احساس بی قراری، خرد شدن ،احساس بیچارگی، بی مقداری از جمله نتایج و نشانه های این اختلال روانی به شمار می روند از روند ایجاد این بیماری تا راههای درمانی برای آن را در این مطلب برایتان شرح داده ایم با ما همراه باشید.
شاید شرایط اقتصادی، عاطفی و فردی و اجتماعی در خانواده و جامعه این دسته افراد را به شرایطی رسانده که نتوانستهاند بر این اختلال رفتاری غلبه کنند، اما خود بیچاره انگاری و راه مبارزه با آن چیست؟
خود ترحمی، بنا به تعریف واژهنامه وبستر، به وضعی گفته میشود که در آن فرد خودش را بیچاره میپندارد چرا که تصور میکند بیشتر از آنچه عادلانه و منطقی است، رنج میکشد. در برخی منابع دیگر این گونه تعریف شده است: «خود ترحمی (خود بیچاره انگاری)، حالتی روانی است که فرد مدام با اوضاع ناسازگار غیرمنتظرهای مواجه میشود در حالی که در خودش به اندازه کافی اعتماد و کفایت نمیبیند که بتواند با آن شرایط وفق یابد. در واقع حالت عاطفی منفی است که فرد خود را قربانی اتفاقاتی بدبیارانه و ناجوانمردانه میداند و به همین دلیل هم باور دارد که مستحق همدردی و تسلیت گرفتن و نصیحتطلبی از دیگران است. مادامی که این وضع ناپایدار بوده و به پذیرش (توسط خود یا جامعه) و اقدامی برای تغییر وضع موجود ختم شود، امری عادی محسوب میگردد و در برخی شرایط خاص حتی ممکن است جزو نشانگان سلامتی هم به حساب آید.»
خودبیچاره انگاری غالبا با برانگیختن احساس تأسف میتواند پاسخی عاطفی در برابر شرایط فشار و استرس تلقی شود، درحالی که تفاوتهای انحصاری افراد را نیز تحت این شرایط نشان میدهد. برخی از این ویژگیهای شخصیتی عبارتند از: آسیبپذیری نفس، افسردگی و افراط و بزرگنمایی شکستها، سختیها و کمبودها. در این شرایط ممکن است شنیدن عباراتی تائیدکننده از جانب دیگران نظیر «آه! آدم بیچاره…» بر خودترحمی وی صحّه بگذارد و او را راضی کند.
خودترحمی بویژه در ارتباط با افسردگی و شرایط مشابه، میتواند به طور چشمگیری از درون فرد تائید شود و منشأ حمایتی از بیرون نداشته باشد. وقتی به طور مثال گفته میشود «آه! من بشدت آسیب دیدهام» در واقع فرد سعی دارد با روشی منفی از محیط خارج جلب توجه و طلب نوازش کند و خودش را در اصطلاح تحویل بگیرد. نظریهپردازان یادگیری اجتماعی بر این باورند که این رفتار ریشه در کودکی دارد. آن گاه که کودک در بیماری و آسیبدیدگی با توجه ویژهای از جانب دیگران مواجه میشود، این قاعده را در ذهن ثبت میکند و باقی مراحل زندگی از آن شیوه برای «جلب یا حتی بذل توجه» استفاده میکند، با این تفاوت که در بزرگسالی مسائل و مشکلات او واقعیتر، بزرگتر و پیچیدهتر شدهاند.
تمرکز اصلی خود ترحمی در درجه اول بر خود فرد است و در مرحله بعد کسانی را درگیر میکند که با وی دارای احساسات مشترکند. به این ترتیب عامل اثرگذار بینافردی محسوب شده و همین امر میتواند واکنش دیگران را برای همدردی و کمک برانگیزد. با این حال، برخی از افرادی که با خودترحمی مواجه هستند معمولا منبع مشکلات خود را در جایی بیرون از خودشان جستجو میکنند که این کار فقط منجر به ایجاد کلاف درهم پیچیدهای میشود.
دکتر راسل گریجر در مقالهای در باره خودترحمی، راهکارهایی برای شناخت، مواجهه مؤثر و فائق آمدن بر این وضع ارائه داده و چنین میگوید: «میتوانیم مردم را به دو گروه تقسیم کنیم. گروه اول، کسانی هستند که در مواجهه با مصیبت، ناله و شکایت کرده و اظهار تأسف میکنند. این افراد به جای این که مسئولیت ساختن لحظاتشان را به بهترین نحو به عهده بگیرند، از خودشان تصویر بییاور و بیچارهای را میسازند که قربانی شرایط چالش برانگیز زندگیشان بوده و دارند در مرداب احساسی به نام خود ترحمی فرو میروند.
در گروه دوم، آنهایی هستند که مسئولیت زندگیشان را پذیرفتهاند. آنها فرض را بر این میگذارند که شغلشان چیزی نیست مگر ایجاد زندگی که میخواهند، نه آنچه خواست دیگران است و نه حتی آنچه سرنوشت برای ایشان رقم زده است. آنها حین مواجهه با مصیبت، تصمیم میگیرند که باوجود شرایط سختی که دارند شادمان باشند. آنها فلسفه روح مقدس حافظ مسئولیتپذیری شخصی را دنبال میکنند.
جورج برنارد شاو در این باره میگوید: « مردم همیشه راجع به شرایطی که دارند شکایت میکنند. من به شرایط اعتقادی ندارم. کسانی که در این جهان بر زندگیشان سوارند، آنهایی هستند که برخاسته و در جستجوی شرایطی هستند که میخواهند و اگر نیابند، آنها را میسازند.»
