شوپنهاور به عنوان عاشق استعارهها شناخته میشود و توصیهاش با مثالی از یک خانهساز آغاز میشود. او تاکید دارد که مرد “در ساخت خانه کار میکرد”، اما “ممکن است از طرح کلی آن کاملاً بیاطلاع بوده باشد”. شوپنهاور اظهار میکند که به همین دلیل خانهساز به جای آن که به بخشی از یک طرح بزرگ توجه کند، در جزئیات روزانه کار خود گرفتار شده بود. در هر جنبهای از هستی نیز وضع مشابهی وجود دارد. او مینویسد: “تنها زمانی شخصیت و ظرفیتهای ما خود را در پرتو واقعی خود نشان میدهند که به زندگی خود به عنوان یک کل متصل نگاه کنیم”. مانند خانهسازی که توانسته با تصور کل خانه در حالی که به جزئیات کار میکند، رضایت بیشتری از کار خود به دست آورد و با انگیزه باقی بماند.
آرتور سی بروکس؛ دانشمند علوم اجتماعی در ۳۱ سالگی حرفه خود را به عنوان یک نوازنده رها کرد تا تحلیل سیاستگذاری عمومی را تا مقطع دکترا دنبال کند. اکنون او در مدرسه بازرگانی هاروارد یکی از معتبرترین مدارس تجارت جهان درسهایی درباره شادی و رهبری به شاگردان اش ارائه میدهد. بروکس ستون نویس نشریه “آتلانتیک” نویسنده بیش از ده کتاب پرفروش بوده است از جمله “قدرت تا قدرت: یافتن موفقیت، شادی و هدف عمیق در نیمه دوم زندگی” (۲۰۲۲)، “دشمنان خود را دوست داشته باشید” (۲۰۱۹)، “قلب محافظه کار” (۲۰۱۵)، و “جادهای به سوی آزادی”. (۲۰۱۲). او هم چنین به مدت ۱۱ سال به عنوان مدیر موسسه امریکن اینترپرایز اندیشکدهای نزدیک به حزب جمهوریخواه بود.
“چگونه کتاب مینویسی”؟ مانند بسیاری از نویسندگان من اغلب این سوال را میپرسم. گاهی اوقات متوجه میشوم که در مورد غلبه بر موانع خاص مانند شروع کار باید ابتدا سه ماه در مورد ایده خود با هر کسی که گوش میدهد صحبت کنم و در مواجهه با انسداد نویسنده استانداردهای خود تحمیل شدهام را کاهش دهم. با این وجود، گاهی اوقات زیربنای این پرسش یک کنجکاوی یا نگرانی کلیتر در مورد چگونگی انجام یک کار واقعا بزرگ میباشد که به زمان زیاد و نظم شخصی شدید نیاز دارد. یک پرسش مشابه ممکن است این باشد که “چگونه در یک مسابقه دوی ماراتن شرکت میکنید؟ ” یا “چگونه پیانو مینوازید؟ ”
افراد میخواهند بدانند چگونه یک کار بزرگ انجام دهند، زیرا در یک زندگی مملو از چیزهای بی اهمیت حتی اگر نیازی به حمایت از خود نباشد پرسش درباره چگونگی انجام کاری بزرگ احساس اهمیت و ماندگاری را منتقل میکند. این میتواند برای خود اثباتیِ فرد باشد که میتواند کاری غیرعادی انجام دهد. به تعبیر جان اف کندی رئیس جمهور اسبق امریکا برای برنامه فضایی ایالات متحده بسیاری از مردم میخواهند کاری را انجام دهند نه به این دلیل که آسان است بلکه به این دلیل که دشوار است. چه بخواهید کتاب بنویسید، در یک ماراتن بدوید یا یک سونات بتهوون بنوازید در اینجا سه قانون الهام گرفته از آرتور شوپنهاور فیلسوف قرن نوزدهم و با حمایت از علوم اجتماعی مدرن وجود دارد که میتواند تلاش شما را تقویت کند.
شوپنهاور یک یا دو چیز درباره پروژههای بزرگ میدانست: او کتابهای سنگینی مانند “جهان همچون اراده و تصور اثر” منتشر کرد کتابی دو جلدی شامل صدها صفحه مملو از نظریهای متراکم درباره ناتوانی ما در درک مستقیم واقعیت است. با این وجود، شوپنهاور یک فیلسوف کاربردی نیز بود کسی که مصمم بود از طریق دهها مقاله نشان دهد که چگونه فلسفه میتواند توصیههای عملی برای زندگی ارائه دهد.
اینها محبوبترین آثار او نبودند و امروزه چندان به یاد نمیآیند، اما من میتوانم استدلال کنم که برخی از ارزشمندترین نوشتههای او هستند. نمونهای از کار کاربردی او “رابطه ما با خودمان” (در ایران چاپ شده با عنوان “در باب حکمت زندگی) است یکی از توصیهها و عقاید او که در سال ۱۸۵۱ میلادی زمانی که او ۶۳ سال داشت منتشر شد. شوپنهاور در آن اثر قوانینی را برای زندگی ارائه کرد که در مقایسه با یافتههای تحقیقات مدرن به طور قابل توجهی خوب عمل میکنند و برای من بهترین راهنما به منظور انجام کارهای بزرگ هستند. در واقع، آن توصیهها همان چیزهایی هستند که وقتی شروع به نوشتن کتاب میکنم به آنها فکر میکنم.
