بی حوصلگی هنگامی روی می دهد که ما دیگر به اطرافیان، اشیای پیرامون خود وفعالیت های روزمره خود علاقه مند نبوده و از آنها لذت نمی بریم. بی حوصلگی در واقع فقدان تنوع و انگیزش در زندگیست.
سر کلاس نشسته اید .صدای مبهم مدرس انگار که از دور دست به گوش می رسد .کلافه شده اید سعی می کنید بر بی حوصلگی خود غلبه کنید .خودکار را بر می دارید.شروع می کنید خط خطی کردن کاغذ جلوی دستتان ،نیم ساعت دیگر ،نه یک قرن دیگر مانده تا کلاس تمام شود…
بی حوصلگی هر از چند گاهی سراغ همه ما می آید ؛سرکلاس،سر کار،در خانه و حتی در تفریح.ما بیشتر اوقات آن را به عوامل خارجی نسبت می دهیم و اکثر افراد می گویند چون کاری برای انجام ندارند حوصله شان سر رفته است .اما تحقیقات نشان می دهد که علت بی حوصلگی لزوما کار یکنواخت نیست.بعضی ها حتی با داشتن متنوع ترین نوع کارها،از یکنواختی زندگی شکایت دارند.
گاهی بی حوصلگی به خاطر نداشتن انگیزه و گاهی هم ناشی از سرکوب و عقب راندن تمایلات و علایق است که منجر به بی هدفی می شود.عده ای صرفا از انجام کارهای تکراری و یکنواخت خسته می شوند،عده ای هم حتی در اوقات فراغتشان احساس کسالت می کنند چون نمی توانند خودشان را سرگرم کنند .وقتی از دانش آموزانمی پرسیم پنجشنبه جمعه چطور بود بیش از نود درصد مواقع جواب این است:معمولی مثل همیشه کسل کننده !عده ای حتی ترجیح میدهند تعطیلی آخر هفته نداشته باشند چون هیچ اتفاق هیجان انگیزی نمی افتد هر هفته تکراری تر از هفته قبل می گذرد .گاهی بی حوصلگی آن قدر زیاد می شود که همه زندگی را در بر می گیرد ؛فرد یک جور احساس پوچی می کند که بخاطر نداشتن هدف یا بی معنا شدن زندگی است.
ریشه کسالت و بی حوصلگی!
بطور کلی ریشه ی حس کسالت و یکنواختی به دو چیز بر میگردد اول محرکک های بیرونی یا نیاز به تنوع ،هیجان و چبزهای تازه این نیاز نشان می دهد که چرا برخی افراد برون گرا بیشنر دچار کسالت می شوند،چون اغلب برای بالا نگه داشتن سطح انگیزه شان ، بی وقفه به محرک های بیرونی نیاز دارند البته استثنا هم وجود دارد و دوک عوامل درونی.
در نقطه مقابل برون گراها ،افراد درون گرا هستند که میتواندد خودشان را در هر شرایطی سرگرم کنند و از اوقاتشان لذت ببرند ،معمولا بی حوصله نمی شوند .بقول یکی از روانشناسان میتوانند مانند یک مجسمه صامت و ساکت یکجا بنشینند ولی حوصله شان سر نرود چون منشا شور و حرارت و زندگی در درون آدم است که اگر افراد فاقد آن باشند هیچ محرک بیرونی خوشحالی و هیجان ایجاد نخواهد کرد.و این همان عامل دوم یعنی عامل درونی است.درک این نکته خیلی مهم است چون اشتیاق بیش از حد برای داشتن تغییر و هیجان در زندگی و پرهیز از یکنواختی ،بعضی از افراد را به سمت فعالیت هایی افراطی می کشاند مثل فرار از تنها بودن و گرایش افراطی به حضور در جمع و زیاد مهمانی رفتن.و به طور کلی تمایل بیش از حد گذراندن همه اوقات با دیگران و خارج از خانه.افراط در سرگرمی ها مثل بازی های کامپیوتری و تماشای تلویزیون و حتی گرایش به فعالیت های مخرب مثل کشیدن سیگار ،مصرف مواد مخدر ،نوشیدن مشروبات الکلی،قمار و تخریب اموال عمومی.
سیالیت
بی حوصلگی،نقطه مقابل سیالیت است.سیالیت یعنی توجه بی تلاش و غرق شدن در یک کار.از یک طرف سیالیت وقتی رخ می دهد که توانایی های فرد هم سطح با فعالیت مربوطه باشد و نیز وقتی که کاری اهداف مشخص و باز خورد سریع داشته باشد.کارها خیلی ساده ،کسل کننده اند.کارهایی که خیلی مشکل به نظر میرسند نیز اضطراب آورند.عوامل عاطفی (هیجانی) نیز می توانند بر میزان توجه و سیالیت اثر بگذارند.افرادی که مدام درگیر هیجانات خود هستند از توجه کمتری برخوردارند و بنابریان سیالیت کمتری دارند در نتیجه برای حفظ تمرکز باید تلاش زیادی بکنند که در نتیجه بیحوصلگی بیشتری به وجود می آید.
