خاطرات ناخوشایند چگونه در مغز پنهان می شوند و چگونه بازیابی می شوند؟ برخی از مکانیزم های مغز در حفظ و ذخیره خاطرات ناخودآگاه مربوط به استرس دخیلند. برخی از خاطرات پنهان هستند و نمی توانند به طور آگاهانه در دسترس قرار بگیرند و مغز برای این که از شخص محافظت کند مانع از به یاد آوردن آن خاطرات می شود. اما سرانجام این خاطرات سرکوب شده می توانند سبب بروز مشکلات روانشناختی (همچون اضطراب، افسردگی، اختلالات استرسی و مشکلات انزوا) برای فرد شوند. در ادامه این مقاله ار بخش مقالات روانشناسی و پزشکی دکتر سلام به توضیج کامل چگونگی رهایی از خاطرات ناخوشایند پرداخته و با آن آشنا می شویم.
مکانیزم خاطرات ناخوشایند
پروسه ای به نام یادگیری وابسته به حالت سبب شکل گیری خاطراتی می شود که در حالت هوشیاری عادی غیر قابل دسترسی هستند. در نتیجه خاطراتی که در حال و هوا و شرایط خاصی شکل گرفته اند، هنگامی که مغز دوباره در آن حالت قرار بگیرد قابل بازیابی خواهند بود. در یک مطالعه جدید که روی موش ها انجام شد دانشمندان برای اولین بار مکانیزمی را کشف کردند.
که در آن، یادگیری وابسته به حالت سبب ایجاد خاطرات پراسترس مربوط به ترس می شد که این خاطرات در حالت هوشیاری غیر قابل دسترس بودند. یافته های حاصل از این مطالعه به این نتیجه دست یافتند که راه های زیادی برای ذخیره خاطرات تحریک کننده ترس وجود دارد. این یافته ها می توانند سبب ایجاد روش های درمانی جدید برای بیمارانی شوند که از اختلالات روانپزشکی رنج می برند.
به علاوه می توان از این روش ها برای افرادی استفاده کرد که برای بهبود آن ها به دسترسی به خاطرات ناخوشایند آن ها نیاز است. برای بسیاری از متخصصان کمک به این بیماران سخت است چون خود بیمار قادر به یادآوری خاطرات ناخوشایندش نیست و این خاطرات دلیل اصلی علائم او هستند. بهترین راه برای دسترسی به خاطرات در این روش این است که مغز را به همان حالت از آگاهی برگردانند.
خاطرات ناخوشایند و تغییر رادیوفرکانس های مغز
دو آمینواسید گلوتامات و گابا (GABA) یین و یانگ مغز هستند، جریان های احساسی را هدایت می کنند و کنترل می کنند که آیا سلول های عصبی برانگیخته شده اند یا در وضعیت آرام قرار دارند. در شرایط عادی در این سیستم توازن وجود دارد. اما هنگامی که تحرک خیلی بالاست، گلوتامات جریان میابد. گلوتامات ماده شیمیایی اساسی ای است که به حفظ خاطرات در شبکه نورونی کمک می کند و یادآوری آن ها را آسان خواهد کرد.
از طرف دیگر GABA در آرام کردن فرد، کمک به خواب او و انسداد عملکرد افراطی گلوتامات موثر است. یکی از رایج ترین داروهای مسکن بنزودیازپین است که سبب تحریک پذیرنده های GABA در مغز می شود. دو نوع پذیرنده GABA وجود دارد. یک نوع آن پذیرنده سیناپسی GABA است که با پذیرنده گلوتامات عمل می کنند و سبب تعدیل هیجانات مغز در پاسخ به اتفاقات خارجی همچون استرس می شود.
نوع دیگر، پذیرنده فوق سیناپسی GABA است که عامل مستقلی در نظر گرفته می شود. این نوع پذیرنده، گلوتامات پر نیرو را نادیده می گیرد. و کار آن تمرکز روی درون بدن، تنظیم امواج مغز و حالات ذهنی با توجه به سطح مواد شیمیایی درونی (همچون GABA، هورمون های جنسی و میکرو RNA ها) است.
