ذهن

سوال های زیادی در مغز ما وجود دارد که هر روز به دنبال جواب های آن ها می باشیم و گاهی اوقات نمی توانیم به جواب برسیم. در این مقاله از دکتر سلام روش های موثر برای سازماندهی ذهن را آماده کرده ایم. توصیه ما این است که حتما این مقاله را مطالعه کنید و از دست ندهید. با ما همراه شوید.

در مغز ما چه می‌گذرد؟ این سوالی است بی‌نهایت جذاب و بی‌اندازه دشوار که هر روز نتایج جدیدی دربارۀ آن به دست می‌آوریم. در بسیاری از مواقع، این نتایج با فهم عمومی‌ای که ما از ذهن خودمان داریم در تناقض است. زبان تخصصی علوم شناختی نیز دشوار است، به‌همین دلیل، برخی نویسندگان تلاش کرده‌اند تا پلی میان این تحقیقات و فهم روزمرۀ ما بزنند. در این مطلب چهار نمونه از این تلاش‌ها معرفی شده است.

احتمالاً شنیده‌اید که ما فقط ۱۰درصد از مغز خودمان را به کار می‌گیریم. همچنین، شاید بدانید که این حرف یک افسانۀ علمی مشهور یا بدنام است، صرفاً یک افسانۀ مدرن معروف. اما چرا بسیاری از مردم به آن باور دارند در حالی که متخصصان آن را نمی‌پذیرند؟ این یکی از نمونه‌های بسیاری است که مردم به‌نفع نظریه‌های مبهم، غیردقیق، یا کاملاً غلط دربارۀ چگونگی کارکرد جهان، در برابر پذیرش یافته‌های علمی مقاومت می‌کنند.

طبق توضیح قانع‌کننده‌ای که اشتالمن، روان‌شناس رشد، می‌دهد، مسئله این است که دانش جدید بدفهمی‌های قدیمی را حذف نمی‌کند، آن‌چنان که ارتقای یک نرم‌افزار نسخۀ قبلی را حذف می‌کند. در عوض، نظریه‌های متفاوتی در ذهن ما همزیستی دارند، و برای تبیین جهان رقابت می‌کنند. شاید دربارۀ نظریۀ زمین‌ساخت صفحه‌ای۱ یا تکامل زیست‌شناختی آموزش دیده باشیم، اما هنوز گاهی چنان رفتار می‌کنیم که گویی زمین و موجودات آن همواره همین‌گونه بوده‌اند که اکنون هستند، و بنابراین در آینده نیز همین‌گونه باقی خواهند ماند.

تنها چیزی که واقعاً برایم ناخوشایند بود، این اظهارنظر اشتالمن بود که افسانۀ ۱۰درصد صرفاً «خطای ذهن» است، شبیه به یک خطای واقعی پیش‌پاافتاده که بدفهمی علمی را آشکار نمی‌کند. من در این رابطه چندان مطمئن نیستم. برخی از این خطاها آنقدر به‌آسانی نادیده انگاشته می‌شود، و آنقدر به‌آسانی از فردی به فردی دیگر انتقال می‌یابد، که باید بازتاب پیش‌داوری عمیق‌تری در شیوۀ فهم ما از خودمان باشد.

حیات اسرارآمیز ذهن:

مغز شما چطور می‌اندیشد، حس می‌کند و تصمیم می‌گیرد، نوشتۀ ماریانو سیگمن
کتاب سیگمن، همان‌قدر که دربارۀ سازوکارهای مغز است، دربارۀ ذهن نیز هست. روایتِ خاص و شخصی او –«چکیدۀ عصب‌پژوهی از چشم‌انداز تجربۀ خودم»- با بحث از ذهن کودک آغاز می‌شود، سپس به بحث از مدارهای مغزی دخیل در تصمیم‌گیری می‌پردازد و قبل از اینکه با بحث از یادگیری و آموزشِ رسمی به پایان برسد، به آگاهی نیز اشاره می‌کند.

یک بخش جالب از کتاب توصیف می‌کند که پژوهشگران اکنون با فناوری تصویربرداری مغزی چگونه می‌توانند حدس‌های بهتری بزنند دربارۀ اینکه افراد به چه عکس‌هایی دارند نگاه می‌کنند، چه خاطراتی را دارند به یاد می‌آورند، یا حتی چه خواب‌هایی دارند می‌بینند. این صرفاً تردستی عصب‌پژوهان نیست: این روشی بنیادی برای فهم کدهایی است که مغز برای بازنمایی اطلاعات و دانش به کار می‌گیرد.

سیگمن یکی از شمار بسیاری از اساتیدی است که حوزۀ تحقیقاتی خودشان را برای عموم مردم معرفی می‌کنند، نه اینکه تبیین و تفسیر یافته‌های خود را به نویسندگان علمی واگذار کنند. کتاب او به چاشنی داستان‌های کوتاه و تلمیح‌های هنرمندانه آمیخته است، و سریعاً از این ایده به آن ایده و از این تحقیق به آن تحقیق تغییر موضوع می‌دهد.

