذاری و برخورداری از اراده و شخصیتی مستقل می انجامد.
به عبارت دیگر، افراد که از سویی در فضای شهری در تماس و تعامل با مناسبات اجتماعی قرار دارند با حضور در فضای سایبر، با وضعیتی شگفت و دنیایی سرشار از تنوع، خلاقیت و ایده و پیشنهاد روبرو می شوند که به آنها حس قدرتمندی و به چالش کشیدن هر نوع باور غیرعلمی و یا سلطه سیاسی را اعطا می کند.
آنچه کاستلز آن را فضای خودمختاری نام می ندهد، همین فرصت یا امکان مدرنی است که با اینترنت در اختیار شهروندان قرار می گیرد. حاصل این نگرش، نقد و ردّ ادعایی است که اینترنت یا فضای سایبری را عامل تقویت فردگرایی تصور می کند. بر مبنای این دیدگاه، اینترنت نه موجب فردگرایی، بلکه زمینه ساز تقویت فردیّت یا خودمختاری در انسان می شود؛ امری که با فردگرایی متفاوت است و دیگر این که تکنولوژی اساسا مقوله خنثایی است و نقش عاملیت یا به تعبیر دقیق تر، نقش علّی در کنش فردی یا جمعی ندارد.
وجه دیگری از پرسش های نخست نسبت فردگرایی و جمع گرایی است. آیا این دو نگرش الزاما در تعارض و تقابل با یکدیگرند؟ این دوگانه مفهومی و نظری کهن سال که صف بندی سخت و بالابلندی از اندیشمندان و به ویژه جامعه شناس ها ایجاد کرده، امروزه با رویکردهای تازه ای مطرح می شود. در واقع بررسی های جدید و شواهد تجربی که نشان می دهد استقلال فردی و مسئولیت اجتماعی توأمان هستند، پژوهشگران را به وضع مفهومن فردگرایی انسجام گرا (solidaristic individualism) رسانده است.
این مفهوم ممکن است متناقض به نظر برسد اما معنای این مفهوم آن است که انسجام لزوما متضمن جمع گرایی نیست – به این معنا که مردم، کم و بیش باید ارزش های یکسان داشته باشند و به فعالیت و مشارکت در سازمان ها و نهادهای یکسانی علاقه مند باشند.
منظور از «فردگرایی انسجام گرا» این است که افراد می خواهند از دیگران حمایت کنند و در عین حال، می پذیرند که نیازمندان، ارزش های دیگ رو متفاوتی دارند. چنین حمایتی عموما منوط به آن است که ایشان اعتماد داشته باشند که بقیه شهروندان نیز از سبک زندگی ،اندیشه و نوع تلاش ها و رفتارهای متفاوت آنها حمایت کنند. هر چند، همیشه هم کمک کردن به دیگران به این شرط وابسته نیست.
به اعتبار مطالعات جدید، فردگرایی لزوما کنش جمعی را تضعیف نمی کند و شهروندی با ذهنیت فردگرا، ضرورتا شهروندی خودخواه نیست. امروز در بسیاری از جوامع، شاهد بازنمایی طیفی متمایز از جمع گرایی/ فردگرایی و دگرخواهی/ خودخواهی هستیم. فردیت و فردگرایی و تلاش برای ابراز شخصیت و هویت مستقل از اجبارهای سنتی، خانوادگی، سیاسی و حکومتی گسترش می یابد اما نوع دوستی، مسئولیت اجتماعی و تمایل به کمک کردن به دیگران – هر چند گاهی احساس می شود کمرنگ شده است – اما محو و نابود نشده و نمی شود.
این یافته ها البته به معنای طبیعی و مقدّر بودن روند شکل گیری و رشد و افول اخلاق یا فرهنگ فردگرایی – با هر تعریفی از آن – نیست. به جز نظام آموزشی و تربیتی جامعه، میزان سلامت حکمرانی، مردم سالاری و نیز شدت و ضعف سرمایه های اجتماعی است که بر تقویت یا تضعیف اخلاق و رفتار شهروندان تاثیر می گذارد.
مناسبات و تعاملات اجتماعی پیوسته با چالش ها و تنازعاتی پایان ناپذیر همراه است. نتیجه این تنازع، هر چند ممکن است ایدآلیستی تفسیر شود، اما پیروزی و موفقیت ارزش های متعالی انسانی یعنی، آزادی، برابری، برادری و احساس مسئولیت در برابر سرنوشت جامعه انسانی است. تاریخ نشان داده است که انسان، همراه با تلاش برای افزایش آزادی از قید و بندها، احساس مسئولیت بیشتری نیز در قبال سرنوشت همنوعانش پیدا می کند. تلاش مشترک جامعه بشری برای حفظ محیط زیست را می توان تبلوری از تعمیم احساس مسئولیت جمعی تفسیر کرد.
مجله ایران فردا