زنان از لحاظ ساختار فکری و رفتاری دارای ویژگی های خاص و منحصر به فردی هستند که هرکدام از آن ها باعث می شود خلق و خو و رفتار زنان در مقابله با مردان و اطرافیان متفاوت باشد.
زن امروزی شدیداً به سوی جنبه آمازون شخصیتش متمایل شده است، او به سوی قدرت و در ضدیت با عشق جهتگیری کرده است. مادری را به تعویق میاندازد، با مادونا که از مد افتاده، در تماس نیست و از معشوقه فقط به قصد کامجویی جنسی استفاده میکند.
یک زن ۴ نقش اصلی یا ۴ بعد شخصیتی دارد که هر زنی آن را با خود به دنیا می آورد.
کارل گوستاو یونگ روانشناس بزرگ آنها را”Archetype” یا “کهن الگو” می نامد.
چهار الگوی کهن زن
1. معشوقه
2. مادر
3. آمازون
4. مادونا(بانو)
معشوقه
بخش جذاب و زیباگرای درون یک زن
میل به زیبایی و زیبا بودن، توجه به جنبه های جنسی، عاشقانه ها و….همه از تجلیات این جنبه درونی هستند. کم بودن معشوقه در زن، باعث کاهش جذابیت او در نظر مرد شده وحتی در بسیاری موارد باعث طلاق می شود. افراط در معشوقه باعث می شود دختر دستاویزی برای تفریح پسر شود!
معشوقه برای زن، شادی و شادابی به همراه می آورد. مهمترین شاخص درمان افسردگی زنان، این نیروی درونی شان است. معشوقه جنبه ای از زن است که مردان همواره آنرا ستایش و تحسین کرده اند.
مثال (معشوقه های افراطی!): شخصیت اسکارلت در «بر باد رفته»، نولا (اسکارلت جانسون) در «مچ پوینت»
مادر
حامی و سرپرست است
زنی است که با وابستگیاش به دیگران کامیاب میشود، او نه تنها فرزندانش را بزرگ میکند، بلکه سایرین و خویشاوندان، دوستان مؤنث و همسر را هم میپرورد.
جزئی از نقش زنانه ی زن این است که مرد را میپرورد، او را حمایت و تشوق میکند تا رشد یابد و خود را به واقعیت در آورد، به تواناییهای عظیم خود پی ببرد. زمانیکه جنبه ی مادری به حد افراط برسد مرد را خفیف و خوار کرده و مادام العمر او را پسر بچه وحشتزده و فاقد اعتماد به نفس نگه میدارد.
نگران بودن ، بخشیدنِ افراطی و مادری کردن بیش از حد، مرد را کلافه می کند.
آمازون
ویژگی های مردانه درون یک زن
زن آمازون دارای تمرکز حواس بالا و فزون خواه است، ابراز وجود میکند، هدفدار و متکی به نفس و خودکفا است، ارتباط او با مردان زندگیاش در قالب همکار، رفیق و رقیب است.
زن امروزی شدیداً به سوی جنبه آمازون شخصیتش متمایل شده است، او به سوی قدرت و در ضدیت با عشق جهتگیری کرده است. مادری را به تعویق میاندازد، با مادونا که از مد افتاده، در تماس نیست و از معشوقه فقط به قصد کامجویی جنسی استفاده میکند.
زن مردانه، مردها را می ترساند. استقلال و برخورد ستیزهجویانهء زنان، در مردان احساس عجز و ناتوانی به وجود میآورد. اشتیاق مرد به ادامهء رابطه، وقتی صادقانه و خالصانه احساس نکند که زن به او نیازمند است، رو به زوال میگذارد.
زنی که فقط مردانگی خود را زندگی کند، کم کم از هویت اصلی خود فاصله می گیرد.
رفتارهای زنانه از یکسو سبب تقویت حس آسیبپذیرى، پذیرندگی و جذابیت زنان میگردد و از سوی دیگر میل به سطوح بالایی از سرسپردگی و حمایت را در مردان بر میانگیزد.
در مقابل، زنی که آمازون نداشته باشد به شخصیتی وابسته (به مرد) و بی اراده تبدیل می شود.
مثال مافوق آمازون: روشنک در «دلنوازان» ریاست می کند؛ تحقیر می کند؛ سلطه جوست.
مادونا
متانت، دید عمیق، خلاقیت، معنویت، قدرت تحلیل
سرشتی الهام بخش است و معیارها و ارزشها و ایدهها را منتقل میکند. بازتابنده و تجسم محسّنات کامل زنانه از لحاظ بردبارى، وقار و وفای به عهد است. این نوع زن در پی کسب عظمت برای خود نیست، او ترجیحاً مرد را در زندگی به سوی عظمت میکشاند و بی هیچ قید و شرطی از تلاش وی در جستجوی کسب خرسندی و موفقیت حمایت میکند.
مهمترین بخش غالب مادونای زن، وفای به عهد اوست. او مرد را در ثروت یا تنگدستى، در خوشی یا ناخوشی میپذیرد.
* کم بودن مدونا باعث رفتارهای بچگانه می شود. تصمیمات عجولانه و بچگانه که در امتداد تفکرات بچگانه قرار دارد. زود احساساتی شدن، بی صبری، کوته فکری و…
افراط در مادونا، از معشوقه می کاهد و رابطهء زناشویی را دچار مشکل می کند.
*مدونای افراطی در اصطلاح خودمونی یعنی خیلی بچه مثبت! به شدت خانوم و متین و متعهد.
* به نظرم مادر و مدونا خیلی جاها همپوشانی دارند و نمی شود تفکیکشان کرد.
مثال مدونا: مهتاب در دلنوازان، ملانی همیلتون (زن اشلی) در «بر باد رفته»، کلوئی در «مچ پوینت»
زن باید نهایتاً در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روان خود را تجربه کند و در هم بیامیزد. باید به درون خویشتن خود بنگرد و آن جوانبی از شخصیتش را که هنوز نیازمند رشد است، کشف کند و بین اینها تعادل برقرار سازد. زیرا افراط در یکی، تفریط در دیگری را به دنبال دارد.
بنابراین ۴ بعد شخصیتی زنان درست مثل 4 پایه یک تخت طلایی است که باید بین 4پایه تعادل برقرار باشد تا آسایش را به زندگی انسان به ارمغان آورد.
*برگرفته از کتاب: «بازیگر زندگی باشیم ،نه بازیچه آن!»
نویسنده: سعيد گل محمدى
منبع/مگنا