شوپنهاور عاشق استعاره بود و توصیه او با مثال یک خانهساز آغاز میشود: مرد “در ساخت خانه کار میکرد”، اما “ممکن است از طرح کلی آن کاملا بی اطلاع بوده باشد”. شوپنهاور اشاره کرد که بدین خاطر خانه ساز به جای آن که بخشی از یک طرح بزرگ را ببیند در جزئیات روزانه کار خود گرفتار شده بود. در هر جنبهای از هستی نیز چنین است. او مینویسد: “تنها زمانی شخصیت و ظرفیتهای ما خود را در پرتو واقعی خود نشان میدهند که به زندگی خود به عنوان یک کل متصل نگاه کنیم”. خانه ساز اگر بتواند کل خانه را در حالی که روی جزئیات کار میکند تصور کند میتواند رضایت بیش تری از کار خود داشته باشد و با انگیزه باقی بماند.
در نظر گرفتن تصویر بزرگ موفقیت هر کاری را که به زمان و تلاش قابل توجهی نیاز دارد افزایش میدهد. برای درک بهتر این موضوع به آزمایشی انجام شده در سال ۲۰۲۰ میلادی اشاره میکنم. در آن آزمایش گروهی از دانشجویان مقطع کارشناسی اهداف خاصی را برای نمرات خود تعیین کردند در مقابل دانشجویان دیگری این کار را انجام ندادند.
گروه اول با ترسیم اهداف مجبور شدند عملکرد درسی شان در کلاس درس را در کل ترم و نه صرفا از نظر امتحانات خاص یا انجام تکالیف ارزیابی کنند. محققان دریافتند که آن دسته از دانشجویانی که هدف گذاری کرده بودند به طور قابل توجهی بهتر از گروه دیگری از همسالان خود که هدفی تعیین نکرده بودند عمل کردند.
داشتن کل پروژه در ذهن به این معنی نیست که باید دائما روی آینده تمرکز کنید. شما باید بدانید که به کجا میروید، اما شوپنهاور استدلال میکند که “یکی دیگر از عناصر مهم در رفتار عاقلانه زندگی حفظ تناسب مناسب بین اندیشه ما برای حال و اندیشه ما برای آینده است”. او میافزاید: “به ندرت پیش میآید که فردی تعادل درستی را بین دو حالت افراطی برقرار کند”.
برای بسیاری از ما مشکل یافتن این تعادل ناشی از عدم حضور در اینجا و اکنون است و این که در فکر کردن به آن چه قرار است بیاید گرفتار شده ایم. اگر در این راه مراقب نباشیم به توانایی مان برای تمرکز و پیشرفت ملموس در زمان حال آسیب میرساند و انگیزهای برای به تعویق انداختن پروژههای بزرگ ایجاد میکند. همان طور که شوپنهاور میدانست ذهن آگاهی یک مهارت بسیار مهم برای اجرای پروژههای بزرگ است. در واقع، محققان مدرنی که به مطالعه اهمال کاری و پشت گوش انداختن انجام هر کاری از نگارش کتاب و آموزش ماراتن تا یادگیری پیانو میپردازند متوجه شده اند که ذهن آگاهی به طور قابل توجهی توانایی اجتناب از اهمال کاری را پیشبینی میکند. همان طور که محققان نشان داده اند آموزش ذهن آگاهی هم چنین میتواند باعث بهره وری افراد در کارشان شود.
ما باید تلاش کنیم کل یک پروژه را ببینیم، اما هم چنین باید چشم انداز خود را به آن محدود نماییم و به طور کلی در برابر انحرافات خارج از پروژه مان مقاومت نماییم. شوپنهاور نوشته بود: “ما به نسبتی خوشحال هستیم که محدوده دید، حوزه کار، نقاط تماس ما با جهان محدود شده باشد. اگر این محدودیتها گسترده باشد ما بیشتر احساس نگرانی و اضطراب میکنیم”. نتایح پژوهشهای تازه محققان نشان میدهند که او در این مورد نظر بسیار دقیقی داشته است: بار بیش از حد اطلاعات غیر ضروری میتواند باعث کاهش بهزیستی فرد شود. یک نمونه این موضوع رسانههای اجتماعی هستند که با چندین ترابایت محتوای مزخرف و حواس پرت کننده میتوانند وقت و زمان شما را نابود کنند و احساس پوچی، احساس گناه و عصبانیت را در شما برانگیزند.
