هنگامی که جنین از شکم مادرش خارج میشود محیط جدیدی که به آن تازه وارد شده را نمیشناسد و ذهنش خالی از نمادها و مفاهیم میباشد ولی زمانی که سن نوزاد افزایش می یابد چند ویژگی شناختی و ذهنی پیدا میکند.به مرور زمان با رشد و نمو قدرت فهم و یادگیری اش بالا میرود و معنای زندگی برای او واضح تر خواهد شد.
توانایی ها و ساخت های ذهنی و شناختی بر طبق اصل تدریجی بودن رشد ، دفعی و ناگهانی به دست نمی آیند بلکه به شکل تدریجی حاصل می شوند و با افزایش سن ، پیچیده تر می شوند . به تدریج کودک واجد ویژگی مهمی به نام “زبان” می شود که یک مقوله شناختی است ؛ همچنین با افزایش سن ، کودک واجد توانایی نگهداری ذهنی ، تفکرات فلسفی و منطقی می شود . بنابراین در مطالعه رشد شناختی ، ادراک ، تخیل ، زبان ،تصورات و توانایی حل مسائل و مشکلات مورد بحث قرار می گیرد .
در عرصه رشد شناختی نظریه های مهمی چون “دیدگاه شناختی پیاژه” ، “دیدگاه پردازش اطلاعات” و ” نظریه اجتماعی-فرهنگی ویگوتسکی” از جایگاه ویژه ای برخوردارند .
بر اساس دیدگاه ژان پیاژه ، تفکر بزرگسالان در واقع پیامد پیچیده دوره طولانی رشد است که از بدو تولد تا پایان نوجوانی در جریان است . بر این اساس می توان چنین اظهار نمود که فعالیت های فکری به شیوه ای منظم و به موازات پیشرفت از شکل نوزادی درمانده به بزرگسالی بالغ تغییر می یابد . هر یک از دوره های رشد شناختی از ساختی منسجم و مشهود برخوردار است که می توان جای ثابت آن را در فرایند رشد کودک و نوجوان شناسایی کرد .
به اعتقاد پیاژه در هر دوره معین از رشد ، توانایی های ذهنی معینی ظاهر می شود.
در دو سال اول زندگی ، کودک از هوش عملی برخوردار است ؛ در این دوره که دوره “حسی – حرکتی” نام گرفته است ، دنیای کودک محدود به اشیایی است که قابل حس و لمس هستند . او به کمک حواس خود ، فعالیت های حرکتی و هماهنگی بین حواس و حرکات خود ، جنبه هایی از دنیا را کشف می کند . در این دوره ، کودک در مورد هر چیزی با توجه به خود ، داوری می کند و این به معنی “خودمیان بینی” کودک در این سن است . این خودمیان بینی کودک تا دوره بعد یعنی دوره ” کودکی اول ” – در فاصله سال های دو تا هفت سالگی- نیز ادامه دارد .
در اواخر دوره حسی-حرکتی ، کودک به مفهوم “بقا یا ثبات شیء” نائل می شود . یعنی درک می کند که اگر اشیاء از میدان دید و تجربه مستقیم او خارج شوند باز هم وجود دارند . در دوره کودکی اول یعنی سال های دو تا هفت سالگی ، به تدریج سازمان روانی کودک به ابزارهای جدید ذهنی همچون “کنش های نمادی” ، “شکل گیری تصویر ذهنی” و “تقلید الگوی پنهان” مجهز می شود.
یکی از مهم ترین کنش های نمادی ، زبان است. زبان نه تنها برای برقراری ارتباط که برای تفکر و بازنمایی اطلاعات و شناخت ، نقش محوری ایفا می کند ؛هر چند کودکان پیش از بیان کلمات ، می دانند و درک می کنند.
به عبارت دیگر درک کلمات قبل از تولید کلمات و سریع تر از آن رشد می کند . با این وجود ، کودک با تسلط بر زبان مادری به مجموعه بی شماری از مفاهیم ، تصورات ، افکار و احساسات پی می برد . از نظر محتوا ، کودک از صحبت کردن درباره خود لذت می برد ، همچنین بیشتر با هدف کسب لذت سخن می گوید تا وسیله ای برای ایجاد ارتباط با دیگران ؛ در حالی که در تکلم اجتماعی شده کودک می تواند برداشت های ذهنی خود را بیان کند و دیدگاه های دیگران را نیز به حساب آورد و به آن توجه کند . شکل گیری تصویر ذهنی که به پیدایش تجسم ذهنی اشاره دارد ، در اواخر دوسالگی آغاز می شود و به تدریج در فاصله سنین دو تا چهارسالگی تقویت می شود . علاوه بر این ، تقلید از الگوی پنهان یعنی تقلید از الگویی که قبلا مشاهده کرده است و در حال حاضر وجود ندارد در همین سنین یعنی در فاصله سال های دو تا چهار سالگی رخ می دهد .
