نیما نکیسا، شخص معروفی است که دهه شصتیها خاطرات به یاد ماندنی با او دارند. پیروان فوتبال او را در دروازههای تیمهای باشگاهی و تیم ملی به خاطر میآورند. نکیسا چند سالی است که دیگر در دنیای فوتبال نیست
او دانشجوی دوره کارشناسی ارشد آسیبشناسی و حرکات اصلاحی است. در دادسرای جنایی تهران هم رئیس شورای حل اختلاف است. وی در این مدتی که این مسئولیت را بر عهده گرفته، جان چند جوانی را که به خاطر یک اشتباه یا یک عصبانیت زودگذر، قتل مرتکب شدهاند، از اعدام نجات داده است. چند سال پیش نکیسا یک آلبوم هم از ترانههایی که خوانده، منتشر کرد و با توجه به تجربیاتی که دارد، تحلیلهای خوبی از شرایط اجتماعی دارد. قرار بود درباره جامجهانی و تاثیراتی که این مسابقات در روابط خانوادگی میگذارد، صحبت کنیم اما تجربههای نکیسا صحبتها را به جاهای مختلف کشاند. نکیسا درباره خطراتی که خانوادهها را تهدید میکند، حرف زد و اینکه چطور ورزش میتواند عامل بازدارنده باشد.
اتحاد خانوادگی شرط اول است
نکیسا بیشتر موفقیتهایش را مدیون خانوادهاش است؛ اتحاد خانوادگیاش. او معتقد است خانوادهها باید به فرزندانشان اعتماد به نفس بدهند: «ساز زدن را با یک ملودیکا شروع کردم. پدرم همان سالها میگفت همینطور که میزنی بخوان. خیلی بد میخواندم اما پدرم اعتماد به نفس به من میداد که یک کم تمرین کنی، خیلی خوب میخوانی. وقتی صدای دوران بچگیام را گوش میکنم، حالم بد میشود اما پدرم تعریف میکرد. به پدرم میگویم تو چقدر هوش داشتی که بلد بودی با بچه چطور رفتار کنی. در مهمانیها هم حتی با خواهر و برادرهایش هماهنگ کرده بود که من ترانه بخوانم. این اتفاق برای بچههای دیگر فامیل هم میافتاد. وقتی خانواده متحد باشند و بچهها را تشویق کنند، اتفاقات خوبی میافتد. خانوادهها باید به بچهها اعتماد به نفس بدهند البته نه اعتماد به نفس کاذب.»
بچههارا کرخت بارنیاورید
نکیسا اعتقاد دارد باید بچهها از همان سنین پایین یاد بگیرند که فعالیت جسمانی داشته باشند: « قدیم بچهها در کوچه یا زمینهای خاکی از سن 5، 6سالگی بازی میکردند و عرق کرده و ملتهب به خانه بازمیگشتند. شاید بچه شیشه همسایه را هم میشکست ولی از خانه بیرون میرفت و بازی میکرد. بازی به لحاظ عملکرد، هماهنگی عصب و عضله را به وجود میآورد. وقتی در بلندمدت یک بازی را انجام میدهی، ایراد تکنیکی را از خودت میگیری و با مهارتی که پیدا کردهای به یک بازیکن تبدیل میشوی. کسانی که این فعالیتها را داشتهاند ساختار اسکلتی قویای دارند. وقتی دوران بلوغ با کرختی نگذرد، بدن عادت میکند انرژی بسوزاند. در این شرایط اتفاقات خوبی برای بچه میافتد، مثل خواب عمیق، غذا خوردنهای بهموقع و نوشیدن آب زیاد.»
ناسزا نگوییم
جامجهانی فوتبال نزدیک است. نکیسا برای تماشای این بازیها هم توصیههایی دارد: «وقتی مسابقه فوتبال را تماشا میکنیم. اگر دنبال هیجانیم به بیراهه میرویم چون اگر شکستی باشد به ورزشکارانمان ناسزا میگوییم و بیاحترامی هم میکنیم. ماهیت ورزش برد و باخت است. ما باید به عنوان پدرومادر به بچه در سنین پایین آموزش دهیم، چشم او به دهان پدر است. اگر بعد از شکست پدر بگوید که بازیکنان زحمتشان را کشیدهاند ولی باید بیشتر تمرین کنند، در این شرایط هم ادب رعایت شده و هم بچه متوجه میشود که شکست میتواند سرآغاز پیروزی باشد و مهمتر اینکه بچه پیش خودش میگوید، پدر من چه آدم بزرگی است.»