چنین بار اضافیای هم چنین شما را از پروژههای بزرگ تان منحرف میکند. وقتی کار را به تعویق میاندازید احتمالا چه کاری انجام میدهید؟ برای بسیاری تماشای فیلمهای سرگرم کننده و جستجوی اخبار بی ربط کاری خواهد بود که انجام میدهند. این میتواند واضحترین دلیل کاهش بهره وری در سالهایی باشد که میلیونها آمریکایی به سمت کار در فضای مجازی سوق پیدا کرده اند: اگر شغل شما شامل صفحهای است که پنجرهای را به سمت بیابان وسیع اینترنت میگشاید شما ممکن است از آن چه قرار است روی آن متمرکز شوید دور شده و افکارتان منحرف شود. توصیه شوپنهاور ممکن است متناقض به نظر برسد: تصویر کلی را در ذهن داشته باشید، اما در اینجا و اکنون باقی بمانید. در واقع، شوپنهاور با وفاداری به تمایلاتی شرقی معتقد بود این یک دعوت برای زندگی و کار در مسیری متعادل است. کلیسای جامعی را که میسازید تصور کنید، اما سپس روی آجری که میسازید تمرکز کنید. در اینجا سه قانون عملی برای استفاده از این توصیه برای هدف بزرگ آورده شده است:
۱-طرح بزرگ را در ذهن داشته باشید
برخی از روزهای خاص مانند روز مراسم ازدواج تان و روز سالگرد جشن تولد فرزندتان تاثیر عمیقی بر کل زندگی تان دارند. با این وجود، اکثر روزها نسبتا غیرقابل توجه هستند. شما همکاران، خانواده و دوستان خود را میبینید. شما کار میکنید، غذا میخورید، قدری تلویزیون تماشا میکنید و سعی میکنید به موقع بخوابید.
با این وجود، بلوکهای سازندهای در یک پروژه وجود دارند که انجام ان نیازمند صرف زمان زیادی میباشد. در هر روز معمولی شما یک انتخاب دارید: میتوانید خانه خود را کمی بسازید، کمی خراب کنید یا به کلی از آن غافل شوید. برای انتخاب گزینه اول، هر روز را با تصور برای یک دقیقه تمام هدف و تمایل خود برای تکمیل آن شروع کنید. سپس تصمیم بگیرید که این روز را مطابق با آن میل زندگی کنید. هنگام عصر روز سپری شده را به طور مختصر مرور کنید و ممکن است متوجه شوید در کجا به هدف خود دست نیافته اید.
۲- در محفظههای روز زندگی کنید
تمرکز روزانه بر روی تصویر بزرگ با زندگی در آینده متفاوت است. اگرچه باید هنگام فکر کردن به کل پروژه پایان را در ذهن داشته باشید، اما خیلی آسان است که زمان زیادی را در چیزی که به عنوان آینده نگری شناخته میشود صرف کنید زندگی ذهنی در خط پایان. این کار شما را در معرض خطای ورود قرار میدهد به این معنی که رسیدن به یک هدف خاص را بهعنوان همه چیز و امر غایی تصور میکنید. در آن زمان این تصور باعث برانگیختن ناامیدی در زمانی میشود که وضعیت به شیرینی مورد انتظارتان نیست.
آینده نگری همچنین باعث میشود که تنها لحظهای را که واقعا میتوانید برای پیشرفت از آن استفاده کنید از دست بدهید یعنی لحظه حال و کنونی. پس از آن که پروژه تکمیل شده خود را تصور کردید از آن نسخه پشتیبان تهیه کنید تا بر روی امروز تمرکز کنید و فقط روی کارهایی که باید اینجا و اکنون انجام دهید تا پیشرفت کنید تمرکز نمایید. یک برنامه و فهرست برای آن روز تهیه کنید و سپس به جای خیال پردازی یا نگرانی در مورد آینده و نشخوار ذهنی در مورد گذشته در “محفظههای تنگ همان روز” زندگی کنید.
۳-جلوی مهملات و هر آن چه باعث حواس پرتی میشود را بگیرید
وقتی رانندگی را یاد میگیرید به شما آموزش داده میشود که سطحی از آگاهی موقعیتی را حفظ کنید که به اندازه کافی گسترده باشد تا به شما در پیش بینی مشکلات کمک کند، اما نه آن قدر وسیع که حواس شما را پرت کند. همین امر در مورد پروژه شما نیز صدق میکند. شما باید بدانید که در اطراف تان چه میگذرد که ممکن است بر زندگی و کارتان تاثیر بگذارد، اما نیازی به توجه به آن چه بی ارتباط با کار و زندگی شماست نخواهد بود. من از یک مدل “کبک سر زیر برف کرده” برای نادیده گرفتن کامل دنیای بیرون حمایت نمیکنم. در عوض، منظور من این است که توصیه کنم اطلاعات دریافتی خود را سفارشی سازی کنید تا چیزهای مهمل توجه شما را به سوی خود منحرف نکنند.
زمان خود را به گونهای برنامه ریزی کنید که فعالیتهایی که باعث حواس پرتی میشوند مانند مصرف اخبار و رصد رسانههای اجتماعی را به زمانهای تعیین شده کاهش دهید. شاید بتوانید تصمیم بگیرید که صبح ۳۰ دقیقه اخبار را بخوانید و در پایان روز به مدت ۳۰ دقیقه در شبکههای اجتماعی وقت بگذرانید. اگر فعالیتهای جدول زمانی مانند آن برای برنامه شما کارآمد است به طور دائم به آن پایبند باشید.