بازی نیز در همین دوره سنی آغاز می شود و از آنجا که هدف ، تفریح کردن است، به هنگام بازی نظارت در کار نیست . هرکس هر طور که مایل است بازی می کند . مهم تر از همه اینکه کسی نمی بازد و همه با هم برنده می شوند. سؤال عمده این است که آیا توانایی های مختلف کودک بر اثر تجارب معین به دست می آیند یا اینکه بر اثر رشد جسمانی یا رسش و مطابق با یک خط مشی ارثی از پیش تعیین شده ظاهر می شوند .
پیاژه هر دو عامل را ضروری می داند . به اعتقاد وی رشد جسمانی ، ساختمان مغزی و اندام های حسی لازم را تدارک می بیند اما برای ظهور توانایی ها تجربه لازم است . در فاصله سنین هفت تا دوازده سالگی که ” کودکی دوم ” نامیده شده است ، کودک دوره جدیدی از رشد ذهنی را آغاز می کند . توانایی طبقه بندی و ردیف کردن و درک مفهوم عدد در این دوره حاصل می شود .
نکته مهم در این دوره آن است که فرایندهای فکری کودک فقط بر رویدادهای واقعی و ملموس متمرکز است . در این دوره ، بازی ها تحول یافته و به بازی های با قاعده و سازنده بدل می شوند . کودکان قواعد بازی را رعایت می کنند و همه مراقب اند کسی قواعد را زیر پا نگذارد .
دوره بعد که از سنین یازده الی دوازده سالگی آغاز می شود ، دوره نوجوانی است . نوجوان خود را از امور ملموس رها کرده و واقعیت ها را در مجموعه ای از تغییر شکل های ممکن در نظر می گیرد . ساخت های ذهنی جدید که در سازمان روانی نوجوان بنا می شوند و معرف ” منطق انتزاعی ” هستند ، فکر نوجوان را به امکانات و ظرفیت های نوینی مجهز می سازند .
طبیعت فکر انتزاعی ، ترکیبی است ؛ به این معنا که تفکر انتزاعی قادر است بین دو یا چند طبقه یا دسته از اشیاء یا مفاهیم ، تمام ترکیب ها و رابطه های ممکن را برقرار سازند . پیدایش این توانایی ذهنی در گسترش و تحکیم قدرت تفکر اهمیت اساسی دارد .
مراحل رشد شناخت و اندیشهی پیاژه عبارتند از :
۱) مرحلهی حسی- حرکتی (تولد تا دوسالگی)
نوزاد با مشاهدهی حسی شروع به آموختن میکند و با انجام فعالیت، کاوش و دستکاری محیط برکارکردهای حرکتی خود مسلط میشود. از آغاز رشد، وضعیت زیستی فرد و تجارب او در هم میآمیزد و به یادگیری رفتاری میانجامد. محرکی درک میشود و پاسخی در پی آن به وجود میآید. اما همراه با آن نوعی آگاهی نیز پدید میآید که نخستین طرحواره یا مفهوم ابتدایی است. همچنان که نوزاد تحرک بیشتری پیدا میکند، طرحواره (schema) های جدیدتر و پیچیدهتری بر مبنای طرحوارههای پیشین ساخته میشود.
در این مرحله ادارکهای هندسی، بینایی و لمسی نوزاد گسترش مییابد. کودک فعالانه با محیط تعامل میکند و رفتارهای آموختهی پیشین را به کار میبندد. برای مثال کودکی که استفاده از جغجغه را آموخته، هم اسباب بازی تازه اش را مانند آن تکان میدهد و هم جغجغه را به شیوههای تازه ای به کار میگیرد. دستاوردهای حیاتی این دوره، پیدایش «بقای شیء (Object Permanence)» یا «طرح واژهی بقای شیء (Schema of Object Permanence)» است که به معنای توانایی کودک برای فهم آن است که وجود اشیاء مستقل از بکارگیری آنها توسط اوست. نوزاد در این مرحله یاد میگیرد که خود را از جهان جدا بداند. او میتواند انگارهی اشیاء را حتا زمانی که در دید او نیستند، در ذهن خود نگه دارد. نوزاد در حدود هیجده ماهگی شروع به ساخت نمادهای ذهنی و کاربرد واژهها میکند.این فرآیند را نمادسازی (Symbolization) مینامند.