پذیرنده های فوق سیناپسی GABA سبب تغییر وضعیت مغز می شوند و به فرد احساس برانگیختگی، خواب آلودگی، آماده باش، آرامش، سرخوشی و حتی روان پریشی را می دهند. دانشمندان حقیقت دیگری را نیز کشف کرده اند: این گیرنده ها به کدگذاری خاطرات مربوط به حوادث ترسناک کمک می کنند و آن ها را جایی دور از هوشیاری فرد ذخیره می کنند.
مغز در وضعیت های گوناگونی عمل می کند همچون یک رادیو که در باندهای رادیویی AM و FM در دسترس است. مثل این است که مغز در حالت عادی روی وضعیت FM است و به برخی از خاطرات دسترسی دارد اما برای دسترسی به خاطراتی که در حالت نیمه آگاهی هستند باید مغز را در وضعیت AM قرار داد. اگر هنگامی که گیرنده های فوق سیناپسی GABA فعالند حادثه ناخوشایندی اتفاق بیفتد، خاطره این اتفاق غیر قابل دسترسی می شود مگر این که دوباره این گیرنده ها فعال شوند یا به اصطلاح مغز روی حالت AM قرار بگیرد.
بازیابی خاطرات ناخوشایند و پراسترس در موش ها
در این آزمایش، دانشمندان هیپوکامپ موش را با گابوکسادول برانگیخته کردند. گابوکسادول نوعی دارو است که سبب تحریک گیرنده های فوق سیناپسی GABA می شود. مثل این بود که موش ها را تا حدی در حالت مست و سرخوش بودن قرار دادند تا وضعیت مغز آن ها را تغییر دهند. سپس موش ها را در جعبه گذاشتند و به آن ها شوک مختصر و خفیف الکتریکی وارد کردند.
روز بعد هنگامی که موش ها به همان جعبه برگشتند، به راحتی حرکت می کردند و نترسیده بودند چون شوک قبلی خود در این جعبه را به یاد نمی آوردند. اما وقتی که دانشمندان دوباره از همان دارو استفاده کردند و موش ها را به جعبه برگرداندند، موش ها ترسیدند و انتظار شوک دیگری را داشتند. پس می توان گفت هنگامی که موش ها توسط دارو به وضعیت یکسان مغزی برگشتند، تجربه ترسناک شوک را به یاد آوردند.
این آزمایش نشان داد که وقتی گیرنده های فوق سیناپسی GABA با دارو فعال شوند، نحوه کدگذاری خاطرات پراسترس را تغییر می دهند. در مواقعی که تحریک با دارو صورت گرفته باشد، مغز از راه های مولکولی و اتصالات نورونی کاملا متفاوتی برای ذخیره خاطرات استفاده می کند. سیستمی که برای ذخیره سازی این خاطرات استفاده می شود حتی از نظر ژنتیکی و مولکولی با سیستم استفاده شده برای ذخیره سازی خاطرات عادی کاملا متفاوت است.
این سیستم متفاوت توسط یک میکرو RNA به نام miR-33 ایجاد می شود و می توان گفت هنگامی که یک تجربه به شدت پراسترس است، مغز برای محافظت از فرد از این مکانیزم استفاده می کند. نتایج حاصل از این آزمایش ها به این نتیجه دست یافتند که در پاسخ به فشارهای ناخوشایند، مغز برخی از افراد به جای فعالسازی سیستم گلوتامات برای ذخیره کردن اطلاعات، از سیستم فوق سیناپسی GABS استفاده می کند و خاطرات ناخوشایند را غیر قابل دسترسی می کند.
بیشتر بخوانید: افراد پر استرس چه نشانه هایی دارند؟
خاطرات ناخوشایند تغییر مسیر می دهند و مخفی می شوند
خاطرات معمولا در شبکه های مغزی همچون کورتکس ذخیره می شوند به همین خاطر است که به راحتی می توان آن ها را به یاد آورد. اما هنگامی که موش ها در وضعیت متفاوت مغزی بودند که توسط گابوکسادول ایجاد شده بود، حادثه پراسترس قسمت ساب کورتیکال مغز که مربوط به حافظه بود را فعال می کرد. در این موقعیت، دارو پردازش خاطرات پراسترس در مغز را تغییر داده بود در نتیجه در حالت هوشیاری خاطرات قابل دسترسی نبودند.
