استرس را می توان از جمله علل اصلی نا کامی و عدم موفقیت افراد بر شمرد. وجود استرس را می توان نوعی اختلال روانی دانست. کاهش و یا کنترل استرس می تواند تاثیر شایانی در موفیقت افراد و آرامش روانی آنان داشته باشد. روش های مختلفی برای مقابله با استرس وجود دارد. در ادامه با دکتر سلام همراه باشید.
برای تعریف استرس، تحقیقات بسیاری انجام شده و تئوریهایی بیان شده که برخی پذیرفته شده و برخی در دست بررسی است.
در حال حاضر، چنین بنظر میرسد که رقابت بین تئوریها و تعاریفی که برای استرس بیان میشود به یک نبرد واقعی نزدیک میشود: نظرات متفاوت با اطمینان و شدت زیاد بیان میشوند و افراد زیادی نیز از آنها حمایت میکنند؛ چیزی که ماجرا را کمی پیچیدهتر میکند این است که همهی ما بهگونهای آن را تجربه کردهایم و میدانیم استرس چیست. پس تعریفی که برای آن ارائه میشود باید واضح باشد؛ اما نیست.
تعریف استرس
هانس سایلی دانشمند کانادیی بود که پدر پایهگذاری تحقیقات در مورد استرس به شمار میرود. نظر او در سال ۱۹۵۶ این بود که «استرس الزاما «چیز بدی» نیست و بیشتر به این بستگی دارد که شما چطور در برابر آن واکنش نشان دهید. استرسِ یک کار خلاقانه و نشاط برانگیز، مفید است. این در حالی است که همین استرس در کارهایی که منجر به شکست، خرابکاری یا تحقیر میشوند، زیان بخش است».
سایلی بر این باور بود که اثرات بیوشیمیایی استرس بدون در نظر گرفتن مثبت یا منفی بودن شرایط، احساس میشود.
از آن زمان به بعد تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام و ایدههای بسیاری مطرح شد. در حال حاضر استرس به عنوان «یک چیز بد» در نظر گرفته میشود که اثر بیوشیمیایی مضر و طولانی مدتی از آن برجا میماند. اینها اثراتی هستند که به ندرت در شرایط مثبت دیده میشوند.
پذیرفتهترین تعریفی که برای استرس بیان شده این است که استرس نوعی حالت روحی است که در زمانی در افراد ایجاد میشود که برآورده کردن یک درخواست، از تواناییهای شخصی و اجتماعی آنها خارج باشد. به عبارت سادهتر حالتی است که در هنگامی که فکر میکنیم کنترل امور از دستمان خارج شده، احساس میکنیم.
این تعریف اصلی است اما یک استرس غیر ارادی دیگر هم وجود دارد که در واکنش به اتفاقهای پیشبینی نشده بوجود میآید. پس میتوان گفت که واکنش استرسی درون ما بخشی غریزی است و بخشی به طرز تفکر ما بستگی دارد.
جنگ یا گریز
یکی از تحقیقاتی که در سال ۱۹۳۲ توسط والتر کانن درباره استرس اجام شده بود به پاسخ شناخته شدهی جنگ یا گریز منتهی شد. نتایج کار او نشان داد که وقتی یک موجود شوکی را تجربه کند، بلافاصله هورمونهایی ترشح میکند که برای بقا به آن کمک میکند.
این پاسخ به عنوان مرحلهی اول از «سندرم انطباق عمومی» شناسایی شده که باعث تنظیم پاسخهای استرس در جانداران میشود.