migna.ir نوزاد در این سن میتواند انگاره ای بینایی از توپ یا نمادی ذهنی از واژهی توپ بسازد که نمایندهی شیء واقعی است یا بر آن دلالت میکند. این باز نمودهای ذهنی برای کودک مجال آن را فراهم میکند که وی اعمال ذهنی خود را در سطح مفهومیجدیدتری انجام دهد. دستیابی به طرح وارهی بقای شیء (Schema of Object Permanence) نشانهی گذر از مرحله حسی – حرکتی به مرحلهی پیش عملیاتی رشد است.
–
۲) مرحله تفکر پیش عملیاتی (دو تا هفت سالگی)
در این مرحله کودک نمادها و زبان را گستردهتر از مرحلهی حسی – حرکتی به کار میبرد. تفکر و استدلال او شهودی (Intutive) است. یعنی یادگیری او بدون استدلال است. او نمیتواند منطقی (Logical) یا قیاسی (Deductive) بیندیشد و مفاهیمش ابتدایی است. اشیاء را میتواند بنامد، اما نمیتواند آنها را طبقه بندی کند.
تفکر پیش عملیاتی، مرحله ای بین تفکر بزرگسال اجتماعی شده و ناخودآگاه کاملاً خودمدار (Autistic) فرویدی کودک خردسال است. کودک در این مرحله بین واقعیتها و رخدادها، ارتباط منطقی برقرار نمیکند. در آغاز این مرحله، اگر لیوانی از دست کودک بیفتد و بشکند، اوهیچ گونه درک علت و معلولی ندارد و خیال میکند که لیوان آمادهی شکستن بود واو آن را نشکست. کودک در این مرحله نمیتواند شیء واحدی را در موقعیتهای مختلف شیء یگانه ببیند. برای مثال، عروسک واحدی را در کالسکه، تخت خواب و صندلی، سه شیء مختلف تلقی میکند. او در این مرحله اشیاء را در ذهنش بر اساس کارکردشان بازنمایی میکند. مثلاً دوچرخه را «سواری» و سوراخ را «کندن» معنا میکند. کودک در این مرحله آغاز به بهره گرفتن مشروح تری از «زبان» و «نقاشی» میکند و از سطح گفتههای تک واژه ای به سطح عبارات دو واژه ای شامل یک اسم و یک فعل و یک فعل و یک اسم و یک مُسند ارتقا مییابد. مثلاً میگوید«مامان خورد»، «بابا خواب». کودکان در مرحله پیش عملیاتی، با این که خوب و بد را تمیز میدهند، نمیتوانند از پس محذورات و دشواریهای اخلاقی (Moral Dilemmas) برآیند. مثلاً هنگامیکه از آنها پرسیده میشود: «یک نفر عمداً لیوان را شکسته و یک نفر سهواً ده لیوان را شکسته ؛ کدام یک گناه کارتر است؟»، معمولاً میگوید کسی که ده ظرف را سهواً شکسته مقصرتر است، چون ظرف بیشتری شکسته است.
کودکان در این مرحله احساس عدالت ذاتی، ماندگار و جهان شمول (Immanent Justice) دارند، یعنی بر این باورند که عمل بد قطعاً مجازات میشود. کودکان در این مرحله از رشد، خودمحور(Egocentric) هستند، یعنی خود را مرکز عالم میدانند و نمیتوانند دنیا را از چشم دیگران ببینند یا خود را جای دیگران بگذارند. آنها نمیتوانند رفتار خود را به خاطر شخص دیگری تعدیل کنند. وقتی به آنها گفته میشود که ساکت باشند چون برادرشان باید درس بخوانند، گوش نمیدهند. این به این دلیل نیست که منفی کاری کرده اند، بلکه به خاطر تفکر خود محورانه شان نمیتوانند موقعیت را از چشم دیگری در این نمونه، برادرشان ببینید.( منصفانه، صادقانه و ژرف بیندیشیم ، آیا ما ایرانیان در این مرحله گیر نکرده و تثبیت(Fixed) نشدهایم؟؟)
کودکان در این مرحله از نوعی تفکر جادویی ( Magical thinking) به نام سبت پدیداری (Phenomenalistic causality) استفاده میکنند. طبق این تنوع تفکر، واقعهای که پیش از واقعهی دیگر رخ داده علت آن است. (مثلاً برق را علت رعد میپندارد) نیز کودکان در این سن، نوعی تفکر به نام تفکر جاندارپندارانه (Animalistic thinking) دارند؛ یعنی تمایل دارند ویژگیهای روانی موجودات زنده مانند احساس و نیت را به وقایع و اشیای مادی نسبت دهند.