خاطرات ناخوشایند احساسی
خاطرات احساسی به ما کمک می کنند که زندگی مان را کنترل کنیم چون قسمتی از پروسه یادگیری هستند. اما برخی اوقات خاطرات احساسی واقعا اذیت کننده می شوند و به ذهن آسیب می زنند. چندین مثال ساده را در نظر بگیرید؛ دینا مقداری هوموس خریداری کرده است چون شنیده که مزایای چشمگیری برای سلامتی دارد. اما وقتی در پاکت آن را باز می کند احساس ترس و نفرت با هم به سراغ او می آیند. او همزمان یاد فرد سوء استفاده گری که او را می شناخته می افتد که آن شخص خیلی هوموس دوست داشته.
سپس برای این که خودش را از شر خاطرات آزار دهنده سوء استفاده خلاص کند، هوموس را در سطل آشغال می اندازد. در مثال دیگری، مادلین با خوشحالی در حال تمیز کردن قفسه بود تا این که چشمش به یک جعبه پر از عکس افتاد. وقتی به محتویات جعبه نگاه کرد احساس غم و اضطراب به سراغش آمد. به یاد آورد که یکی از افرادی که در عکس ها بود در بچگی با او بد رفتاری می کرده. او فورا در جعبه را می بندد، آن را در قفسه می گذارد و سر خودش را با فعالیت های دیگر گرم می کند.
گاهی خاطرات یادآور صحنه های دردناک کودکی، تجربیات تلخ، مثال هایی از احساس شرم یا یادآور روابطی هستند که به خوبی پیش نرفته اند، اما آیا سرکوب آن ها اشتباه است؟ قطعا نه. توانایی کنترل خاطرات ناخوشایند از طریق سرکوب ارادی برای حفظ سلامت ذهن و عملکرد شناختی مفید است و ناتوانی در سرکوب آن ها سبب بروز اختلالات روانشناختی برای فرد می شود. وقتی یاد چیزی می افتیم که ترجیح می دهیم آن را به یاد نیاوریم، با توقف بازیابی حافظه می توانیم خاطره ناخوشایند را کنترل کنیم.
در نتیجه ممکن است که به خودمان بگوییم “نمی خواهم به آن جا بروم” یا به طور اتوماتیک حواسمان را از افکار ناخواسته یا محرک هایی که سبب آن ها می شوند پرت کنیم. توقف بازیابی خاطرات ناخوشایند، افکار منفی را دور می کند و سبب می شود که روی افکار و احساساتمان کنترل داشته باشیم. هر چه خاطرات ناخوشایند بهتر سرکوب شوند، پاسخ احساسی به آن ها کمتر خواهد بود.
ممانعت از یادآوری تجربیات تلخ گذشته با استفاده از اراده، تفکر و فعالیت های احساسی (همچون تلاش برای فراموش کردن) ممکن است که به راحتی قابل انجام نباشد. گاهی این سرکوب ها در حالت هوشیاری تاثیر منفی روی فرد می گذارند. می توان به جای تلاش برای نادیده گرفتن احساسات، عکس العمل خود را با آگاهی از احساسات مان به تاخیر بیندازیم، سعی نکنیم که احساساتمان را فورا تفسیر کنیم و به این موضوع که چه چیزی یا چه کسی مسبب این احساسات است فکر نکنیم.
فراموش کردن
اگر چه ما درس های زیادی از تجربیات احساسی ناخوشایند و دردناک می آموزیم و تمام خاطرات احساسی ما قسمت مهمی از این هستند که چه شخصیتی خواهیم داشت؛ اما زمان هایی هستند که فراموش کردن خیلی موثرتر از یادآوری جزئیات تلخ است. ما نمی توانیم خاطرات احساسی را پاک کنیم، اما می توانیم عکس العمل کنونی مان نسبت به واکنش های احساسی گذشته و حال را تغییر دهیم. در برخی موارد می توانیم ببینیم که چه چیزی سبب تحریک خاطرات ناخوشایند می شود و از آن موقعیت دوری کنیم یا احساسات مان را سرکوب کنیم.
