احساسات، تأثیر بسزایی در زندگی انسان دارد. چنانچه در طول زندگی خود تجربهی ضربه روحی یا هر گونه سوء رفتار را داشته باشید، ممکن است احساساتی حبس شده داشته باشید.
چه اندازه پیش آمده است که چنین احساساتی داشتهباشید: بیانگیزه، عدم اعتماد به نفس، بیهدفی، عدم توانایی یافتن آن چه که واقعاً میخواهید، گمگشتگی، عدم توانایی پیاده سازی اهداف و…
اگر چنین احساساتی، زیاد به سراغ شما میآید، این نوشته را بخوانید، حتما به شما کمک خواهد کرد تا ابرهای تیرهی زندگی، احساسات منفی فردی را بر طرف سازید و هوای زندگی و احساس خود را آفتابی کنید!
مطالب زیادی در اینترنت وجود دارد که در آنها موارد و نکاتی برای یافتن هدف زندگی، شادی، موفقیت و… نوشته شده است. خواندن این مطالب مفید خالی از ارزش نیست. تنها مقداری همت نیاز دارد.
گاهی این مطالب میتوانند به شما انگیزه تغییر و احساس قوی بودن، شادی و… دهند. اما، بیشتر افراد علاقهای به تغییر ندارند و تنها به ناله و شکایت بسنده میکنند. البته تا آنجایی که به زندگی شخصی آنان مربوط شود، اشکالی ندارد؛ هر چند که به نظر من آن هم اشکال دارد، ولی اگر این رفتار یعنی ناله و شکایات مدام به جمعهای خانوادگی، دوستان،آشنایان و همکاران کشیده شود، دیگر فضای آن جمع یک فضای سالم نخواهد بود، بلکه یک فضای بسیار مسموم و عاری از سلامت و شادی خواهد بود.
اینگونه افراد دوست دارند در درون حباب نامرئی ساختهی خود زندگی کنند و نیازی به کمک یا خروج از چنین حبابی را نمیبینند!
راههای بسیاری برای خارج شدن از حباب نامرئی که اطرافخود ساختهایم وجود دارد، تنها کافی است کمی همت کنیم!
البته ناگفته نماند که اکثریت مردمان یک حباب نامرئی به تناسب رفتارهایشان اطراف خود درست میکنند. حبابی که دنیایی بسیار کوچک و امنی میسازد تا خود را در آن پنهان کنند. آنان در این جهان کوچک خودساخته، به مرکز جهان تبدیل میشوند و به شیوهای که دوست دارند،حکومت میکنند.
در چنین جهان خود ساختهای دوست ندارند بیمار باشند، قیافه زشت و نامرتب داشته باشند، ناموفق، ضعیف و یا ناکام باشند. شاید اغلب با رویاهایشان زندگی میکنند.
گفته میشود؛ اکثر افرادی که ادعا میکنند؛ “دنبال اثبات چیزی نیستند” در این حباب زندگی میکنند.
وقتی کسی چاقی شما را به تمسخر میگیرد، بخش دردناک ماجرا اتفاق میافتد، چرا که شما مشغول زیستن در حباب امن خود بودهاید و کسی به این حباب آسیب رسانده است. شما این حرف را به خود گرفته و باور میکنید که چاقی، توصیفی از شما است. به همین دلیل، احساس شرم و خجالتزدگی میکنید.
توجه کنید، این موضوع بسیار مهم است، چرا؟ زیرا در حباب شخصیشما، چیزی که بیش از همه اهمیت دارد، چگونگی تأثیر موضوعات مختلف بر شخص شما است. این موضوع کاملاً عادی است و درباره همه افراد صدق میکند.
مشکلاتی که این حباب نامرئی بوجود میآورد، دست کم نگیرید، چون بسیار بسیار از این حباب آسیب خواهید دید. آسیبها و مشکلاتی از قبیل اینکه؛
در این حباب، نگران لذت و راحتی خود هستیم و برای اینکه احساس ناراحتی نکنیم، جدال میکنیم. به خود زحمت ورزش کردن و خوردن غذاهای سالم نمیدهیم و به نوعی غیر مستقیم با ورزش و غذاهای سالم جدال میکنیم و اجازه حضور به آنها نمیدهیم!
– ترس از ایجاد حس ناراحتی باعث میشود از ملاقات با افراد تازه مضطرب شوید و همچنین موانعی بسیار در زندگی اجتماعی و احساسی شما بوجود آید.
– عدم تمایل و علاقه به قیافه حاضر در شما احساس شکست و حقارت ایجاد میکند.
– به دلیل ترس از شکست یا احساس ناراحتی، وقت را به بطالت میگذرانیم.