ویژگی دیگر این مرحله (پیش عملیاتی)، کارکرد نشانه ای (Semiotic function) است. کودکان با این توانایی جدید میتوانند چیزهایی مانند شیء واقعه (Signified object) یا طرح وارهی مفهومی(Conceptual schema) را به کمک یک دلالت کننده (Signifier) بازنمایی کنند. این دلالتکننده کارکرد بازنمودی دارد (مانند زبان، انگاره ای ذهنی یا ژستی سمبولیک). یعنی کودکان نمادی یا نشانه ای را به معنای چیز دیگری به کار میبرند. نقاشی نوعی کارکرد نشانهای است که نخست به عنوان بازی انجام میشود اما در نهایت بر چیزهای جهان واقع دلالت مییابد.
۳) مرحلهی عملیات غیرانتزاعی (هفت تا یازده سالگی)
در این مرحله کودکان با اشیاء و وقایع غیر انتزاعی، واقعی و ادراک، عملیات ذهنی انجام میدهند و تفکر عملیاتی جانشین تفکر خود محورانه شده است. این نوع جدید تفکر مستلزم برخورد با انواع و اقسام اطلاعات خارج از وجود کودک است. از این رو اکنون کودکان میتوانند به واقعیتها از دیدگاه افراد دیگر هم بنگرند. کودکان در این مرحله شروع به استفاده از معدودی فرآیند فکری منطقی کردهاند و میتوانند چیزها را (بر اساس ویژگیهای مشترک) ردیف، منظم و گروهبندی کنند. استدلال قیاسی (Deductive reasoning) که در آن از دو مقدمه، نتیجه ای منطقی گرفته میشود، در این مرحله پیدامیشود.
برای نمونه:
الف) همهی اسبها پستان دارند(مقدمه)
ب) همه پستان داران خون گرمند(مقدمه)، پس همهی اسبها خون گرمند(نتیجه).
کودکان میتواند استدلال کنند واز قواعد مقررات پیروی نمایند. میتوانند خود را تنظیم کرده و کم کم احساس اخلاقی ونظام ارزشی برای خود ایجاد کنند. در کودکانی که توجه بیش از اندازه به قواعد و مقررات دارند، ممکن است رفتار وسواسی- جبری دیده شود و کودکانی که در برابر داشتن یک نظام ارزشی مقاومت میکنند، اغلب خودرأی و بیتحرک به نظر میرسند. مطلوبترین پیامد در این مرحله آن است که کودک به گونه ای سالم به قواعد احترام بگذارد و این را هم البته بداند که هر قاعده ممکن است استثنایی موجه و مشروع داشته باشد.
ثبات ادارک(Conservation) عبارت است از توانایی فهم این نکته که اشیاء با وجود تغییر در شکلشان، دیگر مشخصههای خود را چنان حفظ میکنند که باعث میشود همان شیء پیشین شناخته شوند. برای نمونه، اگر مومیکروی را به شکل سوسیس دراز و کلفت در آورند، کودکان میفهمند که در هردو حالت مقدار موم ثابت بوده است. ناتوانی از ثبات ادراک- آن چنان که در مرحلهی پیش عملیاتی دیده میشود- هنگامیدیده میشود که کودک بگوید سوسیس موم بیشتری دارد، چون درازتر است. بازگشت پذیری (Reversibility) عبارت است از قابلیت فهم رابطهی بین چیزها و دریافتن این که چیزی میتواند به چیز دیگری تبدیل شود و دوباره به شکل نخست خود برگردد(مانند آب و یخ). مهم ترین نشانهی این که کودک هنوز در مرحلهی پیش عملیاتی است، این است که به ثبات ادراک و بازگشت پذیری نایل نشده باشد. توانایی کودکان برای فهم مفاهیم کمییکی از مهم ترین نظریههای پیاژه در زمینهی رشد شناخت است. مقیاسهای کمیعبارت است از جِرم، طول، تعداد، حجم و سطح. کودک هفت تا یازده ساله باید بتواند وقایع جهان واقع را سازماندهی و مرتب کند. برخورد با آینده و احتمالات آن در مرحلهی عملیات صوری رخ میدهد.