برخلاف خیلی از آموزه های روانشناسی، گاهی بهتر است که گذشته را فراموش کنید. دوباره زنده کردن گذشته و فکر کردن درباره حوادث ناخوشایند گذشته که نمی توان آن ها را تغییر داد، به جای آرام کردن مغز سبب تحریک آن می شود. زندگی ادامه دارد پس بهتر است که حوادث تلخ گذشته را مدفون کرد و به جای آن ها خاطرات تازه تری را جایگزین کرد.
تمام تجربیات احساسی ما و عکس العمل ما به آن ها در مغزمان وجود دارند و سبب شکل گیری یک سری قانون به نام سند می شوند. محرک هایی (همچون یک اتفاق، یک شخص یا یک موقعیت)، احساسات ناشی از آن ها و پاسخ به آن ها همچون سندی هستند که در حافظه ناآشکار ذخیره می شوند و به صورت اتوماتیک اجرا می شوند. احساساتی که در حال حاضر تجربه می کنیم تاریخچه ای در گذشته دارند که سرکوب شده اند و به ما کمک کرده اند که نوعی نظم به وجود بیاوریم و در طول زندگی تغییر کنیم.
گاهی پاسخ های احساسی، به تفسیر و ارزیابی تجربیات کمک می کنند و گاهی نیز مانع از آن ها می شوند. بسیاری از افراد از پاسخ های احساسی شان نسبت به موقعیت ها آگاهند، به خصوص در مواردی که در روابط صمیمی شان تئوری هایی شکل می دهند. اگر فردی که جدیدا با او وارد رابطه شده اند به نحو خاصی رفتار کند، ممکن است ببینیم که فرد در موقعیت مشابه، تئوری هایی بر اساس پاسخ های احساسی گذشته می سازد.
در موقعیت های میان فردی، گاهی این تئوری سازی از فرد در برابر آسیب محافظت می کند. از آن جایی که این پاسخ ها بر اساس درس هایی هستند که از تجربیات گذشته آموخته ایم، نمی توانیم آن ها را پاک کنیم یا انجام ندهیم؛ بلکه می توانیم از این پاسخ ها درس بگیریم، پاسخ هایمان را اصلاح کنیم و هنگامی که فکر می کنیم برای موقعیت کنونی مناسب نیستند مانع از انجام آن ها شویم. در نتیجه، زمان هایی هستند که سرکوب خاطراتی که ناشی از پاسخ های احساسی هستند بهتر از روبرو شدن با آن هاست.
افرادی که به طور مکرر شکست را تجربه کرده اند باید از تجربیات احساسی گذشته شان فاصله بگیرند تا بتوانند در زمان حال زندگی کنند. خیلی از ورزشکاران و افرادی که شغل آن ها در ارتباط با خرید و فروش است، از اهمیت ماندن در زمان حال آگاهند چون آن ها یاد گرفته اند که صرف نظر از تلاش های ناموفق گذشته در رسیدن به اهدافشان باید در زمان حال زندگی کنند.
سرکوب خاطرات شکست برای رسیدن به موفقیت الزامی است. به جای زنده کردن اشتباهات گذشته سعی در اصلاح آن ها داشته باشید. خاطرات احساسی جدید از موفقیت می تواند سبب کم شدن یادآورهای شکست باشد چون شادی و هیجان و نتایج راضی کننده، احساسات رضایت بخشی هستند که تبدیل به خاطرات خوشایندی می شوند.
روان درمانی
یکی از عناصر موجود در روش های روان درمانی این است که بدانیم چه چیزی را می خواهیم بیرون از وضعیت هوشیاری نگه داریم. قرار گرفتن در برابر خاطرات دردناک در رفتار درمانی شناختی و روش های روان درمانی اهمیت دارد. گاهی تراپیست روی بیان تجربیات درونی تمرکز می کند اما خود شخص تمایل دارد که خاطرات ناخوشایند را فراموش کند.
