عاشق بودن بدون تفکر و از روی احساسات عمل کردن می تواند آسیبهای روحی جبران ناپذیری به افراد وارد کند که به اصطلاح به آن عشق کورکورانه می گویند.
دكتر حسين ابراهيمي مقدم؛ روانشناس در خصوص آسیبهای عشق های کورکورانه در نوشت: «او را کشتم چون عاشقش بودم»، «به خاطر علاقه شديد نتوانستم خشمم را کنترل کنم» و… اينها جملاتي است که گاه مجرمان براي رفع اتهام بر زبان مي آورند و آن را از انگيزه هاي قتل يا رفتارهاي خشونت بارشان مي نامند.
شايد بارها با تيترهاي مختلفي در مورد جنايت هاي عشقي، قتل و تبهکاري هاي آن در جرايد روبه رو شده باشيد و اين سوال در ذهنتان جرقه بزند که مگر مي شود يک عاشق دست به قتل عزيزش بزند و قدم در دنياي تبهکاران بگذارد؟
علم روانشناسي احساس و رفتاري را مي پذيرد و آن را سالم مي داند که از تعادل برخوردار باشد، بنابراين عشق ورزي به شخصيت سالم نياز دارد. بهترين و ارزشمندترين محبت ها از سوي افرادي ابراز مي شود که از نظر رواني و شخصيتي سالم هستند به همين خاطر اين احساس با لايه هاي شخصيتي افراد ارتباط دارد. افرادي مي توانند به ديگران يا به همسر خود عشق بورزند که ابتدا عاشق خود باشند و به خودشان احترام بگذارند. داشتن ادب رواني، کلامي و رفتاري از نشانه هاي مهم يک فرد سالم و عاشق واقعي است. بنابراين کسي که رکيک ترين کلام را به کار مي برد، تهديد مي کند، آبروي خانواده را به خطر مي اندازد و ايجاد مزاحمت خياباني مي کند را نمي توان عاشق واقعي دانست؛ چنين دوست داشتن هايي تنها يک عشق کورکورانه است و افراد تنها به خيال خود عاشق هستند.
عشق واقعي مولفه هايي دارد که يکي از مهم ترين آنها تعهد است، به عبارت ديگر فردي که در عشق تعهد نداشته باشد نبايد خود را عاشق بداند. به همين خاطر است که چنين روابطي با خوشي به پايان نمي رسد و ماندگار نيست، چه بسا اينکه جنايت هايي رخ مي دهد که ديگر قابل جبران نخواهد بود.
تعهد و رعايت موازين اخلاقي و اجتماعي در هر رابطه باعث جلوگيري از بحران و حوادث ناگوار مي شود. به عنوان نمونه بارها شاهد پرونده هايي بوده ايم که دختر يا پسر جوان قبل از ازدواج و با خيال اينکه عاشق هستند دست به هر کاري مي زنند تا به دلداده شان برسند، مثلاً يکي از طرفين در باندهاي تبهکاري عضو مي شود تا پول ميليوني به جيب بزند و زندگي آرامي را براي همسرش فراهم کند.
اما افراد بايد آگاه باشند فردي که از ريشه اخلاقي خوبي برخوردار نباشد عشقش هم ناپخته و نابجا است و احتمال دارد هرگونه رفتار اخلاقي از سوي وي سر بزند. فرد متعهد با شرايط پيرامونش سازگار مي شود و مشکلات را تا حد امکان بزرگ نمي کند تا روابطشان پايدار بماند. همين عوامل باعث مي شود افرادي که در ابتدا گمان مي کردند عشقشان واقعي است و وارد زندگي مشترک شدند پس از مدتي دريابند که با اين خيال، خود و ديگري را فريب داده اند و در پس همه آن احساس ها رفتارهاي پرخاشگرانه مخفي شده بود. عقده هاي دوران کودکي و نوجواني تاثير بسزايي در رابطه سالم بين افراد و جامعه مي گذارد. دختر و پسري که محبت و عاطفه والدين را تجربه نکرده اند يا با محروميت هاي شديد رواني و اقتصادي روبه رو بوده اند، ممکن است نوعي بدبيني درباره جنس مخالف يا تشکيل خانواده داشته باشند که اين ويژگي در آرامش افراد تاثيرگذار است و منجر به چالش هايي در زندگي مي شود. همچنين بايد به اين موضوع توجه کرد که عشق به هيچ عنوان خلاها را پر نمي کند و نبايد نبود تناسبات فرهنگي، اجتماعي، خانوادگي تحصيلي، ديني و… را ناديده گرفت. در عشق واقعي دو نفر به خواسته ها و ارزش هاي يکديگر اهميت مي دهند و مراقب هم هستند، آنها هرگز براي رسيدن به مقاصد خود ، يکديگر را به خطاکاري متهم نمي کنند. برخي افراد با قرار دادن طرف مقابل خود در وضع گناهکار بودن، سعي دارند به مقاصد خود برسند. يک عاشق واقعي هرگز چنين کاري نمي کند. در چنين شرايطي مراجعه به يک متخصص و مشاور خانواده مي تواند از بحران ها و آسيب هاي پس از ازدواج و عشق هاي کورکورانه جلوگيري کند تا شاهد حوادث کمتري در جامعه باشيم.
روزنامه ایران