–
۴) مرحله عملیات صوری (از یازده سالگی تا پایان نوجوانی)
مرحله عملیات صوری را زا آن رو به این نام خوانده اند که تفکر نوجوانان به شکلی صوری، بسیار منطقی، نظام مند و نمادین عمل میکند. ویژگیهای این مرحله عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی(Abstract thinking)، استدلال قیاسی (Deductive reasoning)، تعریف مفاهیم و نیز پیدایش مهارتهای جابجایی اعداد و ترکیب آنها که در نتیجه نوجوانان میتوانند مفهوم احتمالات را دریابند. آنها میکوشند همهی روابط و فرضیههای محتمل را برای توضیح دادهها و واقعیتها به کار گیرند. در این مرحله، زبان کاربرد پیچیده ای مییابد، تابع قواعد منطق صوری و قراردادی است و از نظر دستوری درست است. انتزاعی بودن تفکر نوجوان در دلبستگی آنها به مباحث متنوعی مانند فلسفه، دین، اخلاق و سیاست خود را نشان میدهد. تفکر فرضیهای – قیاسی (Hypotheticodeductive thinking )، عالیترین شکل سازماندهی شناخت است و افراد مجهز به آن میتوانند فرضیه یا قضیهای را طرح کنند و آن را به محک واقعیت بزنند. استدلال قیاسی(Deductive reasoning) حرکت از کل به جزء است و روندی پیچیدهتر از استدلال استقرایی( Inductive reasoning) است که حرکت از جزء به کل است. از آن جا که نوجوانان میتوانند در مورد اندیشههای خود و دیگران بیندیشند، مستعد رفتار خویش آگاهانه (خودمراقبه) [Self- Conscions behavior] هستند. هم چنان که میکوشند بر تکالیف جدید شناختی مسلط شوند، ممکن است به تفکر خود محورانه البته در سطحی بالاتر از گذشته برگردند. برای مثال، نوجوانان ممکن است خیال کنند که هر کاری را میتوانند انجام دهند یا صرفاً با اندیشیدن به امور میتوانند آنها را اصلاح کنند.همهی نوجوانان در زمانی واحد به مرحلهی عملیات صوری نمیرسند یا به میزان یکسانی از این نوع تفکر برخوردار نمیشوند.
برخی، بسته به توانایی فردی خود و تجاربی که برایشان پیش آمده، ممکن است اصلاً به مرحلهی تفکر عملیاتی صوری نرسند و تا پایان عمر خود به شیوهی عملیاتی غیرانتزاعی بیندیشند. اگر بر توصیف هر مرحلهی نظریهی رشد شناختی پیاژه به گونهای دقیق تأمل کنیم، آشکارا میبینیم که «غنا»، «پیچیدگی» و «تنوع» فضای باغچه چگونه در هر مرحله- به ویژه مراحل تفکر پیش عملیاتی (دو تا هفت سالگی) و عملیات غیر انتزاعی (هفت تا یازده سالگی) میتواند به رشد کاملتر (گستردهتر و ژرف تر) اندیشه و شناخت کودک بینجامد.
ادامهی حضور در طبیعت- به ویژه در مناطق طبیعی و زیست محیطی بکر و خارج از شهرها، در مرحله عملیات صوری (پس از یازده سالگی)، نقشی به مراتب بیشتر از باغچه خواهد داشت و توانایی اندیشیدن انتزاعی و استدلال قیاسی و نیز تفکر فرضیه ای – قیاسی نوجوان را به بهترین حالت ممکن تکمیل نموده و گسترش و ژرفا خواهد بخشید. اما رشد بی حساب و غیر منطقی جمعیت در پایان دههی پنجاه و آغاز دههی شصت و هجوم روستائیان و شهرستانیها به شهرهای بزرگ همراه با تورم و افزایش سرسام آور بهای زمین، نه تنها به مرگ باغچهها و تبدیل آنها به مجتمعهای آپارتمانی انجامیده است، بلکه در عمل امکان ایجاد پارکها و فضای سبز عمومی متناسب با جمعیت را نیز از بین برده است.