اما در مواردی که افراد خاطرات خیلی ناخوشایندی داشته اند، هدف تراپیست آشکار کردن خاطرات احساسی دردناک نیست بلکه هدف او کمک به فرد برای یافتن، پذیرفتن و ادامه دادن است. در این شرایط فرد خودش راهی که باید را پیدا می کند (و کسی راه درست را به او نشان نمی دهد) و این گونه حس نمی کند که دیگران او را مجبور به کاری می کنند. اما زمان هایی هم وجود دارند که فرد قبل از این که خاطره پریشان کننده ای را کنترل یا سرکوب کند باید با آن خاطره روبرو شود.
قسمت پیش پیشانی مغز در ارتباط با مکانیزم های مسدود کننده قرار دارد و قسمت های جانبی به خصوص نیمکره راست مغز در سرکوب کردن بازفعالسازی احساسی نقش دارند. پس نتیجه می گیریم که خاطرات می توانند توسط مغز سرکوب شوند. احساسات ما را ترغیب می کنند که ببینیم چه چیزی سبب تحریک و فعالسازی آن ها شده است. همان سیستم احساسی که ما را تشویق به یادآوری خاطرات می کند، گاهی می تواند ما را تشویق کند که گذشته را رها کنیم.
بیشتر بخوانید: ذهنیتتان را با گذشته مشغول نکنید
مغز در پاک کردن خاطرات ناخوشایند چگونه عمل می کند
فکر کنید که قرار ملاقات مهمی دارید اما می افتید و لباس هایتان کثیف می شوند و دیگران شما را با آن وضعیت می بینند. یا این که در محیط کار پس از سه سال متوالی ماندن در یک ردیف شغلی، مدیرتان می گوید که از ارتقاء شغلی خبری نیست. هر دوی این تجربیات ناراحت کننده هستند اما برای فراموش کردن این خاطرات ناخوشایند چه کاری می توان انجام داد؟ محققان به این نتیجه رسیده اند که ما از دو روش (سرکوب و جایگزینی) استفاده می کنیم تا به خاطرات ناخوشایند فکر نکنیم.
در زندگی، هر روزه تمام افراد از هر دوی این مکانیزم ها استفاده می کنند تا مانع از به یاد آوردن خاطرات ناخوشایند شوند. هنوز نمی دانیم که پروسه سرکوب و جایگزینی خاطرات ناخوشایند قابل تفکیک از یکدیگر هستند یا نه. به علاوه مشخص نیست که این دو پروسه سبب فراموش کردن می شوند یا نه.
گروهی از محققان از ۳۶ فرد بزرگسال درخواست کردند که در تحقیق آن ها شرکت کنند. در این تحقیق نیمی از شرکت کنندگان در تمرین های حافظه برای سرکوب کردن خاطرات شرکت کردند و نیمی دیگر در تمرین های جایگزینی خاطرات جدید نقش داشتند. هدف محققان فهمیدن این موضوع بود که چگونه به صورت داوطلبانه خاطرات ناخوشایند را فراموش می کنیم و این عمل روی حافظه کلی چه تاثیری می گذارد.
از آزمایش MRI برای بررسی شرکت کنندگان استفاده شد که این امکان را برای محققان فراهم می کرد تا عملکرد مغز در طول سرکوب و جایگزینی را بررسی کنند. در حالی که هر دو پروسه سبب فراموش کردن می شدند اما قسمت های مختلفی از مغز هر یک از آن ها را کنترل می کرد. هنگامی که فرد خاطرات را سرکوب می کند، قشر پیش پیشانی خلفی مانع از فعالسازی خاطرات در هیپوکامپ می شود. هیپوکامپ نقش مهمی در به یاد آوردن خاطرات دارد.
در این شرایط، پروسه به یاد آوردن به طور موثر متوقف می شود. هنگامی که صحبت از جایگزینی می شود، مغز کمی متفاوت عمل می کند. در این شرایط قسمت انتهایی قشر پیش پیشانی و قسمت جانبی قشر پیش پیشانی سبب ایجاد شبکه ای می شوند که با هیپوکامپ عمل می کند و اطلاعات جدید را جایگزین اطلاعاتی می کند که افراد به زودی فراموش می کنند.
