افرادی که مایل به تشکیل خانواده و ازدواج هستند بهتر است در زمینه شناخت از یکدیگر به حد کافی به نتیجه گیری برسند.
حمیده ملکان در خصوص قراردادهای نانوشته زوجین برای تداوم زندگی در نوشت:ما با هم قرار میگذاریم که دیگران در مورد ما فکر کنند که ما یک خانوادهایم! این سخنان در مورد ازدواج سفید نیست. اشتباه نکنید! این سخنان در مورد خانوادهای است که دیگر خانواده نیست. یعنی ارتباطی که با نیت خانواده تشکیل شده، رشد کرده و حالا از ریخت افتاده است! جامعهشناسان نام این خانواده را گذاشتهاند اضطراری. شاید به این خاطر که هیچ چاره دیگری وجود ندارد. از من بپرسید میگویم اسمش را بگذارید خانواده ناچار یا بیچاره!
دوست هنرمندی داشتم که با همسرش قرار گذاشته بودند که پس از ١٨سال که فرزندانشان از آب و گل در آمدند، از هم طلاق بگیرند. فکرش را بکنید. شما ١٨سال زندگی مشترک داشته باشید و ادا در بیاورید اما درواقع هیچ چیزتان مشترک نباشد جز همان سقفی که اسمش را گذاشتهاید خانه! بهانهتان هم این است که بچهها مزه طلاق پدر و مادر را نچشند یا زیر دست ناپدری و نامادری نروند!
البته این واقعه سالهاست که در تلویزیون رخ داده و کسی در موردش حرف نزده است. در فیلمها و سریالها ما هیچ اتاق مشترکی در خانه برای زوجین نمیبینیم. هرکسی بهصورت فرادا برای خودش زندگی میکند و شب را به صبح میرساند تا از خانه بزند بیرون و باز شب شود و برگردد به خانه!
باور کنید رسانه و وایبر نیامدهاند که جای مهر و محبت را در خانه بگیرند، بلکه آمدهاند تا جای خالی محبت به چشم نیاید. گاه حتی وایبر و شبکههایاجتماعی باعث الفت فامیلی میشوند و کسانی را که شما از خانواده، سالبهسال ندیدهاید، لحظهبهلحظه از حالشان مطلع میشوید.
این معنا که خانواده حریم مهرورزی بوده است و کانونی برای شکلگیری جامعهپذیری افراد و جوانترها، این روزها قدری دچار نقش نمایشی میشود. ما همه بازیگرانی میشویم که به نقش طرف مقابلمان با نقشی مشابه پاسخ میدهیم! نیازهای اضطراریمان زیاد شدهاند؛ اگر در سر کار بفهمند که زنی مطلقه هستی، میتواند مصایبی برایت بهوجود بیاید که بدیهیترینش، اخراج و فقدان تأمین مالی زندگیات است، پس قرارو مدارهایی دوطرفه در خانه منعقد میشود تا هرکسی سرش به کار خودش بند باشد! طلاقی که در شناسنامهها ثبت نمیشود…
دکتر باقر ساروخانی، عضو گروه جامعهشناسی خانواده دانشگاه تهران در مورد خانوادههای اضطراری میگوید: خانوادهای که به ظاهر سر پا و سالم است ولی فضای آن خالی از محبت است، خانواده اضطراری است. این نوع از خانوادهها در ایران بسیار زیاد است. عواطف انسانی که دلومیل افراد را در خانواده قرار میدهد در این خانوادهها مشاهده نمیشود. خانوادههای اضطراری اگر چه در ابتدا به اضطرار، دور هم جمع نمیشوند اما به مرور زمان، زن چارهای جز زندگی با شوهر بهخاطر عدماشتغال یا تحصیلات کافی ندارد و در جوامعی که طلاق یک امر پیچیده و سخت است خانواده اضطراری بیشتر ظهور میکند.
