سایکوانکولوژی تخصصی است که بر جنبههای روانشناختی و اجتماعی بیماری سرطان متمرکز شده و به بیمار و خانواده اش کمک میکند تا بتوانند عوارض روان شناختی و اجتماعی بیماری را مدیریت کرده و سلامت جسمانی و کیفیت زندگی بهتری داشته باشند. بنابراین میتوان گفت سایکواونکولوژی با دو بعد، شامل واکنشهای روانشناختی بیماران مبتلا به سرطان و خانوادههایشان در تمام استیجهای بیماری، و نیز عوامل رفتاری، اجتماعی و روانشناختی ای که در علت ابتلا و بقای بیماران نقش دارند سروکار دارد. این تعریف میتواند بازماندگان و موضوعات روانی – اجتماعی مربوط به آنها و کارکنان این حیطه را نیز شامل شود.
تاریخچۀ سایکواونکولوژی
اولین توصیف سرطان در ۱۶۰۰ سال قبل از میلاد در تمدن باستانی مصر توصیف سرطان پستان بوده است. اولین کسانی که سرطان را به عنوان یک بیماری مطرح کردند پزشکان یونان باستان بودند. بقراط که بهعنوان پدر علم پزشکی شناخته میشود، سرطان را بر اساس ظاهر آن به خرچنگ تشبیه کرد و برای نامیدن آن از کلمه خرچنگ ( کارسینوس carcinos – کارسینوما carcinoma) استفاده کرد. بعدها سلسیوس celsus، پزشک رومی از مترادف لاتین این کلمه به نام کانسر cancer استفاده کرد . حدود ۱۵۰ سال بعد از میلاد گالن Galen، از واژه اونکوس onco ( معادل یونانی بلعیدن ) برای توصیف تومورها استفاده کرد. این اصطلاح امروزه بعنوان قسمتی از نام متخصصین سرطان (اونکولوژیست oncologist) به کار می رود .
تا سالهای ۱۸۰۰ که تشخیص سرطان معادل مرگ بود و هیچ دلیل و درمانی برای سرطان وجود نداشت، آگاه کردن بیمار از تشخیص سرطان امری بیرحمانه و غیر انسانی شمرده می شد چرا که تنها فایدۀ آگاهی از دست دادن امید به زندگی بود. بنابراین در بیشتر موارد تصمیم اطرافیان مبتنی بر عدم اطلاعرسانی به بیمار بود و از آنجایی که تصور میشد این عدم آگاهی برای مقابله بهتر بیمار با شرایط بیماری مفید است این «دروغ سفید» امری قابل قبول و موجه به حساب می آمد. البته ناگفته نماند که نتیجۀ این دروغ سفید، در اغلب اوقات فقط تنهایی بیمار درکشمکش با درد ابتلا به سرطان و آگاهی از مرگ قریبقریبالوقوع در کنار تدوام توطیۀ سکوت خانواده بود. در آن زمان تشخیص سرطان علاوه بر ترس از مرگ و ناامیدی برای بیمار، داغ ننگی برای خانواده نیز به شمار میرفت و ترس از سرایت بیماری همراه با احساس گناه و احساس خجالت از ابتلا به این بیماری، از هیجانات معمول بیمار و خانواده به حساب میآمد.
اوایل قرن بیستم با پیشرفت جراحی و شیمیدرمانی این امکان فراهم شد که در صورت تشخیص زود هنگام، تومور قبل از گسترش برداشته شود. لذا با توجه به اینکه دیگر آگاهی بیمار نقش مهمی در جلوگیری از گسترش بیماری بازی میکرد، آموزش عموم مهم تلقی شد و برنامههای آموزشی در اروپا جهت تشویق افراد به اینکه در صورت دیدن نشانههای مشکوک به سرطان برای مشاوره به پزشک مراجعه کنند آغاز گردید. در آمریکا نیز تشکیل انجمن سرطان آمریکا در سال ۱۹۱۳ اولین کوشش بود تا نگرشهای جبرگرایانه به سرطان مبنی بر اینکه نمیتوان کاری برای آن کرد را تغییر دهد. فعالیتهای این انجمن ترس، داغ ننگ و بدبینی به سرطان را کاهش داد و موجب فراهم شدن خوشبینیهایی در این زمینه شد. این دورۀ زمانی با مطرح شدن اهمیت حقوق بیمار و لزوم دادن رضایت آگاهانه برای درمان همراه بود. از آنجایی که این امر فقط در یک گفتگوی باز با بیمار دربارۀ تشخیص و نکات درمانی امکانپذیر بود، به مرور زمینه برای مداخلات حمایتی در بیماران فراهم شد.