در انسانها و البته سایر حیوانات این هورمونها باعث میشود که یا سریعتر بدویم یا قدرتمندتر بجنگیم. هورمونها ضربان قلب و فشار خون را افزایش میدهند و اکسیژن و قند خون بیشتری به ماهیچههای مهم میرسانند. در تلاش برای خنک نگهداشتن ماهیچهها عرق کردن را افزایش میدهند و کمک میکنند تا ماهیچههای درگیر ِ جنگ یا گریز مفیدتر و کارآمدتر باشند. خون را از روی پوست بدن به سمت مرکز هدایت میکنند تا در هنگام آسیب دیدگی خون کمتری از دست برود. این هورمونها همچنین توجه ما را به رفتارهای خود جلب میکنند و از پرت شدن حواس به هرچیز دیگری جلوگیری میکنند. در نهایت همهی این اتفاقها به بهبود توانایی زنده ماندن و بقا در مواقعی که جان فرد/حیوان در خطر است، کمک میکنند.
تنها اتفاقهایی که جان را تهدید میکنند محرک چنین واکنشهایی نیستند. تقریبا هر زمانی که با چیزی ناخواسته یا پیشبینی نشده مواجه میشویم یا مواقعی که چیزی ما را از دستیابی به اهدافمان ناامید میکند، این واکنشها را تجربه خواهیم کرد. وقتی تهدید کوچک باشد، پاسخ ما نیز کوچک است و با توجه به حجم دغدغهها و استرسهای روزمره، شاید حتی متوجه آن نیز نشویم.
متاسفانه بسیج شدن بدن برای بقا عوارض منفی به همراه دارد. در این مواقع ما تحریک پذیر، مضطرب و کج خلق میشویم. این مساله توانایی کارکردن مفید و کارآمد با سایرین را کاهش میدهد. با وجود تپش و لرزش قلب، دقت و کنترل مهارتها دشوار است.
شدت تمرکز ما برای بقا با توانایی ما برای قضاوتهای درست (از طریق دریافت اطلاعات صحیح از منابع مختلف) تداخل پیدا میکند و در نتیجه برای تصمیمگیری درست ناتوانتر میشود.
در زندگی مدرن امروزی شرایط کمی وجود دارد که این پاسخ مفید واقع شود. در بیشتر مواقع آرامش، منطقی بودن و کنترلپذیری بهره، مفیدتر هستند.
به عبارت سادهتر، ما ترجیح میدهیم پاسخ جنگ یا گریز را تحت کنترل قرار دهیم تا بازدهی کاری بیشتری داشته باشیم و این تحت کنترل قرار دادن شرایط از آسیبهای جسمی و فرسودگی شغلی پیشگیری میکند.
توجه
ایدهی استرس خوب و استرس بد که توسط هانس سایلی ارائه شده بود، یکی از نخستین تحقیقها درباره استرس بود. سایلی باورد داشت که مقدار کمی استرس، حیوانات و انسانها را به رفتارهای فعالانهتر وارد میکند و مقدار زیاد استرس بازدهی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد و تا حدی نابود میکند.
از آن زمان تا کنون، افراد بسیاری نتیجه گیریهای مشابهی انجام دادهاند ولی واژه «استرس» را با «فشار» جایگزین کردهاند. با چنین تعریفی، استرس – به خاطر همه ناراحتیها و آثاری همچون از دست دادن کنترل – در هر شرایط یک «چیز بد» است.
بدین ترتیب، ایده استرس خوب و استرس بد بی معنی است. حتی، در مواردی – مخصوصا وقتی مدیرها برای ایجاد انگیزه از ایده استرس خوب استفاده کنند – میتواند مضر هم باشد. چیزی که باید به آن دقت داشت این است که فشار با استرس متفاوت است.
هشدار
استرس میتواند پیامدهای بدی برای سلامتی داشته باشد و حتی در حالت بسیار شدید به مرگ منتهی شود. تکنیکهای مدیریت استرس نتایج موثری در کنترل و کاهش استرس داشتهاند اما در واقع فقط یک راهنما به شمار میروند و بهتر است کسی که از استرس رنج میبرد با یک متخصص حرفهای در این زمینه مشاوره کند. پیش از هر تغییری در سیستم غذایی یا ورزش سعی کنید با یک مشاور حرفهای سلامتی مشاوره کنید.
منبع: زومیت