در این شرایط، خانواده از یک گروه نخستین به یک گروه ثانویه تبدیل میشود. ارتباطات به جای بعد عاطفی، بعد قراردادی مییابند. درنتیجه پسر به خاطر تنبیه یا انتقام از پدری که بر سر سفرهاش غذا خورده به دادگاه شکایت کرده و او را به زندان میاندازد. این پدر بعدها همین کار را با فرزندش انجام میدهد و خانواده بدون عواطف را تبدیل به پادگان میکند.
وقتی در جامعهای مهریههای سنگین درنظر گرفته میشود و مسائلی چون بهروزسازی مهریه، تقسیم اموال بعد از طلاق و بیمه مهریه مطرح میشود خانوادههای ناسالم به ظاهر سرپانگه داشته میشوند ولی از درون دچار پوسیدگی میشوند.
این خانوادههای اضطراری اما تا چه زمانی دوام میآورند؟ تا وقتی که بچهها از آب و گل دربیایند؟ تا آخر عمر؟ تا کی؟ آیا اعضای یک خانواده اضطراری نباید دیگر هیچگاه مزه خوشبختی و عشق را بچشند؟ آیا تقاص یک اشتباه یا انتخاب را تا آخر عمر باید پسبدهند؟ نکند پدیده خانواده اضطراری به پدیده طلاق در دوران پیری گره بخورد و این حفظ آبرو، در زمانی دیگر، غده چرکین خود را بگشاید! قطعا طلاق در این سنین هم تبعات اجتماعی سنگینتری را نسبت به گذشته، در میان خانوادهها ایجاد خواهد کرد. اما باز هم بیشتر این مشکلات متوجه زنان است. چرا که اکثر آنها از نظر اقتصادی تأمین نیستند و منبع درآمدی ندارند و همین موضوع موجب بروز مشکلات عدیدهای در زندگی آنها بعد از طلاق میشود.
از گذشته تاکنون عامل طلاق بيشتر خانوادههايي با سابقه زندگي مشترک کمتر و سنين کمتر از ۴۰سال را مورد هدف قرار ميداد و هرسال با افزايش آمار طلاق و وقوع آن در سالهاي اول تا پنجم زندگي، کارشناسان به دنبال ارایه راهکارهايي ازجمله آموزش مهارتهاي زندگي به زوجهاي جوان براي کاهش آمار طلاق بودهاند، اما در سالهاي اخير موضوع جديدي توجه کارشناسان و مسئولان را جلب کرده و آن هم طلاق در دوران سالمندي و با زندگيهاي مشترک بيش از۲۰سال است. موضوعی که پدیده و پرونده دیگری را درمقابل ما باز میگشاید و آنهم وجود زنان بیسرپرست و رها شده است.
بنا بهگفته دکتر شهلا کاظمیپور تحقیقات در بین مطلقان بالای ٦٠سال نشان میدهد که تعداد مردان بدون همسر بعد از طلاق بسیار پایین است و اکثر آنها بعد از طلاق به ازدواج مجدد دست میزنند. درحالیکه زنان مطلقه میانسال بسیارکمی موفق به ازدواج مجدد میشوند.