اکنون نسلهایی پدید میآیند که در زندگی آپارتمان نشینی، فرصت آموختن و اندیشیدن و آشنایی با تجربههای نو را در باغچه – این فضای واقعی، جلوهی طبیعت و «اشانتیون گیتی» – از دست دادهاند و این حضور به حداکثر دقایقی ایستادن در بالکن (اگر آپارتمان بالکنی داشته باشد!!) منحصر و محدود شده است. بیگمان، کامپیوتر، پلی استیشن، تلویزیون و اینترنت جایگزین خوبی برای باغچه نیستند. بعید نیست که نسلهای بی باغچه و محبوس در آپارتمان، روح و روانی آزردهتر، ناآرامتر، افسردهتر و پرخاشگرتر و اندیشه ای کلیشهایتر و شاید غیرانتزاعی تر داشته باشند. اینجاست که برگزاری جشنهای پرمایه و معنایی چون سیزده بدر، سده، مهرگان، چهارشنبه سوری، ادریبهشتگان و مانند آن و نیز رفتن به پیک نیکهای فامیلی و خانوادگی و گشت و گذار در کوه، دشت، چشمه سارها و کشت زارهای خارج از شهر و یا دست کم پارکهای شهری اهمیتی صدچندان پیدا میکند تا زندگی آپارتمان نشینی و سوئیت نشینی امروز و استودیو نشینی فردا، کودکان را از رشد سالم و کامل فکری، شخصیتی و روانی محروم و متضرر نسازد و اندیشه و شناخت و بینش و منش او را در چهارچوبی کلیشه ای و قالبی ماشینی دربند و اسیر نکند. اندیشه و شناخت آدمیبا مطالعه و بازی نیز رشد و پیشرفت میکند، اما مطالعه و بازی نمیتوانند جایگزین مشاهده و حس مستقیم و بیواسطهی جهان هستی بشوند.
باغچه برای کودک چکیدهی جهان هستی است که عناصر چهارگانه(باد، خاک، آب، آتش) را در آن میآزماید و قواعد و مقررات حیات و رازهای بقاء را در آن فرا میگیرد. بار دیگر به مراحل رشد اندیشه و شناخت پیاژه بنگرید. کدام محیط دیگری چون باغچه برای رشد تواناییهای ذهنی این اندازه غنی و سرشار است؟ و در فصل مرگ باغچهها چه باید و چه میتوان کرد؟؟
به نظر میرسد نگهداری از گیاهان آپارتمانی، کاشت و رشد دادن بذرها از سوی کودکان (با حمایت والدین)، نگهداری و پرورش حیوانات خانگی ودر یک کلام، پدید آوردن فضایی شبیه به باغچه درون آپارتمان (بویژه چنانچه دارای بالکن باشد) اقدام عملی سودمندی است. این اقدام باید با بردن کودکان به پارکها و باغها و گردش گاههای طبیعی و جدی گرفتن «اکوتوریزم» پیوسته و همراه شود تا نبود باغچه جبران شود.
بد نیست به جای کارتونهای بی محتوا یا پر از خشونت تلویزیون، باز همان «خپل و باغ گلها» پخش شود، بلکه نسل میان سال نیز افزون بر کودکان مستفیض شوند! صدای گرم، نرم و مخملی و روح و فضای آرامشبخش آن از هر مسکنی برای خواب بهتر و بیشتر اثر میکند. پس ساعت ده و نیم شب پخش «خپل» است! دوری از طبیعت و فرو رفتن در زندگی ماشینی به خودی خود مشکل ساز خواهد بود، زیرا آدمیدر نهایت، پستان داری دوپاست و اصول فیزیولوژیکی اش خیلی از دیگر جانوران و به ویژه پستان داران دور نیست.
همان گونه که دور شدن از طبیعت برای حیوانات بیماری زاست، برسلامت و رشد جسمیو روانی آدمینیز اثرگذار است. ما پسرخالهها، دخترخالهها و نیز پسرداییهایمان هریک در گوشهای از این کرهی خاکی روزگار میگذرانیم و برخی مان دهههاست که یکدیگر را جز از دوربین آنلاین اینترنت یا عکسهای ارسالی با پست ندیدهایم؛ اما آن چه ما را درچهار سوی گیتی به هم پیوند میدهد، همان خاطرات باغچهی پدربزرگ و مادربزرگ مهربانمان در خیابان چهار باغ عباسی اسپهان(اصفهان)، درست چسبیده به هتل عالی قاپو است؛ باغچهای که دیگر نیست و هرگوشه از آن مغازهای در مجتمع تجارتی عالی قاپو شده است!! خوب میدانم که تا واپسین ثانیههای عمرم خاطرات آن باغچه را در ذهن و روانم زنده و حاضر خواهم داشت؛ درست مانند شخصیت نخست فیلم «همشهری کین» که با وجود ثروتی بیشمار در واپسین نفسهای زندگی نام گل رُز روی لُژ برف سواری اش را بر زبان میراند. سالهاست که هربار گذارم به گران فروشهای میوه تهران میافتد و آلوچه قرمز را در بساط آنها میبینم، در حافظهام درخت تک افتادهی کنج حیاط، پشت آجرهای هتل عالی قاپو- که جایگاه لانهی کبوترهای چاهی آزاد و رها بود را جستجو میکنم و هر گاه به نام بلوط بر میخورم، خاطرهی فشنگهای کودکی ام(!) زنده میشود. و شاید مایهی شگفتی دیگران شود اگر این را هم بگویم که با دیدن قوطی کبریت به یاد گوجه سبز و بادیدن گوجه سبز به یاد قوطی کبریت میافتم! دلیل آن دست کم برای خودم واضح است؛ سوراخ میان تنه دو درخت گوجه سبز به هم پیوسته، جایگاه امن مخفی کردن قوطی کبریتهای اردوگاه رزم مان بود!! کسی نمیخواهد باور کند که «باغچه» دارد میمیرد؛ اما من آن را کاملاً باور کرده ام. نه، با همهی سلولهایم این واقعیت تلخ را لمس کردهام.
