اکثر مردم در موضوعات مختلف اظهار نظر می کنند و خود را کارشناس و صاحب نظر می دانند اما این روش و باور در شبکه های مجازی نیز رواج پیدا کرده است و مردم در مواجه با موضوعات مختلف احساسات و نظرهای شخصی خود را درج می نمایند.
فهمیدن این موضوع که بخش کامنتها پر از تعصب و عقاید عجیب است، موضوع تازهای نیست. در میان مردمی که دوستانشان را برای دیدن و خواندن محتوای عجیب و غریب اینترنت تگ میکنند، این باور وجود دارد که کامنتگذارها سر و ته هر ماجرا را درست و بی نقص میدانند.
به گزارش سیتنا، حتی در مقالاتی که درباره یک جنابت ثابت نشده نوشته میشود، پروندههایی که کارآگاهان خبره سالیان دراز عمر کاریشان را صرف آن کردهاند، کامنتگذاران با اطمینان از «حقیقت» یا نظر صحیح خود درباره آن سخن میگویند.
این پدیده ناراحتکننده و آزاردهنده است و علاوه بر شبکههای اجتماعی، در روزنامههای زرد و بلاگها هم فارغ از گرایش سیاسی آنها دیده میشود.
برای فهمیدن دلیل اینکه چرا مردم فکر میکنند دانش بیشتری نسیت به مسایلی که در رسانهها و به قلم روزنامهنگاران، محققان پلیس میخوانند دارند، روزنامه متروی لندن این موضوع را با یک روانشناس در میان گذاشته است.
دکتر النا تورونی، روانشناس متخصص، توضیح میدهد که انگیزه یک شخص و احساساتش بر درک او از محتوای رسانه اثر میگذارد. او میگوید: «وقتی مردم با یک موضوع مهم روبه رو میشوند، دلشان میخواهد که احساسات شدید، به خصوص اضطراب را تجربه کنند.»
این مساله میتواند باعث شود که مردم معنایی برای موقعیت بیایند و معنای آن را بفهمند تا بتوانند عدم اطمینانی را که در مورد موضوع به دلیل فقدان مدارک و منابع وجود دارد، تحمل کنند.»
این مساله مخصوصا در موضوعاتی که به شدت عاطفی و حساس است نمود دارد؛ مثلا در مورد گم شدن یک کودک. مردم مثلا ممکن است بگویند که مادر کودک گم شده دروغ میگوید یا شاهد صحنه خودش خلافکار است و …. اضافه کردن یک توضیح – به عنوان مثال، سرزنش کردن یک شخص، روایتی از یک تبهکار باعث میشود موضوع غیر قابل توضیح، آسانتر هضم شود.
نظریات متعددی در روانشناسی عمومی درباره حمایت اجتماعی و اینکه مردم چطور درباره دیگران قضاوت و نتیجه گیری میکنند وجود دارد.
به عبارت دیگر ما به آنچه که میخواهیم باور کنیم، باور داریم و این موضوع از دلایل روانشناختی خودمان ناشی میشود تا بتوانیم به موقعیتهای آزاردهنده معنا ببخشیم.
این موضوع باعث میشود که اطلاعات را بر اساس عقاید و احساسات خودمان تفسیر کنیم.
بر اساس تئوری ناسازگاری شناختی، هنگامی که ما ادراکات اولیه خود را شکل میدهیم، تمایل بیشتری به جستوجوی اطلاعاتی داریم که تأیید می کند آنچه که ما فکر می کنیم درست است. این کار برای جلوگیری از تنش روانیمان در مقابل عقاید متضاد انجام میشود.
بنابراین، افکار عمومی به سرعت برای مواجهه با تنش موجود در مسایلی که دلایلش روشن نیست، شکل میگیرند و زمانی که ما به چیزی اعتقاد پیدا کردیم، بسیار سخت خواهد بود که آن را تغییر دهیم، حتی اگر مدارک اندکی برای تایید آن وجود داشته باشد.
تحقیقات دیگری هم درباره اینکه چرا مردم بیش از آنکه نتیجهگیری کنند، تئوری صادر میکنند، انجام شده است.
سال گذشته، یک پژوهش که از سوی دانشگاه آنگلیا راسکین انجام شد، نشان داد مردمی که به تئوری توطئه اعتقاد دارند، احتمالا دچار استرس بیشتری هستند. این یافته ها نشان میدهد که هر چه فرد بیشتر دچار استرس باشد، بیشتر چنین تئوریهایی صادر میکند.
پروفسور سوآمی که تحقیقاتش درباره تفاوتهای شخصیتی و فردی منتشر شده میگوید: «شرایط پر استرس تمایل به تفکر غیر تحلیلی را بیشتر میکند. فردی که یک زندگی پر استرس دارد، به شیوه خاصی فکر میکند؛ مثلا الگوهایی را در نظر میگیرد که اصلا وجود ندارد.»
بنابراین حتی وقتی مطلبی یک موضوع تخصصی را پوشش میدهد، کامنتها همچنان پر از حدس و گمانهایی با قطعیت، یا روایتهای پر رمز و راز یا نظریههای توطئه هستند.
پس با در نظر گرفتن این مساله، تجزیه و تحلیلهای خود را بر اساس وضعیتی که از نظر روانی دارید، در نظر بگیرید، به خصوص رابطه بین سطح استرس روانی و اعتقاد به نظریههای جایگزین یا ثابت نشده است.
منبع/سیتنا