سنتهاي قديمي را زنده كنيم
یکی دیگر از معضلاتی که نکیسا در نسل جدید میبیند، فرمهای هیکلی نامتعارف است. او دلیل این اتفاق را اینطور توضیح میدهد: «بچههای امروزی بخصوص دخترها را کوتاه و چاق میبینید. بیشتر آنها در همین سنین بچگی دور قفسه سینه بزرگ و استخوانهای لگن پهنی دارند. این اتفاق به دلیل خوردن غذاهای هورمونی است. پدر و مادر شاغلند و ساعت کمی در خانه هستند و فرصت نمیکنند غذا بپزند. در مسیر قبل از اینکه به خانه برسند، برای شام بچه پیتزا میخرند. این غذاهای آماده هورمونها را به هم میریزند.» نکیسا حذف حرکت از زندگی را مشکل دیگری میداند:«یادم است خانه مادربزرگ و پدربزرگ از این سر تا آن سر سفره پهن میکردیم و قورمه سبزی و … میخوردیم. هر کسی یک کاری انجام میداد و همه مشغول بودند. حرکت وجود داشت. الان مهمانیها یا در رستوران است یا اگر هم در خانه مهمانی بگیریم، از ظروف یکبار مصرف استفاده میکنیم. مهمانها هم که رفتند، همهچیز را در سطل زباله میریزیم، یک دستمال مرطوب میکشیم و همهچیز تمام میشود. با این روش حرکت را از خودمان دور میکنیم. قدیم کارگری وجود نداشت؛ مرد خانه کولری درست میکرد، حیاطی آب میپاشید، خانم خانه غذایی میپخت و همه دور هم بودند. زندگی در فضای باز وجود داشت. الان پرده اکثر خانهها بسته است و زندگی در خفا اتفاق میافتد.»
مراقب تنهايي بچهها باشيم
دروازهبان سابق تیم ملی نگران وضعیت بچههایی است که کسی با آنها بازی نمیکند: «الان بچهها بیشتر از سنشان میفهمند. آنها یاد گرفتهاند چطور قفل موبایل و اینترنت را بشکنند، چطور از فیلترشکن استفاده کنند. اینها رکود حرکتی آورده است. پدر و مادر به خاطر شرایط معیشتی، هر دو شاغل هستند و فرصت نمیکنند برای بچه وقت بگذارند.کسی با او بازی نمیکند. بچه هم افسرده و درونگراست ولی وقتی که وارد یک بحث میشوی، میبینی بچه خیلی جلوتر از سنش صحبت میکند. این فاجعه است. هوش فکری به سرعت صوت جلو میرود و حتی جاهایی پیش میآید که قانون را دور میزند. الان در اداره آگاهی مجبور شدهاند، بخشی به نام تخلفات اداری راهاندازی کنند. زمان ما اگر کسی میخواست مواد مخدر استفاده کند، تریاک میکشید که هم بو داشت و هم روی چهره تاثیر منفی میگذاشت. اگر همسایه بغلی متوجه میشد، یکی طردش میکرد، دیگری نصحیت و … الان مواد مخدرهای لابراتواری و شیمیایی استفاده میکنند که نه بو دارد و نه روی قیافه تاثیر میگذارد. فقط عکسالعملهای روحی و عصبی دارد. اینها همه مضرات زندگی امروزی است.»
احترام بين خانواده نبايد از بين رود
رفتارهای اجتماعی که جوانان امروز دارند، از بحثهای دیگری است که نکیسا مطرح میکند: «من به حجاب ذاتی معتقدم. باید یکسری اصول، تعصبها و غیرتها در جامعه باشد. ادبیاتی که دختر و پسرهای ما برای صدا کردن هم دارند، وحشتناک است. در همه سالهایی که کنار خانوادهام بودهام، همیشه در اتاق پدر و مادرم باز بوده است و این یعنی حرمت و آرامش. از نظر روانشناسی یک دختر و پسر وقتی به سنی میرسند که متوجه روابط عاطفی پدر و مادرشان میشوند، دختر از مادر متنفر میشود و پسر از پدر و شروع میکنند به پرخاشگری و آزار دادن. در خانوادههای دوره ما بچهها چیزی از روابط عاطفی پدر و مادر نمیدیدند. ما باید به طرف فرهنگی برویم که آموزش بدهیم. مدام نگوییم عیب است. درقدیم مادرها لباسشان را که میشستند از دوران بلوغ پسرشان از آنها پنهان میکردند یا حجابی جلوی پسرانشان داشتند. ولی الان همسایهها لباس زيرشان را روی رخت پهن خانه آویزان میکنند که در دید همسایههاست.»