در طی سالهای بعد از جنگ جهانی دوم تنها حمایت روان شناختی برای بیماران مبتلا به سرطان این بود که از بیمارانی که لارینژکتومی laryngectomy یا کلوستومی colostomy داشتند خواسته میشد با بیمارانی که قرار بود تحت این اقدامات قرار بگیرند اما از آن میترسیدند صحبت کنند. گروههای خودیار توسط بیماران تحت عنوان کلوپهای لارینژکتومی و استومی ostomy تشکیل شدند. این امر در سالهای ۱۹۵۰ برای بیمارانی که ماستکتومی شده نیز از طریق انجمن سرطان آمریکا دنبال شد. علیرغم تأیید گسترده بیماران از سودمندی این برنامهها مجریان این مداخلات حمایتی مبارزه سختی برای پذیرفته شدن در جامعۀ پزشکی داشتند. به استثنای برخی شرایط خاص، پزشکان گرایش کمی به پذیرش این امر داشتند که بیماران میتوانند نقش مؤثر و منحصر به فردی برای حمایت سایر بیماران با همان تشخیص و درمان داشته باشند. این عدم گرایش تا ربع آخر قرن بیستم و تا زمانی که تجربیات نشان داد که داشتن حمایتهای اجتماعی برای بیمار مبتلا به سرطان از عوامل مؤثر و سودمند است وجود داشت.
در سال ۱۹۳۰ با گسترش روانکاوی از اروپا به آمریکا علاقه و توجه به مباحث روانشناختی در بیماریهای جسمی که علت نامشخص داشتند به ویژه آرتریت روماتویید، زخم معده، آسم، فشارخون و سرطان افزایش یافت. در سرطان، پژوهشهای روانپزشکی بر بیمارانی متمرکز بود که بدخیمیهای ویژه داشتند. این بیماران از نظر مشکلات هیجانی که ممکن بود تأثیر فیزیولوژیک بر رشد سرطان داشته باشند مورد بررسی قرار گرفتند. در این رابطه مطالعات زیادی در طب سایکوسوماتیک Psychosomatic medicine چاپ شد. اگر چه این مطالعات نظریاتی را در رابطه با سبب شناسی سرطان مطرح می کرد اما مورد توجه پزشکان معالج سرطان در آن زمان نبود. تخصص اونکولوژی هنوز مطرح نبود و بعید بود که سرطان به عنوان یک بیماری راهی برای مطالعۀ جدی علمی پیدا کند.
در اواسط سالهای ۱۹۷۰ بود که فعالیت تخصصی در حیطۀ «روانسرطانشناسی» به طور رسمی شروع شد و نجات یافتگانی که تا قبل از این به خاطر داغ ننگ بودن سرطان در موردش صحبت نمی کردند در مورد تجربیات و احساساتشان حاضر به گفتگو شدند و مردم از طریق صحبتهای نجاتیافتگان سرطان، نسبت به بیماری حس خوشبینانهتری را پیدا کردند. علاوه بر این افراد مشهور نیز اجازه دادند وسایل ارتباط جمعی بیماریشان را همراه با تشخیص و درمان آشکار کرده و گزارش دهند. سومین عامل مؤثر افزایش حرکتهای اجتماعی قدرتمند در رابطه با حقوق بشر شامل بیماران مبتلا به سرطان بود. این سه تغییر اجتماعی در آمریکا موجب شد سرطان از پستوها بیرون آمده، درها برای بررسی ابعاد روانشناختی آن باز شود و روانشناسی سرطان پا به عرصه بگذارد. در اواسط سالهای ۱۹۷۰ شیوع اختلالات روانپزشکی در بیماران مبتلا به سرطان مطرح شد. طبق شواهد ۴۷ درصد از بیماران دچار پریشانی بودند. مطالعات برای مستند کردن فراوانی افسردگی با توجه به محل و استیج بیماری، علل، مدیریت دلیریوم، علت شایع اضطراب، ارتباط پریشانی با درد و تأثیر درمان سرطان بر عملکرد شناختی آغاز شد.
حرکت اولیۀ طب روانتنی در رابطه با سرطان در دو شاخه مطرح شد: سایکونوروایمونولوژی Psychoneuroimmunology و رایزنی روان پزشکی liaison psychiatry که امروزه طب روانتنی نامیده میشود. سایکونوروایمونولوژی به مطالعۀ تعامل بین فرایندهای روانشناختی و سیستمهای عصبی و ایمنی بدن انسان پرداخت و تکنیکهایی را گسترش داد که اتفاقات بیولوژیکی را ردیابی و پدیدههای روانشناختی را اندازهگیری میکرد. این تکنیکها مدل بایوسایکوسوشال جورج انگل George Engel را در بر داشت و موجب گسترش پژوهشهایی برای بررسی تأثیر عوامل روانشناختی، اجتماعی و محیطی بر عملکرد ایمنی شد.