– وقتی کسی کاری انجام میدهد یا دستکم، ادعای انجام آن را دارد، به دنبال تأثیر و ارتباط آن با خود هستید. گاه ممکن است این باعث خشم و احساسی ناخوشایند در شما شود.
– در چنین شرایطی شما انتظار دارید، تمام دنیا دست به دست دهند تا شما به آنچه میخواهید، برساند. حتی وقتی موضوعی به کام شما نیست، احساس خشم و ناامیدی میکنید.
بنابراین، میتوان با صراحت بگوییم که بیشتر مشکلات ما از همین حباب نامرئی است که در اطراف خود ساختهایم. حال چه خواهد شد، اگر از این حباب خارج شویم؟
وقتی شما اراده میکنید از این حباب خود ساخته خارج شوید، دیگر مسائل و موضوعهای زندگی را از دیدگاه خود مرکزی و خود پنداری نگاه نمیکنید، و به همین دلیل به حقایق با ارزشی دست مییابید.
از آن لحظه به بعد؛ دیگر زمانی که کسی چیزی میگوید یا کاری میکند، به خود نمیگیرید. چرا که این او است که آن را از روی ترس، احساس ناخوشایند، آرزوی خود و یا گیجشدگی گفته و یا مرتکب شدهاست. پس آن را به خود نمیگیرید.
وقتی بر لذاید موقت اصرار میورزیم، متوجه خواهیم شد که این یک احساس گذرا است و موضوعی حائز اهمیت در مرکز عالم هستی نیست! همچنین در مییابیم که خواستههای شحصی شما تا چه حد بیاهمیت بودند و زندگی چیزی بیش از رسیدن به این لذتهای کوچک یا شرمساری از عدم حس راحتی است. وقتی پای زجر کشیدن افراد دیگر و میل به ساختن دنیایی بهتر در میان باشد، ماجرا چیزی بزرگتر از ترسهای حقیر افراد است.
شما میتوانید کارها و رفتارهای روزانه خود را به هم ارتباط دهید. برای مثال؛ بیاموزید که چطور ذهن، بدن و عادتها کار میکنند. چطور میتوانید خود را سلامت نگاه دارید، یا چیزی بسازید که تنها هدف آن راضی کردن شخص شما یا موقعیت فعلی شما نیست و کاربردی عام و سود همگانی خواهد داشت.
با قدم بیرون نهادن از حباب خود، خودخواهیها کمتر شده و دیدگاهی وسیعتر از پیش خواهید یافت. همه چیز تغییر خواهد کرد. جلوی فرمانروایی لجامگسیخته ترس و خشم گرفته میشود و به طبع آن، عادتها و اهداف شما تغییر خواهند کرد.
حال ببینید، دیدگاه وسیع و گسترده، چه تأثیری در یافتن اهداف زندگی یک فرد خواهد گذاشت؟ با وسیعتر شدن افق دید، مسیر و مسیرهای نو و تازهای در برابر فرد گشوده میشود. و شما با این وسعت دید میتوانید مسائل اطراف خود را درک کرده و تجزیه و تحلیل کنید و در این اوضاع احساسات شما درگیر مسائل از نوع دیگر خواهد شد. مانند؛ دیدن نیازهای مردم و همدردی با مشکلات آنان، کمک به بهبود زندگی مردمان و کاستن از میزان رنج آنان و همچنین آموختن مهارتهایی که در نهایت، منجر به توانایی ارزشگذاری شما برای مردمان شود.
هنگام فعالیتهای روزانه، رفتار و منش خود را با اهدافی بزرگتر همگام سازید. ورزش کردن برای سلامتی، هدفی نیست که تنها به صلاح فرد باشد، بلکه این رفتار میتواند روی سایرین نیز تأثیر گذاشته و آنان را به این فعالیت، تشویق کند. هر چند، این تأثیر بسیار اندک باشد.
زمانی که انگیزه خود را از دست میدهید، باید از حباب خود خارج شوید، نگرانی خود را از ترس و ناراحتی از خود دور کنید و خود را به سوی اهداف بزرگتری سوق دهید.
مهم نیست که چه کاری انجام میدهید و یا چه مهارتی میآموزید. بلکه مهم آن است که این کار در نهایت بتواند به بهبود زندگی خود، اطرافیان و سایر مردمان کمک کند و مفید واقع شود. در واقع این هدف است که مهم است نه نقش و کاری که شما انتخاب میکنید.
