آزمایش جدیدی که به بررسی قشر اوربیتوفرونتال (orbitofrontal cortex) و نواحی قاعدهای جانبی آمیگدال (basolateral amygdala) میپردازد، توانایی موشهای آزمایشگاهی در تلاش برای دریافت پاداش در شرایط پایدار و متغیر را مورد مطالعه قرار داده است. در این تحقیق، دو تصویر کنار هم روی مانیتور به موشها نشان داده میشد. زمانی که موش تصویر اول را انتخاب و با بینی خود لمس میکرد، 10 ثانیه بعد حبه قندی دریافت میکرد. زمانی که تصویر دیگر را انتخاب میکرد، حبه قندی را در زمان نامشخصی بعد از آن دریافت میکرد. ریسک این انتخاب بیشتر بود، چرا که ممکن بود موش فقط پنج ثانیه منتظر بماند یا مجبور باشد 15 ثانیه صبر کند. موشها این آزمایش را یک ماه و به مدت 45 دقیقه در روز انجام دادند. محققان دریافتند موشها این تکلیف را یاد گرفته و قادر به تشخیص تغییرات زمان انتظار برای دریافت پاداش بودند. زمانی که موشها تنوع بیشتری در زمان انتظار را تجربه میکردند، میزان پروتئین gephyrin در ناحیه قاعدهای جانبی آمیگدال دو برابر میشد.
گاهی محققان، یک گزینه را بهتر از دیگری طراحی میکردند. همه موشها قادر به یادگیری الگو و انتخاب گزینه بهتر بودند. غالبا روز اول، یادگیری حاصل میشد و در روز دوم و روزهای بعد، موش ها بهتر عمل میکردند. گروهی از موشها که نواحی قاعدهای جانبی آمیگدال سالم نداشتند، تغییرات را دو سه روز دیرتر فرا میگرفتند و موشهایی که قشر اوربیتوفرونتال سالم نداشتند، اصلا الگو را فرا نمیگرفتند. برای این موشها هر تجربه از اول شروع میشد و گویی نمیتوانستند نتایج مختلف ممکن را در نظر بگیرند.
همه موشها بجز موشهایی که قشر اوربیتوفرانتالشان درست کار نمیکرد، بیشتر گزینه ریسکی را انتخاب میکردند ولی این موشها در تمام طول آزمایش، از ریسک کردن اجتناب میکردند.
قشر اوربیتوفرونتال و نواحی قاعدهای جانبی آمیگدال ارتباطات آناتومیکی مشترکی دارند و تحقیقات پیشین نشان داده، هر دو ناحیه در تصمیمگیری دخیل هستند. مطالعه جدید نشان میدهد،این نواحی در زمان تغییرات و شرایط عدم قطعیت نیز دخیل است. به گفته یکی از پژوهشگران این مطالعه، از آنجا که در افراد مختلف، تفاوتهای فردی در عملکرد این دو ناحیه و پروتئینهای مغزی وجود دارد، تغییرات در این نواحی میتواند علت ترجیحات متفاوت افراد را نشان دهد.
برای مثال، تفاوت در ژن gephyrin که در این آزمایش با تجربه تنوع مرتبط بود، با اختلال اوتیسم نیز در ارتباط است که یکی از نشانههای اصلی آن، ترجیح نظم و ترتیب و قطعیت است. شناخت نواحی مختلف دخیل در اختلالات کمک میکند که در آینده دارو ها بتوانند به طور دقیق ناحیه مختص هر اختلال را هدف بگیرند و با بهبود عملکرد آن ناحیه خاص، اختلالات مختلف را درمان کنند.
منبع: جام جم