12

زندگی های امروزی بسیار پر دغدغه و استرس است. همه ی افراد در زندگی روز مره خود دچار مشکلات و ناراحتی های گوناگونی می شوند ، گاهی این مشکلات روانی می تواند بر روی تغذیه و اشتهای آن ها نیز تاثیر منفی بگذارد.

در بسیاری از نابسامانی های روانی، اختلال هایی در فرآیند خوردن رخ می دهد. این مطلب نگاهی می اندازد به برخی از رایج ترین اختلالات خوردن در اثر نابسامانی های روانی…

 

 

۱. افسردگی می تواند باعث کاهش اشتها و بی میلی به غذا شود. البته در افسردگی های آتیپیک (غیرمعمول)، گاهی بیمار دچار افزایش وزن در اثر زیاد شدن اشتها می شود.

 

 

۲. در بی اشتهایی عصبی، بیمار که معمولا دختر جوانی در سنین بلوغ است، غذا نمی خورد زیرا فکر می کند چاق است در حالی که وزن او از وزن بهنجار خیلی کمتر است. علت بروز این وضعیت تصویر بدنی مخدوش (احساس چاقی با وجود وزن کم) و ترس از خارج شدن از دنیای کودکی و ورود به دنیای بزرگسالی است. این دختر جوان می خواهد با لاغر بودن کوچک بماند و بزرگ نشود. بی اشتهایی عصبی در صورت درمان نشدن ممکن است باعث سوءتغذیه شدید و مرگ شود.

 

 

۳. برعکس وضعیت قبلی، پرخوری عصبی است. در این وضعیت بیمار که او نیز معمولا دختری جوان است، در هر وعده غذای زیادی می خورد و بعد با ایجاد حالت تهوع در خود، آن غذاها را استفراغ می کند.

 

 

۴. گاهی افراد وسواسی در مورد مصرف برخی غذاها یا خوردن غذا در برخی مکان ها دچار وسواس می شوند. امکان دارد صرف غذا برای آنها در خانه ای که صاحبخانه اش را تمیز نمی دانند، ناممکن باشد حتی ممکن است رژیم های غذایی خاص و غیرعادی داشته باشند.

 

 

۵. مبتلایان به اختلال شخصیتی وسواسی اجباری (که با بیماری وسواس متفاوت است) نیز عادت های غذایی خاصی دارند، مثلا همیشه در صبحانه، ناهار یا شام موادغذایی خاصی مصرف می کنند و کوچک ترین تغییری در این برنامه باعث ناراحتی شان می شود. با توجه به اینکه گاهی این نوع شخصیت با خساست همراه است، امکان دارد فرد غذاهای مانده و فاسد را بخورد چون حیفش می آید آنها را دور بریزد. از نظر این افراد چیزی به نام غذای تاریخ گذشته وجود ندارد.

 

 

۶. در بیماری اسکیزوفرنیا، فرد تحت تاثیر هذیان از مصرف برخی غذاها خودداری می کند. مثلا بیمار اسکیزوفرنیک که دچار هذیان گزند و ترس از مسموم شدن است، ممکن است فقط غذای کنسروی یا هندوانه یا کره قالبی میل کند. گاهی بیمار دچار هذیان حتی از خوردن غذایی که دیگر اهل خانه می خورند، پرهیز و غذایش را به تنهایی آماده می کند زیرا از مسموم?شدن می ترسد.

 

 

۷. حالت های اضطرابی معمولا باعث کاهش اشتها می شود، اما برخی افراد هنگام نگرانی و مواجهه با مشکلات به خوردن پناه می برند. عبارت «غصه خوردن باعث چاقی می شود»، حکمت عامیانه ای است که گاه با واقعیت مطابقت دارد. در دوران شیرخوارگی، مهم ترین فعالیت کودک عبارت است از نوشیدن و بلعیدن. کودک شیرخوار نیازهایی دارد که اگر مادر به موقع متوجه آنها نشود با گریه ابراز می کند. برای نمونه، احساس سرما، خیس کردن خود، نیاز به نوازش و محبت، اما مادری که برای درک و رفع نیازهای کودک فرصت یا علاقه ای ندارد، هر زمان که با گریه کودک مواجه می شود، به ساده ترین کار یعنی خوراندن شیر به او می پردازد. حال آنکه ممکن است نیاز کودک در آن لحظه نوازش باشد. به این ترتیب نوعی تداعی برای کودک پیش می آید که هروقت با مشکلی روبرو شد، به نوشیدن یا خوردن پناه ببرد و شخصیت های دهانی شکل می گیرد. شما این افراد را در اطراف خود زیاد دیده اید و شاید خود شما هم یکی از آنها باشید! کسانی که هنگام حل یک مساله ریاضی ته مداد را به دهان می برند یا می جوند، افرادی که در مواجهه با مشکلات سیگاری را روشن می کنند (که آن هم باعث تحریک لب ها و مخاط دهان می شود) و دود سیگار را می بلعند، افرادی که هنگام نگرانی در مورد نتیجه مسابقه فوتبالی که از تلویزیون پخش می شود، مرتب تخمه می شکنند یا ذرت بو داده می خورند، افرادی که زیاد چای می نوشند و آن هم چای داغ و لب سوز و سرانجام الکلی ها و معتادان به تریاک، همه به نوعی جزو شخصیت های دهانی هستند. این افراد در مرحله دهانی که نخستین مرحله از مراحل رشد روانی جنسی است، تثبیت شده اند. کسانی که ارضای بیش از حد در اثر خوردن کسب کرده اند و به صورتی متناقض نما، افرادی هم که نیازهای مرحله دهانی آنان برآورده نشده است، ممکن است در مواجهه با نگرانی و ناکامی به خوردن روی ببرند. به این ترتیب است که می بینید دانش آموزی که نگران امتحان فردا صبح است، مرتب در یخچال را بازمی کند، چیزی برمی دارد و می خورد. زنی که شوهرش مدام از او ایراد می گیرد که چرا چاق است، در اثر اضطراب ناشی از این امر، بیشتر می خورد و چاق تر می شود!

