اضطراب همیشه به همراه انسان می باشد و از نسل های گذشته به نسل های بعدی منتقل می شود. همچنین عواملی مانند محیط، میزان توانایی ها و فشارهای روانی باعث ایجاد اضطراب می شود. در این مقاله از دکتر سلام اطلاعاتی در خصوص لزوم مبارزه همه جانبه با اضطراب فراگیر را آماده کرده ایم. پیشنهاد می کنیم که حتما این مقاله را مطالعه کنید و از دست ندهید. با ما همراه شوید.
البته اضطراب بخشی عادی از تجربه انسان می باشد. کمااینکه همه ما در اوقات گوناگون مانند زمان مصاحبه های استخدامی و تولد فرزند، آن را احساس کرده ایم. ولی آنچه عادی نیست، افزایش چشمگیرش در برخی از افراد است که دچار اضطراب مزمن می باشند. شمار اینگونه افراد تکان دهنده است. کمااینکه براساس نتایج آخرین نظرسنجی موسسه مورنو شپل احتمال اینکه 41 درصد کانادایی ها به این مشکل روانی مبتلا شوند، بسیار بالاست. 36 درصد هم چنان احساس فشار روانی می کنند، که این احساس بر زندگی روزمره شان تاثیر منفی دارد.
روشن است، که محیط ما سبب فراگیرتر شدن این پدیده می گردد. چراکه عوامل فشار روانی در همه ابعاد زندگی ما رخنه کرده، و رهایی از فشار و ایجاد تعادل را مشکل تر نموده اند. مثلا در محل کار رقابت شدید و نوآوری مخرب بر سازمان ها فشار می آورند، که وارد حیطه های پیچیده شوند. در نتیجه کارکنان این فشارها را به شکلی فزاینده احساس می نمایند. کمااینکه نتایج نظرسنجی اخیر موسسه رند/ Rand نشانگر آنند، که بیش از یک چهارم کارکنان آمریکایی برای انجام وظایف شغلی خود وقت بسیار اندکی دارند. بنابراین دامنه شغل وارد حیطه زندگی شخصی شان شده است. بگونه ای که تقریبا نیمی از شرکت کنندگان در این نظرسنجی گفته اند، در هنگام اوقات ظاهرا فراغت خود کار می کنند.
براساس نظرسنجی موسسه مورنو شپل نیز 58 درصد کارکنان کانادایی خاطرنشان کرده اند، فشار روانی مزمن بر مولد بودنشان تاثیر منفی دارد. تقریبا نیمی از آنان هم کناره گیری از شغل خویش را مدنظر قرار داده اند. میزان احساس فشار روانی در نسل موسوم به هزاره (متولدین اواخر دهه 1970 یا اوایل دهه 1980 تا اوایل دهه 2000) دو برابر سایر گروه های سنی است.
با گذر زمان دلایل بیشتری برای تشدید روند موجود ایجاد می شود. مثلا ترس منطقی و رو به افزایش از ماشینی شدن هر چه بیشتر مشاغل و پیامدهای منفی قابل پیش بینی آن در از دست رفتن فرصت های شغلی، فشار روانی شدیدی به کارکنان وارد می کند.
آنچه نگرانی ها در این مورد را افزایش می دهد این است، که نسل بعدی مضطرب تر خواهد بود. چراکه امروزه اضطراب شایع ترین مشکل روانی بین دانش آموزان و دانشجویان است. زیرا زمانی وارد بازار کار می شوند، که فشار روانی از همیشه بیشتر خواهد بود. بنابراین ضرورت دارد، در این مورد هر چه زودتر چاره اندیشی شود. به عبارت دیگر ما با اضطرابی فراگیر روبرو هستیم. بنابراین اگر تغییرات اساسی ایجاد نکنیم، بدتر خواهد شد. این تغییرات باید در هر سه سطح دخیل صورت بگیرند.
1- کارفرمایان
محل کارهای کنونی قابل دوام نیستند. زیرا از جمله کارکنان سخت تر و ساعات طولانی تری کار می کنند. بنابراین لازم است، کارفرمایان جهت سلامت روانی کارکنان خود راهبردهای مشخص داشته باشند. اما تنها 39 درصد کارفرمایان کانادایی چنین راهبردی دارند. مثلا برغم پرگویی در مورد دور کاری، کارفرمایان اندکی هستند، که به کارکنان شان اجازه کار از خانه می دهند. کمااینکه تنها 12 درصد کارکنان کانادایی چنین اجازه ای دارند. در آمریکا نیز لازم است 78 درصد کارکنان در ساعات اداری در محل کار خویش حضور داشته باشند.
اما بهترین کارفرمایان متوجه شده اند، ارائه خدمات مربوطه به کارکنان خود در بهبود سلامت روانی آنها تاثیر بسیار مثبتی دارد. کمااینکه به تجربه دریافته اند هر قدر میزان انعطاف پذیری در محل کار را افزایش دهند، کارکنان بیشتر در روند کار دخیل می شوند، مولد بودنشان افزایش می یابد و هزینه غیبت از کار و معلولیت کم می شود.
2- دولت ها
دولت مرکزی کانادا باید مرکز نوآوری سلامت روانی شود. چراکه ما ابزارش را در اختیار داریم. مثلا: بیمارستان های سلامت روانی در سطح بالای جهانی داریم، که به مراکز آموزش عالی مان وابسته اند.
دارای شبکه های رو به رشد پژوهش مانند موسسه تحقیقات سلامت ارتش و پیشکسوتان نظامی هستیم.
پویش/ کمپین های موفق ضد انگ زدن ایجاد کرده ایم.
البته بخش خصوصی مان مانند آی بی ام کانادا نیز، تحلیل های سلامت روانی در بالاترین سطح را انجام می دهند. بنابراین در جایی ایستاده ایم که منابع بالینی و فناوری می توانند بگونه ای یکپارچه در هم ادغام شوند، تا به میلیون ها نفر راه حل های کم هزینه و پیشگیرانه ارائه دهند.
اما با وجود همه این امکانات، در (محل کارهای) کانادا سیستم سلامت روانی ایجاد نشده اند. ولی دولت ها می توانند، این وضعیت را تغییر دهند. البته منظور تزریق پول بیشتر برای حل مشکل موجود نیست. بلکه این است که وزارتخانه های بهداشت و درمان، و همچنین کمیسیون های سلامت روانی دولت های مرکزی و استانی، داشته ها و توانایی های خود را یک کاسه کنند، تا سیستمی هماهنگ تر به وجود بیاورند.
3- تک تک افراد جامعه
پاسخگویی باید دوجانبه باشد. بنابراین تک تک ما باید اختیار سلامت روانی مان را در دست خود بگیریم. زیرا برنامه های کارفرمایان و دولت ها در صورتی موفقیت آمیز می شوند، که ما از آنها بهره ببریم، در پی گرفتن کمک های لازم برویم، و شخصا به گرفتن تصمیمات درست و سالم متعهد باشیم.
بنابراین همه ما در پایان دادن به اضطراب فراگیر نقش داریم. یعنی زمانی که از دولت ها و کارفرمایان می خواهیم راه را برای مان هموار کنند، خودمان هم باید هر چه زودتر با استفاده از ظرفیت، منابع و کانال های ارتباطی، برای سلامت روانی تمامی کانادایی ها کوشا باشیم. زیرا اگر به پا نخیزیم و قدم پیش نگذاریم، اضطراب همچنان پابرجا می ماند و ما نمی توانیم از همه توانایی های بالقوه خویش بهره ببریم.
منبع: شارا