عباس آزادهجو، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی قزوین: جناب آقای دکتر «بابک زمانی»، رئیس انجمن سکته مغزی، در تاریخ ٢٨/١/٩٦ در صفحه ٢٠ روزنامه «شرق» مطلبی درباره سکسکه و مرگ نوشتند. به گفته وی دختر جوانی برای عیادت بیمار خود به بیمارستان رفته بود که ناگهان دچار تهوع و استفراغ و بیحالی شد و ٢٠ دقیقه پس از تزریق آمپول ضداستفراغ میمیرد. همه چیز از یک تهوع و استفراغ و بیحالی شروع میشود و با تزریق آمپول ضداستفراغ، دختر میمیرد و از سردخانه سردرمیآورد. چرا ما علامتدرمانی میکنیم و صورتمسئله را پاک میکنیم؟ چرا ما به جای آسیبزدایی از بیماران، آسیبرسانی میکنیم؟
چرا ما دچار خشونت علم یا شئوارگی آن هستیم؟ کادر مراقبت باید خود را از سلطه مفاهیم خشک و منجمد، بر واقعیت سیال و پویا رها کند چراکه این مفاهیم خشک، برای واقعیت سیال، حدومرزی معین و آن را قالبریزی میکند (با الگوریتمها). کادر مراقبت و درمان اول از همه باید یاد بگیرد که چه کارهایی را نباید انجام دهد. ما باید هنر دریافت خود را افزایش دهیم. علامتها و نشانهها به ما میفهمانند که چه مشکلی و چه اتفاقی برای بیمار رخ داده است و بیمار به چه مراقبتهایی نیاز دارد.
بیمار با علائم و نشانههای خود، با ما حرف میزند و تشخیص را به ما میگوید. فقط باید به بیمار گوش فرا داد و با او حرف زد و قبل از هر اقدام عملی و مداخلهای، مبادرت به گرفتن تاریخچه کرد. ٨٥ درصد تشخیص، در تاریخچه مشخص میشود. انجام هر مداخلهای بدون تاریخچه و معاینه و آزمایشهای مورد نیاز پاراکلینیک و شناخت علت یا علل، فریادی است در خلأ و از چاله به چاهانداختن انسانها و راهی گورستانکردن آنها.
ولی کادر مراقبت، بدون استفاده از تئوریها، تحقیقات، تفکر سیستمیک و فراسیستمیک و پیچیده، گاهی بدون درک چرایی مشکل (Why) و رخدادها، آن را به یک مشکل ساده تقلیل میدهد و مبادرت به حذف صورتمسئله و درمان علائم میکند و بدون توجه به علل و پاتولوژی آن مسئله، موجب آسیبرساندن به بیماران میشود. حتی یک استفراغ یا سکسکه یا بیحالی یا تنگی نفس یا خستگی یا تعریق و… بهتنهایی میتواند بیانگر یک سکته قلبی بهخصوص سکته تحتانی قلبی باشد.
آیا ما بهراستی از اینگونه مصیبتها و مردن انسانها درس میگیریم تا نگرش خود را عوض کنیم که دوباره خطای خود را تکرار نکنیم. هر چیز نقد نشده، موجب میشود تا آن خطا تکرار شود. بنابراین قبل از هر تجویزی و هر اقدامی، نیازمند تبیین و تحلیل و پیبردن به چرایی هستیم.
تنها تفکر پیچیده است که به ما میگوید فراموش نکنید که واقعیت بهعنوان موضوع علم، چیزی جز آشفتگی، مشکل درهمتنیده، معضل، اغتشاش سیال، پویا، متغیر و درهمتنیده نیست و سیلان واقعیت را فقط اندیشه دینامیک، پویا، همهجانبهنگر و پیچیده است که میشناسد.
اندیشه پیچیده دارای تفکر سیستمی است که مسائل را مستقل و پراکنده نمیبیند که هر یک را جداگانه درمان کند، بلکه خود را با مجموعهای از مسائل مرتبط که پدیدهای پیچیده، بغرنج و پروبلماتیک (problematic) که «ایکاف» آن را آشفتگی یا سیستمی از مشکلات و مسائل درهمتنیده یاMess (مشکل در مشکل) میداند، روبهرو میبیند و تنها با تفکر پویا و دینامیک و پیچیده است که میتوان با مشکل و علل آن برخورد کرد و از وضع موجود نامطلوب، به سوی وضع مطلوب ناموجود، پیش رفت یا همان پرکسیس.
اشکال ما در ندانستن نیست، بلکه در دانستن و اشتباهدانستن و انجام صحیح امر بسیار غلط است. جهل و عدم آگاهی انسان به خاطر چیزهایی نیست که نمیداند، بلکه به خاطر چیزهایی است که میداند و اشتباه میداند که کشنده روح و احساس و زندگی است.
روزنامه شرق