می خواهیم نسبت به شیوع بی رویه استفاده ایرانیان از فیس بوک صحبت کنیم و درمورد اعتیاد به آن و تاثیرات مخربش روی زندگی توضیح دهیم.
فیس بوک یک رسانه شخصی قابل تنظیم است. بعضی در فیس بوک تنها اطلاعات شغلی خودشان را قرار می دهند. اینکه چه مهارت ها و چه تحصیلاتی دارند، سوابق شغلی شان چیست و …
فیس بوک چیست؟
فیس بوک یک رسانه شخصی قابل تنظیم است. بعضی در فیس بوک تنها اطلاعات شغلی خودشان را قرار می دهند. اینکه چه مهارت ها و چه تحصیلاتی دارند، سوابق شغلی شان چیست، چند سال است که در این حوزه فعال هستند و اطلاعاتی از این دست. برای اینان فیس بوک یک دریچه ارتباط شغلی است. اینان به فیس بوک چنان نگاه می کنند که به رسانه ای شغلی مثل LinkdIn.
کسانی در فیس بوک جمله های کوتاه خواندنی می نویسند. شوخی با اتفاق های روز و مفهوم های آشنا و افراد مشهور جزء قابل توجهی از کارکرد فیس بوک برای اینان است. و نیز معرفی لینک های مطالب جذابی که این سو و آن سو می بینند و می خواهند دیگران هم به خواندنشان تشویق کنند. برای اینان فیس بوک کارکردی مثل توییتر دارد.
بعضی هم هستند که نوشته های طولانی تر و گاه شخصی ترشان را روی فیس بوک می گذارند. تعریف خاطره های روز یا قدیمی، نوشتن یادداشتهایی در حوزه علاقه یا تخصص شخصی یا یادداشت هایی با موضوع روز، برای اینان فیس بوک یک وبلاگ است.
برای بعضی فیس بوک جایی است که می توانند عکس های سفرها، مهمانی ها، اعضای خانواده و خصوصا فرزندانشان، عکس هایی که خودشان می گیرند یا عکس هایی که می بینند و می پسندند را با مردم به اشتراک بگذارند. برای اینها فیس بوک یک آلبوم عکس دیجیتال است، درست مانند فلیکر یا اینستاگرام.
بعضی هم کارهای خاص تر با فیس بوک می کنند. مثلا فایل های صوتی ضبط می کنند و روی فیس بوکشان می گذارند تا دیگران بشوند. برای اینان درواقع فیس بوک کارکرد رادیو اینترنتی را دارد.
بعضی هم هستند که در صفحه شان کاری نمی کنند، می روند فیس بوک که با دوستان و آشنایان دور همی بگیرند و جوک بگویند و غیبت کنند و پند و ویدیو و عکس های خنده دار یا عبرت آموز دست به دست کنند یا حتی بحث راه بیندازند، فیس بوک برای اینها گفتالار (چت روم) است. این کارکرد فیس بوک تقریبا شبیه چت های خصوصی.
کارهای دیگری هم می توان در فیس بوک کرد، کارهایی که ترکیبی از اینها باشند که گفتم یا اصلا کاری نو باشد که نه نام دارد و نه مانند. در نهایت می خواهم بگویم فیس بوک در جمع رسانه ها مثل آچار فرانسه است در جمع آچارها؛ کاملا قابل تغییر و قابل تنظیم براساس خواسته ها و نیازهای شما است. این، یکی از دلیل های جذابیت فیس بوک است.
