«همه ما فلفل لازم هستیم. فلفل زمانهای طولانی مطمئنترین راه مبارزه با چیزی بود که نباید بر زبان میآوردیم. جایی در گنجه خانه، مادرها چیزی داشتند که لازم نبود تا استفاده شود اما همین که اسمش میآمد کافی بود که میان واژههایی که میشود استفاده شود و واژههایی که نباید، فرق گذاشته و واژههای ممنوعه را بشناسیم.»
«این سیستم آن چنان کارآمد بود که ایرانیها را میشد، مردمانی مودب در کلام برشمرد که در انتخاب واژهها بسیار نجابت به خرج میدادند… نه این که ما فرهنگ در زبان مخفی و زبان کوچه خود نداشته باشیم، اتفاقا واژهنامهای غنی از عبارات نباید در اختیارمان بود که خیلی به ندرت از آن استفاده میشد… اما این روزها!
این روزها وقتی صحبت از فحاشی میشود، بلافاصله دو جا به یادمان میآید؛ اولی استادیومهای ورزشی و دیگری فضای مجازی. اتفاقا هر دو جا هم مصداقهای خوبی هستند از مردمی که سانسور را نمیشناسند، به دل تنگشان بیشتر از هر جایی احترام میگذارند و بیهیچ ترتیب و آدابی، کلماتی را به زبان میآورند که جای همه آنها باید بوق گذاشت. ورزشگاهها این روزها پر از شاعرانی است که خوب بلدند، چگونه از شرمآمیزترین کلمات، عباراتی دارای موسیقی بسازند که سر تا پای شنونده را از خجالت سرخ کنند. فضای مجازی هم که دیگر مثل کفر ابلیس مشهور و عیان است. دیگر کسی نیست که در مورد بیادبیها و فحاشیهای فضای مجازی زخمی نداشته باشد و تقریبا همه ما یک بار درباره مذمت آن سخنها گفتهایم؛ تا آنجا که این سوال پیش میآید که اگر همه از بیادبیهای فضای مجازی شاکی هستند، آنهایی که فحاشی میکنند، چه کسانی هستند؟ نکتهای که در هر دو شکل خودش را نشان میدهد، این است که در فحاشی و بیادبی هیچ مرز و حدی نمیشناسند و بدترین جملات را به دوستداشتنیترین افراد آن چنان به زبان میآورند که انگار یک اتفاق ساده رخ داده است، ورزشگاهها و فضای مجازی را که همه میدانیم، در سطحی بالاتر چه؟
راستش شاید بهتر باشد، کلا زاویه سوال را عوض کنیم، شاید اصلا باید از خودمان بپرسیم که این بیادبی یا فحاشی فقط مختص به آدمهای بینقاب حاضر در فضای مجازی است یا آدمهای حل شده در میان جمعیت انبوه نشسته روی سکوها یا این که این دو، مجالی است برای فوران و نمایش چیزی که در لایههای جامعه، حضوری جدی دارد؟ یعنی جامعه ما دارد تمام آموزههای ملی و مذهبی خود، مبتنی بر گفتار نیک و عفت کلام را فراموش میکند و از نظر زبانی به درجهای بالا از خوردن حیا میرسد؟ شاید دارم اغراق میکنم اما اغراق کردن را وظیفه خودم میدانم تا یک خطر بزرگ را گوشزد کنم. ما ایرانیها داریم بیادب میشویم، شاید هم شدهایم و این مساله کوچکی نیست…
برای آوردن مصداق برای بیادب شدن ایرانیها غیر از فضای مجازی یا ورزشگاهها خیلی نیاز نیست که ذرهبین در دست بگیریم. این مساله را هم میتوان در حریم خصوصی دید، هم در فضای عمومی محدود و هم در فضای عمومی… فرقی نمیکند، وقتی شاهد درگیری دو نفر هستیم، با رگباری از کلمات ناپسند مواجه هستیم، کلماتی که انگار در نوک زبان همه هست و متاسفانه هیچکس هم قورت نمیدهد! میخواهید، برای بیادبی مثال بیاورید و آدمهایی را پیدا کنید که دور زدن زبان مودبانه و نجیبانه را یک افتخار میدانند، شاید بهتر باشد یک بار صحنههایی از تلویزیون را به خاطر بیاورید، صحنههایی که بیشتر از هر چیز به آن خندیدهاید، یک بیادبی محسوس اما مخفی در همه این صحنهها خودشان را گلدرشت نشان میدهند یا منتقدانی که با لحن دور از ادب خودشان را محبوب میکنند. فیلمهای سینمایی ساخته میشوند که تا دم بیادبی مطلق پیش میروند و مخاطب آن هم خوب میداند، منظور چیست؟ همه اینها با هزار افسوس و تاسف بهترین دلیل و مثال برای این است که بدانیم این روزها بیادبی و بیتربیتی در کل کالای محبوبی است و اصولا کسی هم از این بازار ناراضی نیست!
ریشههای این بیادبی چیست؟
راستش میتوانم کلی حرف دهان پر کن از آدمهای پر کن اینجا با کپی – پیست ردیف کنم، میتوانم از پرخاشگری منفعلانه یا پرخاشگری فعالانه حرف بزنم؛ از احساس تبعیض و این که چگونه این مساله باعث میشود که یک نفر خشم خود را تبدیل به حرف کند و به جنگ کسانی برود که احساس میکند جای او خوشبختترند، کلی حرفهای درست و به جای روانشناختی و جامعهشناختی وجود دارد که میشود به سراغ آنها رفت و آموخت اما هیچ کدام از آنها مساله این مطلب نیست. در این مطلب دغدغه زبانی است که دارد زیر حمله ناسزاها جان میدهد و برای هیچ کس مهم نیست. من میخواهم از سیستم غلط تربیتی بگویم که دیگر بیادبی و بیتربیتی را تقبیح نمیکند و اتفاقا بر عکس آن را شیرین و با مزه میداند. حتما شما هم از این ویدئوها دیدهاید که پدر و مادرها، فیلم فحش دادن فرزندان خود را در صفحات اجتماعی پخش میکنند و کلی هم به داشتن چنین فرزندانی میبالند، راستی وقتی ادب در کلام برای والدین مهم نباشد، چرا باید انتظار داشته باشیم که فرزندانی مودب، نسلهای بعدی ما را بسازند؟ مادران ما خیلی وقت است که در گنجههای خود فلفل ندارند و نتیجه همین است. کسی هم دیگر مشق خوشنویسی ندارد که با قلم نی تمرین کند: «ادب مرد به ز دولت اوست» و ایضا ادب زن!»
مثلث