دهها هزار سال قبل، پیش از آنکه انسان بتواند از ابزار شکار یا دفاع از خود استفاده کند زندگی بسیار سختی داشته اند.بدن ناتوان و بی پناه اشخاص، فقط چاره برای تامین زندگی را در جمع یافته بودند
. شانس برخورداری از امنیتِ درون قبیله، در طی دهها هزار سال، در ژن ما حک شد. انسان برای زنده ماندن، یاد گرفت که در جمع بودن، موافق و همراهِ جمع بودن، از شرط های اصلی بقا است.
به همین خاطر است که بشر به طور عمومی، همواره تن به این سه کار می دهد ۱- پذیرش، همراهی و حتی اطاعت از قوانین، رسوم و سنت ها ۲- عادت به تکرارِ یک شیوهِ زندگی ۳ – تلاش برای به دست آوردن تائیدِ دیگران.
ما همه این سه کار را انجام می دهیم تا به زبان خیلی ساده، از قبیله اخراج نگردیم. ما به طور غریزی یاد گرفتیم که دور افتادن و تنها شدن بقای ما را تهدید خواهد کرد. از همه مهمتر در ذات ژنتیک ما این تجربه حک شده است که تغییر وضع موجود خوب نیست.
شکی نیست که تحول و تغییر همیشه صورت می گیرد ولی می توان شاهد بود که بخش بزرگی از انسانها، احساس خوبی نسبت به تغییرات ندارند. میل عمومی بشر تسلیم شدن و تحمل وضعیتی است که در آن به سر می برند . درست از همینجا است که خودتخریبی آغاز می گردد.
مثال بارز این پدیده، تلاش ناخوداگاه بسیاری از افراد در به هم زدن رابطه شان با دیگران است. از یک سو، همه آرزوی بسیاری از ما مردان و زنان معاصر، داشتن یک شریک زندگی، یک دوست و یک همراه است و ناله بسیاری از ما نیز سر به آسمانها می کشد وقتی که به این هدف مهم زندگی نائل نمی شویم.
از سوی دیگر، هر روزه شاهد رفتارهای مخرب افرادی هستیم که شانس یافتن زوج مناسب خود را به دست آورده اند. بسیاری از آنها، به همان دلیل غریزی اولیه، از تغییر و تبدیل شان از یک انسان تنها به فردی که قرار است در یک وضعیت جدید با انسانی دیگر، زندگی جدید را شروع کند می ترسند.
یکی از ترفندهای انسانها در این مواقع « دشمنی با خود» می باشد. افراد خودتخریب با ابراز رفتارهای غیرعادی، رابطه شان را بر هم می زنند چون به شکل ناخوداگاه، ترجیح می دهند در همان وضعیت اولیه ناراحت و ناراضی ولی تثبیت شده، تکراری و مورد تایید دیگران قرار گرفته خویش بمانند و ریسک نکنند.
منبع-http://marde-rooz.com