بازوی بالینی طب روان تنی رایزنی روان پزشکی بود که در رابطه با سرطان، بر فهم بار روانشناختی بیمار مبتلا به سرطان و مشکلات و همپوشیهای روانپزشکی با این بیماری متمرکز بود. اولین رواندرمانی شناخته شدۀ بیماران رو به مرگ مبتلا به سرطان به فعالیتهای لوما فیگنبرگ Loma Feigenberg روانپزشک انستیتو کارولینسکا Karolinska در استکهلم برمیگردد. در سالهای ۱۹۵۰ او به عنوان اونکولوژیست و رادیوتراپیست به کمبود مطالعه در مورد بیماران مبتلا به سرطان پیشرفته و پاسخهای روانشناختیشان اشاره کرد. او بعدها روانپزشکی خواند و با استفاده از رویکرد روانکاوی با بیمارانش به گفتگو نشست. او یک «قرارداد دوستی» با بیمارانش میبست و در آن به توافق میرسید که در عین ادامه کار با آنها جلسات را محرمانه نگه دارد. فیگنبرگ جایزۀ خدمات زندگی متمایز را از انجمن ببنالمللی سایکوانکولوژی دریافت کرد. او همچنین کار گروهی بینالمللی برای مرگ، در حال مرگ و عزاداری را پایهگذاری کرد که شروع اولیه ی تاناتولوژی thanatology بود.
جنبش طب رفتاری در ایالات متحده در اواخر ۱۹۷۰ شروع شد و موج دوم پژوهش در جنبههای روانی، اجتماعی و رفتاری سرطان را به وجود آورد. روانشناسان سلامت بعد جدید و ارزشمندی را شامل مدلهای ارگانیک مقابله مؤثر، مداخلات روانشناختی مبتنی بر مدلهای روانشناختی، ابزارهای معتبر برای اندازهگیری علایم ذهنی، مداخلات رفتاری برای تغییر عادات سبک زندگی مانند کشیدن سیگار، در معرض آفتاب بودن، رژیم غذایی، ورزش و نیز پژوهش در این حیطه وارد کردند. به تدریج مقیاسهای کیفیت زندگی متعددی در اوایل ۱۹۸۰ برای اندازهگیری نتایج آزمایشهای بالینی در سرطان فراهم شد. امروزه دامنۀ وسیعی از ابزارهای معتبر برای پژوهش در مورد سرطان در اختیار پژوهشگران این حیطه وجود دارد تا بتوانند سمپتومها و سبکهای مقابله بیماران را اندازهگیری کنند. آگاهی از بعد معنوی در مقابله با سرطان پژوهشها و کوششهای زیادی را رقم زده است. دامنۀ مداخلات روانشناختی و بسیاری از آنها با عنصر معنوی، برای بیماران نزدیک به مرگ گسترش یافته است. طب سوزنی، مدیتیشن، آرمیدگی، هنر و موسیقی درمانی همه تأثیری تأیید شده دارند.
در سال ۱۹۸۴ روشن شد که لازم است گروههای کوچکی از پژوهشگران و دستاندرکاران در جاهای مختلف دنیا با یکدیگر ارتباط داشته باشند. لذا انجمن بین المللی سایکوانکولوژی ( ( IPOS برای ارضای این نیاز تشکیل شد. جیمی هالند Jimmie Holland آن را با ۵۰ عضو از ۱۷ کشور پایهگذاری کرد. اولین مجموعه اطلاعات در دسترس در سایکوانکولوژی در «کتابچه راهنمای سایکواونکولوژی» Handbook of psycho-oncology در سال ۱۹۸۹ توصیف شد که توسط دانشگاه اکسفورد به چاپ رسید. اولین ادیت کتاب درسی سایکوانکولوژی در سال ۱۹۹۸ و دومین ادیت آن در سال ۲۰۱۰ با ویرایشگرهای متعدد به چاپ رسید. مجلۀ سایکواونکولوژی با همکاری مگی واتسون Maggie Watson و جیمی هالند در سال ۱۹۹۲ با هدف گزارش پژوهشها در ابعاد روانشناختی، اجتماعی و رفتاری سرطان شروع به چاپ کرد و شرایطی را فراهم کرد که اطلاعاتی که قبلاً باید در بین دامنۀ متفاوتی از مجلات یافت میشد در یک جا متمرکز شوند. در حال حاضر بیش از ۲۰ سال است که این مجله مشغول به کار است ودر حال حاضر از مجلات معتبر هم در جامعۀ روانشناسی و هم در جامعۀ اونکولوژی است.
امروزه دیدگاههای جدیدی در مراقبت و حمایت از نجاتیافتگان سرطان، کودکان و سالمندان مبتلا و نیز مراقبتکنندگان، وجود دارد.رکوششهای زیادی که در طی این سالها انجام شده است موجب شده در بسیاری از جوامع درمان بیمار مبتلا به سرطان مراقبتهای روانی – اجتماعی را نیز در برگیرد. این مداخلات در زمان تشخیص و قبل از درمان، بلافاصله بعد از درمان یا در طول درمان، در شرایط عود یا گسترش بیماری و مواجهه با مرگ ارایه میشود و یافتههای پژوهشی نیز مؤید تأثیر آنها در کاهش پریشانی و کیفیت زندگی بیماران، مراقبین و سایر دستاندرکاران است.
tnews