به نظر ما با چیزی فراتر از یک آسیباجتماعی مواجه هستیم. با رویکردی که در خانوادههای از همگسیخته به ظاهر بهم پیوسته میبینیم، عملا ما با یک بحران بزرگ مواجه هستیم. بحران در خانوادههایی که مدیریت بحران نمیدانند. اصلا آموزش لازم برای مقابله با بحران را ندیدهاند. نهتنها آموزش مقابله با بحران یا پیشگیری از بحران، که آموزش یک زندگی ساده! کدامیک از پدران و مادران، آموزش دیدهاند که چگونه مهربانی کنند؟ چگونه با فرزندشان همراهی کنند و چگونه برای آینده زندگی مشترک خود برنامهریزی کنند؟
برای همین است که بنا بهگفته دکتر حسین باهر میزان طلاقهای عاطفی در کشور دو برابر طلاقهای رسمی است. در ارتباط با این نوع طلاق در داخل و خارج از کشور اقدامی صورت نگرفته و بهطور معمول بیشتر اقدامات بر محور فشارهای روحی و عاطفی زوجها بعد از طلاق بوده است. این نوع طلاق تکعاملی نیست و نادیده گرفته شدن نیازها، نظرات و انتظارات زوجهای جوان، فشارها و مشکلات روحی همسر و فرزندان ازجمله پیامدهای طلاق عاطفی است و از سوی دیگر روابط خارج از چارچوب خانواده با شکستن تعهدها از دیگر پیامدهای این نوع طلاق خواهد بود.
بحران در زندگی یک خانواده اضطراری زمانی پیشرفتهتر میشود که علاوهبر زوجین، فرزندان نیز به اضطرار، محیط این خانواده را تحمل کنند. گاه به بهانههای اقتصادی، گاه به بهانههای کمرویی اجتماعی و جامعهناپذیری و گاه به بهانه آمادهشدن برای کسب فرصتهای مناسب شغلی و ازدواج یا تحصیل! خانوادهای که همه با هم در تضاد هستند اما منافع مشترکی نیز دارند. منفعت مشترک آنان این است که جامعه آنان را بهعنوان اعضای خوشبخت یک خانواده بهحساب بیاورد! نمونهای برای دیگران. نمونهای برای خوشبخت شدگی در جامعهای که نشاط اجتماعی، رفاه اجتماعی و… نیازمند بازتعریف و مصداقیابی است.
اما اگر سن امید در جامعه بالا رفته، پس چرا خانوادههای اضطراری به این رکود تن در داده و زمینه را برای تغییر در خود بهوجود نمیآورند؟ آیا آنان در زمره امیدواران محسوب نمیشوند. یادآوری کنم که الزاما هر تغییری به منزله طلاق یا توصیه بدان نیست. میتوان آغازهای دوباره، کسب اطلاعات و مشاورههای لازم و تقسیمبندی بسیاری از امور زندگی مشترک و قبول تولیت آنها را در ردهبندی ایجاد تغییر و تحول دانست.
اگر از موضوع نیازهای اقتصادی و ضرورت آبروداری و علاقه به فرزندان بگذریم، آنچه که یک خانواده از همگسیخته را به در کنار هم ماندن ترغیب میکند دیگر چیست؟ شاید بتوان به این مجموعه، وانهادگی اجتماعی و روزمرگی انسانی را اضافه کرد. عواملی که منجر میشود تا آدمی باریبر هر جهت شده، مانند عوامل مکانیکی مسخ شده و امیدوار باشد که روز را به شب میرساند و شب را به روز، بدون اینکه هیچ راه رشدی را در پیشرو نداشته باشد. آدمی که فکر میکند، دیگران هم مانند او تظاهر میکنند و هیچ آدم خوشبخت واقعی در روی کرهزمین وجود ندارد!
گاه زندگی بدون تفاهم را برای ایجاد تفاهم، در گذشته، پیوند زدهایم با بچهآوری! بسیاری از خانوادهها بدون اینکه زوجین تفاهم و دیدگاه مشترک خود را بیابند، وارد مرحلهای جدیدتر شدهاند. آنها از عاشق و معشوق، به پدر و مادر کارگر تبدیل شدهاند. زنبورهایی که برای فرزندانشان کار میکنند و مجبورند، آنچه برای خودشان محقق نشده را برای کودکان خود متصور شوند. غافل از اینکه فرزندان، فاقد درک و شعور نبوده و بیاحساسی والدین نسبت به هم را درک میکنند.