با بررسی این که افراد تا چه حد قادر به فراموش کردن خاطرات ناخوشایند هستند نمی توان گفت که آیا پروسه سرکوب در آن ها صورت گرفته یا جایگزینی. این دو مکانیزم بر اساس سیستم های مغزی متفاوتی شکل گرفته اند. سرکوب کردن با توقف تفکر عمل می کند تا مانع از یادآوری شود و جایگزینی افکار با هدایت کردن پروسه یادآوری به سمت جایگزینی عمل می کند.
اگر چه از هر دوی این موارد برای فراموش کردن خاطرات ناخوشایند استفاده می شود، اما چشم پوشی و نادیده گرفتن مکرر خاطرات ناخوشایند روی نحوه به یاد آوردن تاثیر می گذارد. کاملا عادی است که افراد در حین یادآوری خاطرات ناخوشایند سعی می کنند که آن ها را از ذهن شان بیرون کنند. تمام ما این موضوع را تجربه کرده ایم چون فکر می کنیم که این گونه مشکل خاطرات ناخوشایند را حل کرده ایم.
رهایی از خاطرات ناخوشایند
وقتی به گذشته مان فکر می کنیم، به طور کلی سعی می کنیم که به خاطرات خوب بیشتر فکر کنیم و با خاطرات بد کنار بیاییم. اما برای افرادی که از اختلالات اضطرابی رنج می برند (از جمله اختلالات استرسی ناشی از حوادث ناخوشایند و فوبیا) تنها یک خاطره ناخوشایند می تواند روی رفتار، احساسات و زندگی شان تاثیر بگذارد. حتی اگر پزشکان تمام تلاششان را برای ممانعت از این اتفاق به کار بگیرند باز هم این خاطرات روی افراد تاثیر می گذارند.
اما با وجود تکنولوژی های تصویربرداری پیشرفته، عصب شناسان و روانشناسان قادر به کشف مکانیزم های نورونی هستند که خاطرات توسط آن ها ساخته و ثبت می شوند. تحقیقات آن ها سبب آشکار کردن اقدامات فیزیولوژیکی زیادی (همچون جریان الکتریکی و داروشناسی) شد که به عدم ثابت ماندن خاطرات ترسناک کمک می کنند، این یافته ها می توانند در آینده سبب روان درمانی های موثرتری شوند. عصب شناسان بر اساس جنبه های بیولوژیکی و نورولوژیکی سرنخ هایی دریافت می کنند تا درمان موثرتری را ارائه دهند.
خاطرات ترسناک چگونه ایجاد می شوند
دانشمندان تئوری هایی را در خصوص نحوه پردازش خاطرات ترسناک توسط مغز ارائه داده اند. اول از همه هنگامی که شاهد یک اتفاق ترسناک هستیم، تالاموس اطلاعات حسی را به آمیگدال انتقال می دهد. سپس آمیگدال آن خاطره را به عنوان یک خاطره احساسی مهم نشان گذاری می کند و آن را برای استفاده در آینده ذخیره می کند تا به ما کمک کند که در دام خطرات مشابه نیفتیم.
شبکه های عصبی در هیپوکامپ در چندین ساعت اول پس از وقوع حادثه شروع به ساخت نقشه ای از محتوای خاطره می کنند و اتصالات سیناپسی مرتبط در پروسه ای به نام نیرومند کردن دراز مدت، خاطره را در ذهن تثبیت می کنند. هنگامی که در حال یادگیری چیزی هستید، قسمت های مختلفی از مغز با همدیگر در تعاملند تا تصویر، صدا و بوی چیزی که در حال یادگیری آن هستید را برای شما فراهم کنند.
حتی هنگامی که خاطرات قدیمی به یاد آورده می شوند، قابل انعطاف و به روز رسانی هستند. روانشناسان از این خصوصیت در طول مواجهه درمانی استفاده می کنند. مواجهه درمانی شرایطی است که بیمار در محیط غیر ترسناک با ترس های خود روبرو می شود تا بتواند کنترل ترس های خود را در دست بگیرد. این عمل نیازمند ارتباط نورونی در قسمت های مختلفی از مغز است: هیپوکامپ، قشر خلفی جانبی پیش پیشانی مغز را از تغییرات حاصل آگاه می کند، در نتیجه عملکرد نورونی و پاسخ ترس در آمیگدال متوقف می شوند.