–
دیدگاه دیگر در مطالعه رشد شناختی ، دیدگاه “پردازش اطلاعات” است . براساس این دیدگاه ، ذهن انسان به مثابه رایانه در نظر گرفته می شود که پس از ورود داده های خام و انجام فعالیت های ذهنی بر روی آنها ، نتیجه به صورت تولید فکر و اندیشه ظاهر می شود . در این دیدگاه ، ذهن انسان به مقولاتی نظیر ادراک ، توجه ، حافظه و …. تقسیم شده و مورد مطالعه قرار می گیرد .
مطابق دیدگاه پردازش اطلاعات ، رشد شناختی به مسأله تغییر در فرایندهایی چون توجه و حافظه به مثابه تابعی از افزایش سن افراد می نگرد . به عبارت دیگر ، با افزایش سن ، تغییرات چشمگیری در فرایندهای ادراک ، حافظه ،زبان و تفکر صورت می گیرد . پژوهش ها نشان می دهد که در رابطه با برخی توانایی ها ی ذهنی ، مانند توجه انتخابی ، تفاوت آشکاری بین کودکان کوچک تر و بزرگ تر وجود دارد . توانایی پاسخ به تقاضاهای تکلیف با افزایش سن افزایش می یابد . کودکان بزرگ تر به دلیل مرور ذهنی منظم تر و سازمان یافته تر و توانایی تفکیک اطلاعات برای افزایش حافظه ، موفق تر عمل می کنند .
“نظریه اجتماعی-فرهنگی” رشد شناختی ، دیدگاه مهم دیگری است که توسط لو ویگوتسکی بنیان نهاده شد . ویگوتسکی علی رغم موافقت با مراحل کلی رشد معتقد است که محیط اجتماعی کودک ، نقش مؤثری در رشد و تکامل شناختی فرد دارد . مطابق این دیدگاه ، زبان و قدرت تکلم نقش مهمی در رشد تفکر کودک ایفا می کند .
همچنین ، بر نحوه ای که فرهنگ – یعنی ارزش ها ، اعتقادات ، سنت ها و مهارت ها- به نسل بعدی منتقل می شود تاکید می شود . بر همین اساس ، وقتی بزرگسالان و افراد خبره تر به کودکان کمک می کنند تا فعالیت هایی را یاد بگیرند که از نظر فرهنگی با معنا هستند ، ارتباط بین آنها جزئی از تفکر کودکان می شود . کودکان از اطرافیان و محیط اجتماعی که منبع همه مفاهیم ، افکار ، مهارت ها و گرایش ها هستند ، یاد می گیرند . لذا نقش بزرگسالان در اثر گذاری روی رشد و تکامل شناختی کودکان بسیار اهمیت دارد .
در مطالعه روند تحول شناختی ، مفاهیم و نحوه شکل گیری آنها در کودکان و نوجوانان از اهمیت ویژه ای برخوردار است . به علت کمی تجربه و اطلاعات در کودکان ، مفاهیم آنها با بزرگسالان متفاوت است . درک کودکان از مفاهیم و معنای واژه ها با رشد آنها و افزایش تجربیاتشان تغییر می کند . تحقیقات نشان می دهد که تغییرات در درک کودکان ، برای اصطلاحاتی که در حوزه های معنایی مختلف وجود دارند ، در زمان های متفاوت سنی صورت می گیرد . مثلا درک اصطلاحات خویشاوندی ( نظیر عمه ، دایی ، عمو ، … ) ، یا اصطلاحات مربوط به اعمال غیر اخلاقی ( نظیر تقلب ، دزدی ، دروغ و …) و یا اصطلاحات آشپزی ( نظیر جوشاندن ، پختن ، سرخ کردن ، …) در سنین مختلفی از رشد شناختی کودک حاصل می شود . روند رشد مفاهیم در کودکان از عینی به انتزاعی ، از ابهام به وضوح و از عدم به سوی وجود به شکل معانی جدید سیر می کند .