شاید نتوان گفت در یک دورنمای کلی، این نوع خانواده در کدام طبقهاجتماعی میگنجد، همانطورکه نمیتوان برای طلاق عاطفی، حد و مرزی قایل شد، اما میتوان راه را بر ایجاد خانوادههای جدید اضطراری سد کرد.
اولین قدم شاید، آموزش صحیح زندگی، انتخاب درست و مدیریت بحران کردن باشد. این موضوع فقط امری فردی نیست که محتاج سیاستگذاری در سطوح مختلف اجتماعی توسط دستاندرکاران امور اجتماعی نیز است. در ایران همه امور اجتماعی، سامان دهنده و متکفل دارد ولی خانواده مسئولی ندارد. از شورایعالی خانواده هیچ خبری نیست.
حالا بیایید یک گام جلوتر برویم. یعنی اینکه این نوع خانواده تغییر نکند و به مسیر خود ادامه دهد. یعنی نه به طلاق بینجامد و نه تغییر! فکر میکنید انرژی سرکوب شده این افراد چگونه بروز خواهد یافت؟ آیا غیر از ایجاد خشونتهای خانگی و در حد پیشرفتهترش خشونتهایی که جان آدمی را نیز به بازی میگیرد، راه دیگری را محتمل میبینید؟
هر چه باشد، اینها همه از مظاهر گذاری هستند که خانواده ایرانی را از یک محیط امن به یک محیط ناامن هدایت میکند. خانوادهای که زمانی محل استقرار و آرامش بود، به فقدان هویت ذاتی خود رسیده و کارکردهای واقعی خود را از دست میدهد. فرزندان به والدین نامطمئن بوده و از دیگر سو با ترس از آینده، پا به درون آیندهای میگذارند که ترجیح میدهند، به تنهایی آن را بپیمایند.
رهاورد آنان از خانواده نابسامان را میتوان در دستهبندی ذیل جا داد:
١- انکار: خانوادههای نابسامان مسائل خود را انکار میکنند؛ به همین جهت مشکلات آنها حل نمیشود.
٢- ارضا نشدن نیاز اعضای خانواده: در خانواده مسألهدار نیاز فرزندان و سایر اعضای خانواده برآورده نمیشود؛ به همین جهت در این خانواده جو نامطلوبی حاکم است.
٣- فقدان انعطاف: در خانوادههای بیسامان برخوردهای خشک و بیروحی وجود دارد و اعضای خانواده در رابطه با مسائل رفتاری از انعطاف لازم برخوردار نیستند.
٤- فقدان صمیمیت: در خانوادههای نابسامان صمیمیت وجود ندارد و اعضای خانواده ظاهر و باطن واحد ندارند و ترس و دورویی و در پاره موارد خجالت حاکم است و از مهربانی و الفت خبری نیست.
٥- روابط نامطلوب: در اینگونه خانوادهها رفتارهای ضد و نقیض به چشم میخورد؛ افراد با هم به مخالفت برمیخیزند و ارتباط انسانی وجود ندارد.
٦- حاکمیت مقررات خشک: مقررات خشک و لایتغیری از سوی رئیس خانواده ابلاغ میشود و کلیه اعضای خانواده ملزم به اجرای آن هستند.
٧- جنگ قدرت و نبود آزادی: در چنین خانوادههایی بین اعضای آنها همواره جنگ قدرت وجود دارد؛ و از آزادی و دموکراسی خبری نیست. ساختار خانواده، برعدم اعتماد و سرزنش و انتقاد اعضا از هم پا گرفته است.
بله! میتوان خانواده اضطراری را بهرغم وحدت موجود در شکل ظاهریاش، خانوادهای از همگسیخته دانست که منشأ بسیاری از آسیبهایاجتماعی است. آسیبشناسیاجتماعی مطالعه و شناخت ریشه بینظمیهای اجتماعی در ارگانیسم جامعه است. خانواده گسسته در شکلگیری پیامدهای آسیبزای اجتماعی چون اعتیاد، فحشا، فرار، فقر، طلاق، ولگردی، خشونت خانوادگی و… موثر است.