در برخی از افراد، این پروسه به درستی عمل نمی کند و افراد قادر به فرار از افکار خود نیستند. دانشمندان هنوز هم نمی دانند که چرا افراد به تجربیات ناخوشایند به طرز متفاوتی پاسخ می دهند. شاید در افرادی که قادر به توقف افکار منفی نیستند ارتباط قشر پیش پیشانی مغز با آمیگدال محدودتر است و این پیام که فرد در خطر است نمی تواند فرستاده شود.
خاطرات قابل انعطاف
برخی از دانشمندان در حال تلاش برای تغییر پروسه اثبات خاطرات در مغز هستند. در مطالعه ای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد تیمی از دانشمندان قادر به تغییر خاطرات بد به خوب در گونه مذکر موش بودند. آن ها از روشی به نام اپتوژنتیک استفاده کردند که در آن، پروتئین های کدگذاری شده مخصوصی به درون سلول ها وارد شدند؛ سپس دانشمندان قادر به تشخیص این بودند که خاطره ناخوشایند شوک به پای موش در کدام قسمت مغز شکل گرفته است.
این خاطره در قسمت مدار نورونی که چین سینوسی دندانه دار مغز در هیپوکامپ را به آمیگدال اتصال می داد شکل گرفته بود. محققان بعدها نورون ها را با لیزر تغییر دادند. هر دفعه که موش ها در خطر قرار می گرفتند، خاطره منفی فعال می شد و موش ها به سرعت می آموختند که باید از آن محیط بترسند.
بعد از آن موش های مذکر در کنار موش های مونث قرار داده شدند و اجازه جست و خیز و شادی به آن ها داده شد، سپس نورون ها شروع به تغییر پیام از درد به شادی کردند. دفعه بعد که موش ها در محفظه اولیه قرار داده شدند و با خطر روبرو شدند، واکنش ترس در آن ها ناپدید شده بود. سوال دیگری که وجود دارد این است که آیا می توانیم با مصرف دارو بازآموزی را تقویت کنیم؟ برای بیش از یک دهه، روانشناسان در حال مطالعه روی تاثیر آنتی بیوتیک دی سیکلوسرین (DCS) همراه با رفتار درمانی شناختی هستند.
هنگام مصرف، این دارو به گیرنده ان متیل د آسپارتات (NMDA) متصل می شود. این گیرنده در یادگیری، حافظه و تقویت عملکرد گلوتامات موثر است. گلوتامات یک انتقال دهنده نورونی در آمیگدال است که به ثبت مجدد خاطرات کمک می کند. در آزمایش هایی که نتیجه اکثر آن ها مثبت شد، محققان چندین ساعت قبل از جلسات مواجهه درمانی از دوز کوچکی از این دارو استفاده کردند.
یکی از دلایل علاقمند شدن دانشمندان به دی سیکلوسرین (DCS) این بود که این دارو می تواند پروسه یادگیری را تسهیل کند. اما نتیجه تحقیقات اولیه روی دی-سیکلوسرین در درمان اختلالات اضطرابی پیچیده است. مثلا در یک مورد، برای بیمارانی که از اختلالات استرسی پس از حادثه ناخوشایند رنج می بردند استفاده از دی-سیکلوسرین سبب تشدید و بدتر شدن علائم شان شد.
چیزی که بیشتر باید روی آن تحقیق شود، دوز و زمان مصرف DCS است. در یک مطالعه، بیمارانی که جلسات درمانی داشتند و بلافاصله بعد از جلسات DCS دریافت می کردند، پیشرفت بیشتری نسبت به دیگران داشتند. اما این دارو در افرادی که بعد از جلسات، سطح ترس و اضطراب شان بالا بود تاثیر کمی داشت.
حذف خاطرات ناخوشایند
یکی دیگر از موضوعات قابل تحقیق این است که آیا خاطرات ترس می توانند کم شوند یا این که کاملا حذف شوند. تحقیقی انجام شد که در آن آزمایشی با کمک گاز گزنون انجام دادند (از این گاز به عنوان ماده بیهوشی برای انسان ها استفاده می شود) تا تثبیت مجدد خاطرات در موش ها را تغییر دهند. این گاز فعالیت گیرنده NMDA را متوقف می کند. اگر بعد از شوکی که به پای موش وارد می شود، از این گاز استفاده شود به طرز چشمگیری واکنش ترس را کاهش می دهد.