اما من دوست داشتم که او از آزمایش‌هایی که ذکر می‌کند و برخی از جزئیات دربارۀ تفسیر صحیح آن‌ها توصیف عمیق‌تری به دست می‌داد. خوانندگان کتب علمی به جزئیات عینیِ چگونگی انجام تحقیقات و همچنین معنای واقعی آن‌ها علاقه‌مندند.

سرایت عجیب:

سفر به درون علم شگفت‌آور رفتارهای مسری و احساسات ویروسی و چیزهایی که این رفتارها دربارۀ خودمان می‌گویند، نوشتۀ لی دنیل کراوتز
سال ۲۰۰۹، پنج دانش‌آموز یک دبیرستان در پالو آلتوی کالیفرنیا ظرف شش ماه خودکشی کردند، همۀ آن‌ها خودشان را جلوی قطارهای مسافربری انداخته بودند. در سال ۲۰۱۴، سه دانش‌آموز دیگر به‌شیوه‌ای مشابه خودکشی کردند. خودکشی برای نظریه‌های شهودی ما دربارۀ روان‌شناسی آدم‌ها یک معما به شمار می‌رود: چرا باید، به دستِ انتخاب طبیعی یا هر نیروی دیگری، طوری طراحی شویم که قادر باشیم آگاهانه به وجود خودمان پایان دهیم؟ کراوتز استدلال می‌کند که سرایت اجتماعی۲ تبیین این سلسله از رخدادهای ناراحت‌کننده است.

تحقیقات جامعه‌شناسان، اقتصاددانان و روان‌شناسان ثابت کرده است که تقلید و دیگر مکانیسم‌های انتقال اجتماعی موجب می‌شود که هنجارها، رفتارها و خلق‌وخوها از فردی به فرد دیگر گسترش یابد، بدون اینکه ذهن آن افراد ضرورتاً آگاه باشد که چگونه یا توسط چه کسی تحت تأثیر قرار گرفته است. ما آنقدر مستعد سرایت اجتماعی هستیم که گمان می‌کنیم باید هدف مثبتی را برآورده کند، اما در جهان ما بسیاری از رفتارهای منفی نیز می‌تواند گسترش یابد، مانند اختلالات غذایی و کشیدن سیگار.

این بحث حوزۀ پرجنب‌وجوش و در حال پیشرفت و مملو از مسائل جذاب است. متأسفانه، کراوتز می‌کوشد تا علم را با روایتی از واکنش خودش به خودکشی‌ها که با قلمی ضعیف هم نگاشته شده است، درآمیزد؛ به‌نحوی که ایده‌ها و تحقیقات به‌شکلی بسیار مبهم ارائه شده است که فهمشان برای خواننده دشوار است.

ذهن

ذهن پرنفوذ:

مغز دربارۀ قدرت ما در تغییردادن دیگران چه چیزهایی را آشکار می‌کند؟

سرایت اجتماعی ما را مجذوب خود می‌کند زیرا به نظر می‌رسد قدرت آن هیچ تناسبی با ظرافت آن ندارد: هنگامی که چنین اتفاقی برای ما رخ می‌دهد اغلب از آن ناآگاه هستیم. اما این فقط یکی از راه‌هایی است که مردم بر رفتار دیگران تأثیر می‌گذارند. شاروت، عصب‌پژوهی که در لندن ساکن است، این موضوع را به‌شکلی جامع‌تر و موثق‌تر در کتاب خودش بررسی می‌کند که عنوان آن هم به‌طرز مناسبی به اندیشه، رفتار و سلول‌های عصبی اهمیت یکسانی می‌دهد.

برای مثال، شاروت دربارۀ این واقعیت در خور توجه می‌نویسد که تنها ۳۹درصد از کارکنان بیمارستان‌ها دستان خود را به‌درستی می‌شویند. طبق یک تحقیق، نظارت بر رفتار آن‌ها با دوربین اوضاع را بهبود نمی‌بخشد، اما نصبِ نمایشگری دیجیتال که شمار افرادی را که از قوانین پیروی کرده‌اند پیوسته نشان می‌دهد، رعایت قوانین را تا ۹۰درصد افزایش می‌دهد. این بهبود چشمگیر، فناوری نوین را با روان‌شناسی قدیم ترکیب می‌کند: تقویت مثبت (این پاداش که به شما گفته شود که کار خود را به‌خوبی انجام می‌دهید) اغلب بیش از تنبیه می‌تواند رفتار را تغییر دهد. شاروت می‌گوید که چنین برخوردی به افراد حس تسلط بیشتری هم می‌دهد، که از حس محدودیت انگیزه‌بخش‌تر است.

کتاب او بررسی تکنیک‌های تأثیرگذاری بر رفتار آدمی و هدایت آن است. اما هنوز چیزهای بسیاری باید بیاموزیم دربارۀ اینکه چگونه به بهترین نحو علوم شناختی را در زمینۀ مسائل روزمره به کار بگیریم. همۀ ما نمی‌توانیم تحت نظارت دوربین‌های مداربسته قرار بگیریم و فقط از طریق نمایشگرهای دیجیتال انگیزه پیدا کنیم.

منبع: فرادید