در دهههای اخیر اضطرارها را با عواملی چون توسعه شهری، بهبود نظام اقتصادی شهرهای استان نسبت به روستاها، گسترش شهرنشینی و مهاجرت به سمت شهرهای بزرگ جامعه به صورت بیرویه و بدون هماهنگ، عدماشتغال جوانان و بیکاری، وضع بد اقتصادی، رشد مفاسد اجتماعی، اختلاف سنی ازدواج و ازدواج زودرس، عدمآشنایی از نیازها و خواستههای جوانان، گرایش به مواد مخدر، دخالت آشنایان و والدین و… مرتبط دانستهاند که این آسیبها در کوتاهمدت و درازمدت ناشی از عدمارتباط اعضای خانواده گسسته است.
در خانوادههای اضطراری ما با ناکامی در زندگی، عدمثبات عاطفی و ناملایمات اجتماعی و روانی مواجه هستیم. محمد حسن شربتیان، عضو علمی دانشگاه راهکارهایی را برای نجات خانواده رو به اضمحلال ارایه میدهد که به دانستناش میارزد.
١- آموزش دستگاهها و نهادهای اجرایی و حکومتی برای کلیه اعضای خانواده در جهت تقویت روح جمعی و نفع اجتماعی در خانواده به جای نفع فردی.
٢- تقویت و استمرار ارزشها و هنجارهای اجتماعی، فرهنگی برای کلیه اعضای خانواده در جهت تداوم فرهنگ اسلامی ایرانی.
٣- تلاش در جهت رفع پیامدهای تأخر فرهنگی یا عقبافتادگی فرهنگ معنوی خانواده از حوزه فرهنگ مادی این نهاد اجتماعی.
٤- تولید برنامههای اجتماعی، روانی و فرهنگی در جهت پیامدهای شهرنشینی و مدرنیته و آموزش صحیح برای برخورد با پیامدهای این پدیدهها در سطح نهاد اجتماعی خانواده.
٥- آموزشهای اجتماعی، روانشناختی، عاطفی و فرهنگی در جهت ارتباط عمیق بین اهداف و ابزار اجتماعی نهاد اجتماعی خانواده.
٦- ترویج مشارکتهای عمیق و پایدار اعضای خانواده در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی، عاطفی، اقتصادی و… برای ارتقای این نهاد اجتماعی در سطح خرد و کلان.
٧- تقویت اعتماد و اطمینان اعضای خانواده نسبت به رفتارها و کردارهای خانوادگی و تحکیم سرمایه اجتماعی روابط خانوادگی.
٨- ایجاد راهکارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، روانشناختیو… برای جلوگیری از مهاجرتهای بیرویه به نقاط دیگر کشور.
٩- تدابیر اقتصادی، فرهنگی، روانی برای کاهش پیامدهای و آسیبزای حاشینهنشینی در جامعه.
١٠- تقویت ایجاد رابطه صمیمی، یکرنگی و همدلی میان اعضای خانواده در تعامل با یکدیگر.
١١- ایجاد تمهیدات برای کلیه اعضای خانوادهای که دارای تحرک جغرافیایی بین محل کار و محل سکونت هستند، در جهت تقویت و استحکام پایههای خانوادگی.
١٢- تقویت مستمر و مداوم آگاهی اعضای خانواده نسبت به پیامدهای طلاق، اعتیاد و خشونت خانوادگی در قالب برنامههای متنوع «حقوقی، اجتماعی، مشاورهای، مددکاری، فرهنگی، اقتصادی، روانشناختی، دینی و…»
١٣- سوق دادن افکار و کردار کلیه اعضای خانوادهها در جهت احترام به تصمیم جمعی و پرهیز از قدرت تکسالاری.
١٤- آموزشهای اجتماعی، روانشناختی و مشاورهای برای رعایت رفتارها و کردارهای خانوادگی نسبت به یکدیگر در میان جمع.