چرا ما در ایران فیس بوک را جدی می گیریم؟
می گویند کاربران ایرانی فیس بوک، به نسبت جمعیت، بیش از کاربران دیگر کشورها هستند. من نمی توانم در این مورد منبع قابل استنادی بیاورم امادر حد قضاوت شمی ای که براساس مشاهدات شخصی ام دارم، تاییدش می کنم. اما این به چه معناست؟
اینکه ایرانی ها فیس بوک را جدی می گیرند، احتمالا به این معنا است که رسانه شخصی قابل تنظیم برای ایرانیان مطلوبیت دارد و آن را می پسندند. در بند قبل از «قابل تنظیم» بودن مفصل نوشتم. حالا نوبت آن قسمت «شخصی» بودن رسانه است که به گمان من بسیار مهم است. درواقع، مطلوبیت شخصی بودن رسانه به نوعی نشان از این دارد که رسانه های موجود تمام توقعات کاربران را برآورده نمی کند و مخاطبان رسانه های عمومی تصمیمی می گیرند آستین بالا بزنند، تلاش کنند، وقت و انرژی صرف کنند و در جمع محدود مخاطبان خود رسانه ای کاملا شخصی را با شیوه ها و موضوع هایی که خود می پسندند بگردانند.
و البته این ترجیح تنها زمانی می تواند شکل بگیرد که در ذهن خود از «مخاطب دار» بودن حدسی داشته باشند. هیچ کس نمی رود در مریخ ایستگاه رادیویی بزند و وقت و انرژی اش را صرف پخش برنامه در مریخ کند، به بیان دیگر، چون رسانه بی مخاطب معنایی ندارد، اینان به این دلیل تصمیم می گیرند رسانه افتتاح کنند که گمان می کنند در برابر رسانه های بزرگ و مجهز با مخاطبان میلیونی یا چند صد و چند ده هزار نفری، چیزی برای گفتن و مخاطبانی هرچند اندک خواهندداشت.
رسانه شخصی چه دارد که رسانه های عمومی ندارند؟
محور اصلی در نگاه ماه که از بیرون به رسانه نگاه می کنیم، سیاستگذاری رسانه ای است. ما بارها با عصبانیت خطاب به رسانه ای که نمی شنود فریاد زده ایم و از سیاست هایش انتقاد کردهایم. بارها رسانه ها را به دروغگویی، ترس، پنهان کاری، مصلحت جویی، بی توجهی، مغرض بودن و چیزهایی از این دست متهم کرده ایم.
ما بارها در خودمان لیاقتی بیش از فلان دست اندر کار رسانه ای سراغ کرده ایم و با خودمان گفته ایم «من باید آن جا باشم نه او». بارها خودمان را موضوعی جالب تر از موضوع رسانه یافته ایم و به خودمان گفته ایم «باید بیایند سراغ من» که هرگز هم نیامده اند.
حس رسانه شخصی این است که صاحبش را سیاست گذار بلامنازع رسانه می کند. صاحب رسانه شخصی می تواند خودش را هر طور که دلش خواست طرح کند. احتمالا شما نیز به صفحه فیس بوک آنان برخورده اید که خود را نویسنده می نامند بی اینکه هیچ اثر چاپ شده ای داشته باشند، خود را شاعری توانا می نامند بی اینکه درک درستی از وزن و قافیه و تصویر شاعرانه داشته باشند، خود را فیلسوف می دانند در حالی که در تمام عمرشان یک صفحه منظم از افلاطون، ارسوط، کانت، بوعلی، ابن رشد یا هیچ فیلسوف دیگری نخوانده اند.
صاحب رسانه شخصی همچنین می تواند رها از سیاست های رسانه ای ای که دیگران تعیین می کنند هرچه دوست دارد و به گمانش «راست» و «لازم» می رسد را بنویسد یا بگوید یا منتشر کند و مطمئن باشد که دروغگو، ترسو، پنهان کار، مصلحت جو، بی توجه یا مغرض نیست.
رفتن به سمت رسانه خصوصی قطع امید از رسانه عمومی است؟
تا جایی که من می فهمم همیشه رفتن به سمت چیزی به معنای بریدن از چیز دیگری نیست. اینکه کسی بعد از ناهار دسر بخورد به معنای بریدن از غذا و پیوستن به دسر نیست. خواسته ها و نیازهایی را اولی بر می آورد و خواسته و نیازهایی را دومی. بسیاری از کسانی که صفحه فیس بوک فعالی دارند خود مشتری رسانه های عمومی هستند و موضوع های خود را از موضوع های مورد توجه رسانه های عمومی انتخاب می کنند.