برعکس افرادی که حالات هیجانی خود را تشخیص می دهند و ارزیابی و طبقه بندی می کنند می توانند به راحتی آنها را کنار بگذارند و توجه شان را به کارشان معطوف کنند.
۱– حس بیهودگی
از طرفی دیگر وقتی فرد بخاطر بعضی از واقع نگری ها و فشارهای محیط ،دست از اهداف مهم و رویاهایش از زندگیش دست میکشد دچار یک حس بیهودگی و پوچی می شود و اصطلاحا حوصله اش از زندگی کردن سر می رود .ما در اطراف خود زیاد به این موارد برمیخوریم ؛مثلا کسی که دلش میخواهد زیست شناس و محقق شود اما بعد از سالها چشم باز می کند و میبیند زندگیش به کلی فاقد رشد و حرکت است یا یک زندگی خیلی معمولی را در کنار همسری که دوستش ندارد سپری می کند.یا کسی که آرزویش این بوده که نجوم بخواند ولی حالا مدیر یک شرکت تجاری شده.
۲-به درونت رجوع کن!
مبارزه با این حس کشنده ،راه های مختلفی دارد .اما در درجه ی اول باید علت بی حوصلگی را کشف کرد. اگر دلیل مسئله یک عامل درونی باشد نمی توانیم با تغییرات بیرونی آن را بر طرف کنیم.در این حالت ،راهکار بیرونی حکم یک مسکن را دارد که شخص را مدتی از درد کشیدن نجات می دهد.سرکوب و سعی در پنهان نگه داشتن اصل موضوع،در مراحل دیگر زندگی به شکل تشدید یافته ای خودش را بروز خواهد داد.
برای کشف ریشه حس بی حوصلگی در درجه اول باید به درون خود رجوع کنیم.اگر با احساس نارضایتی ،خشم یا سرخوردگی مواجه شدیم،پس وقت آن رسیده که در نگاه خود و در انتخاب های خود تغییر اساسی به وجود بیاوریم.
۳-بیرون چه خبر است!؟
گاهی به این تشخیص می رسیم که مسئله ما علت بیرونی دارد مثلا یکنواختی کار است.در این صورت ،تغییر شغل یا تغییر محیط کار و غنی کردن محتوای آن یا تغییر میزان چالش و پیچیدگی اش می تواند مفید باشد.مثلا یک فروشنده می تواند با گفتگو با مشتریان به کارش تنوع دهد یا به دنبال راههایی خلاق برای عرضه کالا باشد.
۴-جهان را چطور میبینی؟
راه دیگر،تغییر نگاه به محیط اطراف است .عده ای به درخت که نگاه می کنند چیزی بیشتر از کلمه ی درخت نمیبینند در حالیکه می توان زیبایی تک تک برگ ها،شکل و رنگ های مختلف آنها را هم دید میتوانیم ببینیم که چطور هر شاخه به سویی کشیده شده و چطور با وزش باد به آرامی حرکت می کند .به عبارتی باید کیفیت ارتباط خود را با جهان تغییر دهیم.
۵-آرام مشاهده کن!
مشاهده آرام،راه دیگر است .گاهی کارهایمان را با سرعتی انجام می دهیم که عملا جایی برای لذت بردن از آن ها باقی نمی گذاریم،میل غیر طبیعی به سریع انجام دادن کارها و رکورد زدن و زود تمام کردن هر چیزی باعث می شود نتوانیم با آنچه در حال انجام دادنش هستیم ارتباط برقرار کنیم بطوریکه آن کار ،برای ما تبدیل به وظیفه یا موجود بیگانه ای میشودکه باید هرچه زودتر از شرش خلاص شد.امروز در بعضی از سازمان ها به افراد مشاهده آرام را آموزش می دهند ،یغنی افراد تمرین می کنند که سرعت شان را پایین بیاورند؛روی تنفس و جسم شان تمرکز کنند و افکارشان را بدون اینکه قضاوت کنند از نظر بگذرانند .این تمرین به افراد کمک می کند از آنچه در جریان است ،آگته باشند و به آن توجه کنند.
۶-فعال یا منفعل
روش دیگر،پرهیز از سرگرمی ها ی منفعلانه یعنی فعالیت هایی است که جسم و ذهن در آن فعال نمیشوند.مثلا می توانیم بچه ها را تشویق کنیم خود را با بازی های فکری و تجسمی سرگرم کنند .امروزه سرگرمی های بچه ها اکثر تماشا کردن تلویزیون و بازی های کامپیوتری است که باعث می شود نتوانند از پتانسیل های درونی خود برای مقابله با یکنواختی استفاده کنند.
بی حوصلگی میتواند علامت این باشد که انجام یک کار، هدر دادن وقت است و ارزش ادامه ندراد بنابراین به جای آنکه با آن بجنگیم بهتر است آن را حداقل برای مدتی متوقف کنیم .بعضی ها هم ارزش خاصی برای این حس قائل شده اند .یک برنده نوبل می گوید :”وقتی بی حوصلگی سر می رسد،خود را در آن غرق کنید چون هرچه زودتر به کف برسید ،زودتر بالا می آیید”!
میدونید بی حوصلگی تو یک جمله چی میشه اینکه من حتی حوصله خوندن متن بلند شماروهم ندارم???
وااااااای دقیقااااا!!!