همچنین ، مفاهیم از درجات ساده شروع شده و به درجات پیچیده می رسند . تنوع و تعداد مفاهیمی که کودک فرا می گیرد به عوامل متعددی بستگی دارد . سلامت اعضای حسی ، رشد هوش ، فرصت های تجربه یادگیری و … همگی نقش به سزایی در این رابطه ایفا می کنند . کودک مفاهیم اولیه خود را از تجارب عینی کسب می کند ، بعدها ، بسیاری از مفاهیم را از تجاربی نظیر خواندن کتاب ها ، تماشای فیلم ، و … به دست می آورد .
همانطور که گفته شد کودکان و نوجوانان در هر دوره ای از رشد شناختی ، متناسب با سن و درک خود با مسائل برخورد می کنند ؛ لذا ، میزان درک آنها نیز از آنچه در تلویزیون می بینند تا حد زیادی بستگی به رشد شناختی آنها دارد. تحقیقات نشان داده است که آنان تا سنین نُه یا ده سالگی به دشواری می توانند برنامه های بزرگسالان را به طور کامل بفهمند زیرا مهارت شناختی لازم را کسب نکرده اند ؛ درنتیجه ممکن است درک متفاوتی از بزرگسالان در مورد این گونه برنامه ها داشته باشند. خردسالان حتی از تشخیص مضمون و موضوع اصلی داستان نیز ناتوانند و ممکن است موضوعات حاشیه ای را به اندازه مضمون اصلی ، مهم تلقی کنند .
آنها همچنین نمی توانند عناصر مختلف یک داستان را که در زمان های مختلف روی می دهد به هم ارتباط دهند به گونه ای که قادر به درک احساسات و مقاصد شخصیت های داستان یا نتیجه گیری از وقایعی که آشکار نشان داده نمی شوند ، نیستند. بنابراین ، تاثیر براین دسته از مخاطبان تلویزیونی ، بدون آگاهی از نیازها ، توانایی ها و محدودیت های ذهنی و شناختی آنها امکان پذیر نیست و انتقال مفاهیم از طریق تلویزیون ، بدون در نظر گرفتن سطح تحول شناختی کودکان و نوجوانان به فعل پذیری بیشتر آنها و نیز کاهش قدرت ابتکار ، فعالیت و مشارکت فعالانه آنها منجر می شود. آنچه که باید توسط برنامه سازان به عنوان یک اصل در برنامه سازی برای کودکان و نوجوانان درنظر گرفته شود ، تناسب محتوا و پیام های رسانه ای با ظرفیت ها ، توانایی ها و نیز محدودیت های شناختی کودکان و نوجوانان است .
کمک به نمو شناختی کودک و نوجوان
نمو شناختی به معنای رشد توانایی شخص در فکر کردن و استدلال است. نمو شناختی در مورد کودکان و نوجوانان بخش مهمی از رشد عاطفی و ذهنی به حساب میآید.
▪ این توصیهها را برای تقویت رشد شناختی کودکتان در گذر او به جوانی و بزرگسالی به کار ببندید:
ـ با کودکتان در باره موضوعهای پیچیده زندگی بزرگسالی مانند سیاست، امور جهانی و وقایع جاری صحبت کنید.
ـ در مواردی که کودک میتواند افکار، نظرات یا عقاید خود را بیان کند، بحث را تشویق کنید.
ـ کودک را تشویق کنید که اهداف، نظرات و باورهای شخصی کسب کند.
ـ کودک را به خاطر گرفتن تصمیمهای مناسب و با طرح و برنامه تایید و تشویق کنید، و به کودک بیاموزید که از اشتباهاتش درس بگیرد.
ـ به کودک بیاموزید که درباره آینده، امکاناتی که در پیش رو دارد و اینکه چگونه به بهترین وجه به اهداف شخصیاش برسد، بیندیشد و برای آنها طرح بریزد.
منبع : بولتن نیوز