زمان همیشه برای تغییر “خود” وجود دارد. همچنین برای یادگیری توانایی و مهارتهای لازم برای ایجاد این تغییر… آنچه اهمیت دارد، این است که همیشه از آن “خودی” که ساختهاید، بزرگتر شوید. با ادامه این رفتار و انتخاب این منش، خواهید دید که زندگی شما معنا یافته و هدفدار شده است، آن هم هدفی بزرگ و معنا دار…
البته ناگفته نماند که خارج شدن از این حباب نامرئی به آسانی گفتن این عبارت نیست که بگوییم، “خب، بزن بریم!” بلکه نیاز به تمرین و پشتکار دارد.
قبل از هر چیز، برای خارج شدن از چنین حبابی،باید بدانید، چه زمانی گرفتار این حباب شدهاید؟ هر گاه که احساس خشم، ناامیدی، اضطراب، ترس، تنبلی، سستی، آسیب و آرزوی متفاوت بودن از دیگران کردید، بدانید که گرفتار این حباب هستید.
در این حباب، شما مرکز عالم هستید و هر اتفاقی در ارتباط با شما و حول محور شما روی خواهد داد. زمانی که قادر به ترک عادات بد و آزار دهنده خود نیستید و یا از رژیم گرفتن و گرسنگی کشیدن در هراس هشتید، بدانید در این حباب گرفتار شدهاید.
چرا که در این حباب نامرئی، تنها لذایذ زودگذر، راحتطلبی و تن آسایی اهمیت دارد و بس. در صورتی که این مسائل، خارج از این حباب، کم ارزش و کوچک هستند و بودن و نبودنشان تاثیری در زندگی فرد ایجاد نمیکند.
هنگامیکه شما از وجود این حباب نامرئی اطراف خود آگاه میشوید، قلب و ذهن شما بزرگتر میشود. دیدگاه شما وسعت پیدا کرده و در نتیجه حس دیگران را به خوبی درک خواهید کرد و متوجه خواهید شد که چقدر خواستهها و ترسهایتان کوچک، حقیر و تأسفآور بودند. با خروج از حباب قدرت بخشش در شما رشد خواهد کرد و این بینش در شما ایجاد میشود که اگر دیگران با شما رفتاری ناشایست داشتند یا مشکلاتی برایتان ایجاد کردند، نه به دلیل شخص شما، بلکه به دلیل رنجهای و مشکلات خودشان است.
شما کمکم خواهید آموخت که برای دیگران طلب خیر کنید. برایشان شادی بخواهید ، همانگونه که برای خود میخواهید. نگاه شما ژرفتر خواهد شد وفراتر از چهرههای آنان رنجهایشان را خواهید دید و برایشان آرزوی آرامش و حل مشکلاتشان را خواهید داشت و بیشتر از آن اینکه خود شما نیز برای کمک به کاهش رنجها و مشکلاتشان دست به کار خواهید شد.
برای کمک به هم نوع خود شما نیاز به کسب مهارت، روشها و تواناییهای لازمه خواهید بود. در این راه کمکم بدست خواهید آورد. گاهی کم کردن رنج دیگران، تنها نیاز به کمی توجه و اهمیت دارد و آن هم با یک دیدار و گوش سپاردن به صحبتهای آنان اتفاق میافتد. یعنی فقط باید کنارشان بنشیند و دستی به دوستی روی شانه آنان بگذارید و در سکوتی محبتامیز به گفتهها و درددلشان گوش کنید.
نیازی نیست که تلاش کنید که مشکلات تمام بشریت را حل کنید. چرا که در حد توان هیچ بشری نیست! تنها کمی هم به غرور پنهان دیگران فکر کنید، ممکن است که آنان در همین حد راضی و خشنود شوند نه بیشتر!
بیایید، کاری کنیم که لبخند بر لب انسان بنشیند. لبخندی که بخشی کوچک از دنیای آنان را بسازد. یک فنجان چای مهمانشان کنید. آنگونه که بخش نورانی کوچک ذهنآنان، شما باشید، مثل ستارهای در شب تاریک، شما روشنی راهشان و امید دل نامیدشان باشید.
اگر این روشها را روزی چند بار تکرار کنیم، فردی بهتر از چیزی که امروز هستیم، خواهیم بود. با چنین رفتار و نگرشی، بزرگتر از این “خود” کنونی خواهیم شد و میبینیم که زندگی، هدیهای ارزشمندی است که به هر یک از ما اعطا شده است. پس باید حداکثر لذت را از آن ببریم و کمک کنیم دیگران نیاز از آن لذت ببرند و در این راستا حتی ثانیهای را تلف نکنیم.
در نهایت با این نگرش و منش، متوجه خواهیم شد که ارزشمندترین هدف در زندگی بشر، بهتر ساختن زندگی فرد یا مردمان است، حتی به اندازهی بسیار اندک…