 

۸. گاز زدن و قطعه قطعه کردن غذا با دندان ها می تواند نشانگر خشم باشد. کودکان شیرخوار با گازگرفتن پستان مادر تمایلات دیگرآزارانه و تهاجمی خود را به نمایش می گذارند. گاهی پرخوری و چاقی کودک مشکلات روا ن شناختی در مادر یا کودک یا هر دو را نشان می دهد. مادری که احساس می کند نمی تواند به صورت شایسته ای نیازهای عاطفی کودک را برآورد، ممکن است ناخودآگاه با خوراندن غذای زیاد به کودک بخواهد بر احساس ناشایستگی خود غلبه کند یا این تصور را در کودک به وجود بیاورد؛ یعنی می خواهد کمبود عاطفه و توجه و محبت را با تغذیه بیش از حد کودک جبران کند. به این نحو، کودک نیز هر زمان احساس کمبود محبت کرد، به خوردن پناه می برد و این رویه را در بزرگسالی هم ادامه می دهد. گاهی مادر می ترسد که در انجام وظیفه مادری خود کوتاهی کرده باشد بنابراین به کودک زیاد غذا می خوراند و در نتیجه تنظیم احساس سیری را در او به هم می زند. به طور عادی هر کودک پس از خوردن میزان غذایی که برای رفع نیازهای او کافی است، احساس سیری می کند. مرکز سیری در هیپوتالاموس این موضوع را به کودک انتقال می دهد اما مادر با گفتن این موضوع به کودک که «با یک بشقاب غذا که سیر نمی شوی» و خوراندن بشقاب دوم غذا به او، تنظیم سیری را در هیپوتالاموس او به هم می زند و در نتیجه کودک به تدریج اگر کمتر از ۲ بشقاب غذا بخورد، احساس سیری نمی کند و کم کم چاق می شود.

 

 

۹. گفتیم کودکی که احساس کمبود محبت می کند به خوردن پناه می برد و این مساله باعث چاقی وی می شود اما این چاقی و افزایش جثه نوعی اعتماد به نفس کاذب در کودک به وجود می آورد. گفته می شود این بافت چربی به صورتی نمادین چون حصاری است که کودک ناایمن را در برابر مخاطرات بیرونی حفظ می کند. کودکانی هم که احساس می کنند مورد توجه نیستند، با چاق بودن تمایز و تشخصی پیدا می کنند حتی اگر این تمایز جنبه منفی داشته باشد. توجه منفی حداقل از بی توجهی بهتر است در نتیجه ملقب?شدن به خیکی، تپل و الفاظ مشابه حتی ممکن است برای این کودکان خوشایند باشد.

 

 

۱۰. نیاز به رفع گرسنگی از بنیادی ترین نیازها در سلسله مراتب نیازهای طبیعی انسان است، برآورده شدن آن باعث رفع تنش فیزیولوژیک و احساس رضایت و آرامش می شود بنابراین به عنوان مشوق برای انجام کارهای دیگر نیز استفاده می شود. دادن خوراکی به عنوان جایزه برای انجام کار مورد نظر از این قبیل است. غذاخوردن افراد خانواده در کنار یکدیگر همبستگی را در آنها تقویت می کند و خوردن غذا در کنار دیگران نیز باعث تقویت دوستی می شود. انسان های نخستین با رد و بدل کردن غذا با گروه های دیگر از دوستی آنها مطمئن می شدند و به این ترتیب صلح برقرار می شد.

 

ذکر این نکته ضروری است که گرچه برآورده شدن نیاز به رفع گرسنگی در انسان ضروری است و باعث می شود انسان بتواند به نیازهای دیگر خود نیز بپردازد اما توجه بیش از حد به آن انسان را از امور معنوی و فرهنگی و اخلاقی بازمی دارد. در اینجا نیز مانند هر رفتار دیگر، حفظ میزان بهینه ضروری است.