برخی از آزمایشگاه ها در حال بررسی این موضوع هستند که آیا با دارو می توان خاطرات را حذف کرد یا نه. گروهی از محققان به بررسی مغز موش های زنده پرداختند تا گیرنده های انتقال دهنده های عصبی را بررسی کنند. این محققان بررسی کردند که آیا استفاده از داروهایی که سبب انسداد گروهی از پروتئین ها می شوند، می توانند اتصالات عصبی مغز که توسط ضربه روحی ایجاد شده اند را تضعیف کند. نتیجه این بود که با دستکاری شیمیایی انتقال دهنده های عصبی و انسداد پروتئین، عوامل مربوط به ترس نیز حذف شدند.
بیشتر بخوانید: راه های کارآمد برای کنترل استرس در بیماران
خاطرات ناخوشایند و سبک زندگی
سایر محققان در حال تحقیق روی این موضوعند که آیا عوامل مربوط به سبک زندگی همچون ورزش می توانند روی پردازش خاطرات ناخوشایند تاثیر بگذارند یا نه. برای مثال، فاکتور نورون زایی مشتق شده از مغز (BDNF) یک پروتئین طبیعی است که رشد نورون ها و سیناپس ها را تنظیم می کند. سطح پایین BDNF نشان می دهد که بیمار به دلایل نامعلوم نمی تواند به خوبی به مواجهه درمانی پاسخ دهد.
تحقیقات نشان داده اند که سطح پلاسمای خون می تواند از طریق فعالیت فیزیکی متوسط تا شدید افزایش پیدا کند. یک مطالعه جدید نشان داده که تمرینات ایروبیک به کاهش علائم اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) کمک می کنند اما در این زمینه باید تحقیقات بیشتری صورت بگیرد. طبق نظر خیلی از محققان هنوز هم باید روی تاثیر ورزش، زمان و میزان انجام آن، تاثیری که روی سلامت ذهن و درمان PTSD می گذارد، تحقیق شود چون تحقیقات صورت گرفته در این زمینه کافی نیستند.
سایر عواملی که در تثبیت خاطره نقش دارند می تواند شامل این باشد که بیمار چه مدتی پس از مواجهه درمانی می خوابد چون خوابیدن نقش مهمی در تثبیت خاطره ایفا می کند. خواب برای آگاهی و یادآوری عامل کلیدی در نظر گرفته می شود و افرادی که از PTSD رنج می برند خواب کم یا غیر کافی دارند.
قرار دادن مواجهه درمانی در چرخه قاعدگی زنان می تواند سبب تقویت مزایای آن شود. شماری از مطالعات نشان داده اند که سطح هورمون ها روی موثر بودن درمان تاثیر می گذارد و شواهدی وجود دارد که نشان می دهند استروژن سبب فعالسازی قسمت هایی از مغز می شود که در حذف موقعیت های ترس موثرند.
مطالعات انجام شده به این نتیجه رسیدند که موش های صحرایی مونث با سطح بالای استروژن و پروژسترون بهتر می توانستند کاهش ترس را تجربه کنند. اما چیزی که باید به خاطر بسپاریم این است که خیلی از این مطالعات انجام شده روی حیوانات برای انسان ها صدق نمی کنند چون برخی از آن ها شرایطی هستند که نمی توانیم آن ها را در حیوانات شبیه سازی کنیم.
با گذر زمان، دانشمندان مکانیزم های سلولی جدیدتری را در خصوص یادگیری و حافظه کشف خواهند کرد. به علاوه در آینده برای درمان اختلالات اضطرابی ارتباط نزدیک تری میان علم عصب شناسی و روانشناسی ایجاد می شود. گفتگو درمانی به تحریک مدارهای عصبی و تغییر مغز کمک می کند و اگر عصب شناسان نحوه وقوع این اتفاق را بررسی کنند، درمان راحت تر خواهد بود.