در ماههای اول زندگی، کودک با تعاملی که با محیط اطراف و بویژه والدین دارد، ساختارهای کلی شناختی در ذهنش شکل میگیرد. به همین دلیل است که والدین اولین و مهمترین مرجع قدرت برای فرزندشان میشوند و بیشترین تاثیر را در شکل گیری روان کودک و احیانا مشکلات بعدی او خواهند داشت. این موضوع باعث میشود، سالهای اولیه زندگی که تربیت فرزندان را شکل میدهد، اهمیت زیادی داشته باشد و حتی میتوان گفت، تا حد زیادی زندگی یک فرد در این دوران برنامهریزی میشود.
الگوهای ارتباطی
انسانها در بزرگسالی تنها زمانی میتوانند احساس خوشبختی کنند که ارتباط سالمی با اطرافیان خود برقرار کنند و برای این که یک ارتباط سالم برقرار شود، باید الگوهای ارتباطی درستی وجود داشته باشد. این الگوهای ارتباطی در دو دوره اساسی در زندگی آنها شکل میگیرد. نخست دوران نوزادی است و دوم دوران بلوغ و ورود به نوجوانی. در دوران نوزادی، همانطور که گفته شد، ساختارهای اساسی شناختی افراد در اثر تعامل آنها با محیط و بویژه والدین ایجاد میشود. یکی از این ساختارهای اساسی این است که آیا دنیا جای امنی است یا نه؟ و آیا میتوان به انسانها اعتماد کرد یا خیر؟ در صورتی که در این دوران والدین بموقع برای رفع نیاز کودک در کنار او باشند و با محبت کردن در او، احساس امنیت کافی ایجاد کنند، آن گاه کودک میتواند احساسات خود را بدون مشکل ابراز کند.
هویت مستقل
در کنار نیاز به ارتباط با دیگر همنوعان که به افراد احساس امنیت میدهد، انسانها نیاز دارند که بهطور مستقل رفتار کنند و به تجربه زندگی بپردازند . با وجود این که این نیاز از دوران کودکی وجود دارد، ولی به دلیل احساس وابستگی کودک به والدین چندان مجال بروز پیدا نمیکند. در دوران بلوغ و شروع نوجوانی فرد به دنبال هویت مستقل خویش میگردد و برای به دست آوردن این هویت مستقل علیرغم علاقه عمیقی که به والدینش دارد شروع به جدا شدن از آنها میکند. طی این روند، نوجوان با سنتها و عرفهای خانواده به مخالفت میپردازد و در هر موردی نظر خود را بیان میکند و خود را داناتر از دیگران میپندارد. در این دوران، افراد اندکی پرخاشگر میشوند و این پرخاشگری نیز تلاش برای اثبات من مستقل آنهاست. در صورتی که والدین در این دوران با محبت، قاطعیت و بدون پرخاش با فرزندشان رفتار کنند، به او کمک میکنند که او بتواند هویت مستقل خود را پیدا کند.
توان نه گفتن
توان نه گفتن، اولین بار در ارتباط با پدر و مادر شکل خواهد گرفت. اگر والدین به حریم فردی فرزندشان احترام بگذارند و اجازه دهند در امور فردی و سلیقهای، فرزندشان نظر خودش را اعمال کند و احیانا گاهی با نظر آنها مخالفت کند، باعث میشوند فرزندشان احساس هویت مستقل را بخوبی در خود شکل دهد و در آینده نیز در ارتباط با دیگران بتواند براحتی نه بگوید. همچنین اگر بر اثر ارتباط درست با والدین، فرزند بتواند بدون احساس خطر نیازهایش را با آنها در میان بگذارد، الگوهای ارتباطی درستی در او ایجاد میشود. او یاد میگیرد که برای برآورده کردن نیازهایش احتیاجی به کنترل کردن دیگران نیست و از رفتارهای کنترلی مانند انتقاد، سرزنش، توهین و تنبیه دوری میکند، زیرا او در ارتباط سالم با والدین، الگوی ارتباطی درستی شکل داده که به او کمک میکند، برای برآورده کردن نیازهایش صادقانه از احساسات خود با دیگران صحبت کند.
ناکامی در ارتباط
توجه به این نکته ضروری است که ممکن است بنا به دلایلی، افراد در دوران کودکی و نوجوانی با شرایط مساعدی مواجه نباشند و الگوهای ارتباطی درستی در آنها شکل نگرفته باشد، ولی این به معنای پایان راه نیست. افراد در بزرگسالی و هر زمان که در ارتباطات انسانی خود با اطرافیانشان اعم از همسر و فرزند، دوستان و همکاران دچار احساس ناکامی شدند، میتوانند به جای بیرونی ساختن مشکل و مقصر دانستن دیگران یا والدین، با پذیرش این که هر انسانی در زندگی با کمبودها و کاستیهایی مواجه است، تلاش کند با مراجعه به مشاور یا روانشناس یا با تفکر و تعمق و بالا بردن خودآگاهی از طریق مطالعه کتابهای مرتبط به اصلاح الگوهای ارتباطی خود بپردازد و آینده بهتری را از نظر ارتباطی با خود و دیگران به وجود آورد.
منبع: جام جم آنلاین