سابرینا، یکی از مراجعین دکتر راسل گریجر است که در پی فشار زندگی و حوادث تلخ گذشته نظیر از دست دادن تمام اعضای خانوادهاش، دچار افسردگی شدیدی شده بود و قصد خودکشی داشت. او عاقبت درمان خود را پذیرفت و طی چند ماه راه زندگیش را از افسردگی جدا کرده و زمام زندگی خودش را به دست گرفت. سرانجام روزی چنین گفت: «آنچه اتفاق افتاده، اتفاق افتاده. من میتوانم گرهای بر این گره اضافه کنم و بر شدت خشم خود بیفزایم، یا این که واقعیتی که هست را پذیرفته و آنچه میتوانم برای بهتر ساختن زندگیم بکنم».
طبق نظر دکتر راسل گریجر دیگران نیز به منظور داشتن یک زندگی بانشاط، لازم است به همین خردی برسند که سابرینا رسیده است. دکتر گریجر پیشنهاد میکند که راجع به این قواعدی که در پی میآید، بیندیشیم:
1 ـ با خودتان ویژه رفتار کنید، اما به خاطر داشته باشید که در این عالم تنها شما ویژه (و برتر) نیستید. درست مانند هر کس دیگری، شما نیز با مصیبتها و اتفاقات غیرمنتظرهای روبهرو میشوید، که بسیاری از آنها مشکلات کوچک و آزاردهنده هستند و معدودی از آنها هم مشکلات بزرگ و سنگیناند. در این میان شما انتخاب محدودی دارید. سرکوفتزدن و شکایت از شرایط موجود تنها ابزار پریشانی شما خواهد بود. در حالی که اگر شرایط را بپذیرید، میتوانید بر آن سوار شده و مشغول پیشرفت موقعیت خود گردیده و باوجود مشکلات شاد باشید.
2 ـ اسطوره انصاف را در قالب بیان عباراتی نظیر «این منصفانه نیست» رها کنید. هیچ قیصر اسطورهای برای انصاف وجود ندارد که به مصیبتها چشم دوخته تا ببیند که آیا به اندازه کافی عادلانه و منصفانه بین همه مردم تقسیم شدهاند یا خیر. واقعیت این است که وقتی حادثهای رخ میدهد، هر چیزی خوب یا بد، دقیقا همانی هست که هست. نالهکردن تنها شادمانی شما را تخریب کرده و مسألهای احساسی را بر مسأله واقعی شما اضافه میکند، که در اصطلاح همان قوز بالای قوز ایجاد کردن است.
3 ـ خودتان را متقاعد کنید که از عهده هر مصیبت و گرفتاری که با آن مواجه میشوید بر آیید. شما در برابر هر اتفاق دردناک از گذشته تا به امروز ایستادگی کردهاید و میتوانید در آینده هم مقاومت کنید. هر آنچه هست، شما هم میتوانید مانند سابرینا، بر آن فائق شده و روی دیگر سکه زندگیتان سوار شوید.
4 ـ به خاطر داشته باشید که تنها یک انتخاب دارید که چگونه به مصیبت و گرفتاری پاسخ بدهید. همین پاسخ است که میتواند به طرز چشمگیری بر شادمانی شما در زندگی اثر داشته باشد. شما میتوانید ذهنیت یک قربانی را داشته باشید که فکر میکند شادی تنها زمانی میآید که شرایط مطابق میل شما باشد و هنگامی که امور مطابق میل شما پیش نمیروند احساس بیچارگی و تلخی داشته باشید یا میتوانید این قاعده را بپذیرید که زندگی شما متشکل از مسئولیتهای شماست و این که تصمیم بگیرید باوجود هر نوع شرایط مصیبت باری که برایتان رخ داده است چه چیزی برای به ارمغانآوردن شادی ضروری است. اینها فقط دو گزینه هستند. پس هدفمندانه و هوشیارانه به انتخاب یکی از آنها دست بزنید. شادی شما به این بستگی دارد که کدام یک را انتخاب میکنید.
5 ـ با این حکم که شادی شما مسئولیت شماست، البته با در نظر گرفتن مرزهای اخلاقی، قانونی و عقلانی تصمیم بگیرید که فارغ از اما و اگرها چه چیزی برای ورود شادی به زندگی شما لازم است.
برای این که از افتادن به دام خود ترحمی جلوگیری کنید، از این قواعد پیروی کنید:
1 ـ همین حالا تصمیم بگیرید، که کدام یک از این قواعد مسئولانه را انتخاب میکنید ؛ قربانی یا شخصیت مسئولیتپذیر را؟ البته به هزینهها و منافعی که با انتخاب هر گزینه نصیبتان میشود، فکر کنید.
2 ـ به سه وضع در زندگیتان توجه کنید که شادی شما را تحتالشعاع خود قرار میدهد. برای برطرفکردن این شرایط چه کاری از دستتان ساخته است؟ اگر نمیتوانید این شرایط را برطرف کنید، چه جوانبی را میتوانید تغییر دهید تا آنها را به شرایط بهتری تبدیل کنید؟ اگر این راهکار هم عملی نیست، چه رفتاری میتوانید اتخاذ کنید که با آرامش آنها را بپذیرید و زندگیتان را با شادی سپری کنید؟
3ـ متعهد شوید دو کاری را که برای شما شادیآور و لذتبخش است، انجام دهید. اگر در شادمانی شما اثر گذار بود، که حتما هست، از این پس به عنوان یک شخصیت مسئولیتپذیر آزاد، انجام آن کارهای دلخواه را ادامه دهی