بسیاری از فعالان رسانه های عمومی نیز صفحه فیس بوک دارند. نویسندگان مطبوعات و مجریان رادیو و تلویزیون و سخنرانان حرفه ای و حتی گروهی از اهل منبر هم صفحه های فیس بوک دارند. بعضی این صفحه ها را مستقل از حضور خود در رسانه های عمومی می گردانند و بعضی هم اصلا از این صفحه ها برای مدیریت کار و تصویر خود در رسانه های عمومی استفاده می کنند.
این نگاه که رفتن به سمت رسانه خصوصی را الزاما به معنای نفی رسانه عمومی ببینیم، نگاهی سطحی نگرانه و تا حدی هیجان زده است.
احساس نیاز به رسانه خصوصی خوب است یا بد؟
نوشتم که من قطعا موافق آنان نیستم که می گویند این احساس نیاز ناشی از ناامیدی از رسانه های عمومی است. به گمان من این ناامیدی فرضی تنها می تواند یکی از عوامل این احساس نیاز باشد. عامل دیگری که به گمان من بسیار مهم تر است، داشتن تصویر نوین از رسانه است. این تصویر نوین از سویی اهمیت رسانه را نشان می دهد (که این خوب است) و از سویی تصویری اغراق شده از توانایی های رسانه می دهد (که این خوب نیست).
به بیان دیگر مردم ایران بنا به شرایط اجتماعی و رسانه ای و فرهنگی خاصی که در آن قرار دارند، تصویری از یک رسانه خصوصی دارند. آنان متوجه هستند که رسانه داشتن یعنی در قدرت فرهنگی و اجتماعی سهمی داشتن و همین که مردمی به سطحی از دانش ناخودآگاه در مورد رسانه رسیده اند که گاه رسانه شخصی را یک ضرورت تلقی می کنند، اتفاق خوبی است.
از سویی دیگر، همین مردم، چون اغلب تجربه کار رسانه ای ندارند، تصور درستی از مخاطب، علایقش، میزان تإثیر پذیری اش و اهمیت روش های صوری کار در رسانه ندارند و در خیلی از موارد اهدافی بسیار بلند پروازانه و خیالی از راه اندازی رسانه خصوصی خود دارند که طبیعتا برآورده نخواهد شد.
چه خواهد شد؟
صفحه های فیس بوک فارسی زبانان به یک آزمایشگاه بزرگ رسانه ای تقریبا محلی تبدیل شده است. در این آزمایشگاه گروهی تنها ایده های بلند پروازانه خود را آزمایش می کنند و شکست می خورند و سرخورده می شوند و اغلب مخاطب را به سطح پایین بودن و نداشتن درک و بینش متهم می کنند.
گروهی کم کم متوجه بعضی ضرورت های کار با رسانه می شوند. اینان در مواردی دارند قوانین روزنامه نگاری کلاسیک را از نو کشف می کنند، یا به قولی دارند چرخ را از نو و گاه ناقص و به شکل ذوزنقه اختراع می کنند اما در مواردی هم بی اینکه خود متوجه اهمیت کارشان باشند، دارند نوترین ایده های پژوهش رسانه را مستقلا و در رسانه شخصی شان آزمایش می کنند.
گروهی کم کم زمین خورده رسانه می شوند و اجازه می دهند قوانین اداره رسانه های مخاطب پسند آنان را مدیریت کند. اینها دیگر حرفی برای گفتن ندارند و تنها چیزی که می پسندند و برای به دست آوردنش تلاش می کنند، لایک های بیشتر، کامنت های بیشتر و فالئورهای بیشتر است.
صد البته، نسل بعدی روزنامه نگاران ما همین خوابگردهای فیس بوکی خواهند بود. دیگر تجربه کار رسانه ای محدود به آدم هایی که با ارتباط و بخت خوش به رسانه های عمومی جذب می شوند نخواهد بود. فیس بوکی ها درواقع بخت این را دارند که در فضایی به مراتب واقعی تر، رقابتی تر، بی رحم تر و آموزنده تر تجربه های رسانه گردانی خود را کسب کنند.