١٥- تقویت و استمرار سواد و آگاهی واقعی اجتماعی و فرهنگی کلیه اعضای خانواده نسبت به پیامدهای آسیبزای خانواده.
١٦- تدابیر و تمهیدات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جهت رفع نگرانی خانواده در زمینه بیکاری، مفاسد اجتماعی، فقر، تأمین رفاه اجتماعی و…
١٧- تدوین و اجرای سیاستهایی در زمینه جلوگیری از ازدواجهای زودرس، ناخواسته، تحمیلی و اختلاف سنی زیاد در ازدواج.
١٨- تدوین برنامههایی استمرار بخش جهت آشنایی زوجین جوان (دانشجو) برای تشکیل زندگی قبل از ازدواج.
١٩- بارزتر کردن خدمات اجتماعی سازمانها و نهادهای اجتماعی جامعه در جهت فعالیتهای «مشاورهای، مددکاری اجتماعی و…» برای کلیه اعضای خانوادهها و شهروندان جامعه.
٢٠- تدوین برنامههایی در جهت جلوگیری انزوای اجتماعی خانوادهها (جوانان و نوجوانان) نسبت به زندگی و دیگران.
٢١- ایجاد بسترها و راهکارهای مناسب برای پرکردن اوقات فراغت سالم، شادی برانگیز، هیجانی، نو و… برای اعضای خانواده بهخصوص (فرزندان).
٢٢- تهیه و تدوین برنامههای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی درجهت شناخت اعضای خانواده نسبت به مسأله شکاف نسلی و تعارض نسلی بین والدین و فرزندان.
٢٣- تدوین استراتژیها و راهکارهایی برای تقویت اعتماد و سرمایهاجتماعی روابط زناشویی در میان خانوادهها.
٢٤- آموزش راهکارهای صحیح کنترل و نظارت اجتماعی اعضای خانواده بر فرزندان و حتی همسران.
بحران در زندگی یک خانواده اضطراری زمانی پیشرفتهتر میشود که علاوهبر زوجین، فرزندان نیز به اضطرار، محیط این خانواده را تحمل کنند. گاه به بهانههای اقتصادی، گاه به بهانههای کمرویی اجتماعی و جامعهناپذیری و گاه به بهانه آمادهشدن برای کسب فرصتهای مناسب شغلی و ازدواج یا تحصیل!
اگر خانواده اضطراری تغییر نکند و به مسیر خود ادامه دهد. یعنی نه به طلاق بینجامد و نه تغییر! فکر میکنید انرژی سرکوب شده این افراد چگونه بروز خواهد یافت؟ آیا غیر از ایجاد خشونتهای خانگی و در حد پیشرفتهترش خشونتهایی که جان آدمی را نیز به بازی میگیرد، راه دیگری را محتمل میبینید؟
خانوادههای اضطراری اگر چه در ابتدا به اضطرار، دور هم جمع نمیشوند اما به مرور زمان، زن چارهای جز زندگی با شوهر بهخاطر عدماشتغال یا تحصیلات کافی ندارد و در جوامعی که طلاق یک امر پیچیده و سخت است خانواده اضطراری بیشتر ظهور میکند.
در سالهاي اخير موضوع جديدي توجه کارشناسان و مسئولان را جلب کرده و آن هم طلاق در دوران سالمندي و با زندگيهاي مشترک بيش از۲۰سال است. موضوعی که پدیده و پرونده دیگری را درمقابل ما باز میگشاید و آنهم وجود زنان بیسرپرست و رها شده است.
اولین قدم شاید، آموزش صحیح زندگی، انتخاب درست و مدیریت بحران کردن باشد. این موضوع فقط امری فردی نیست که محتاج سیاستگذاری در سطوح مختلف اجتماعی توسط دستاندرکاران امور اجتماعی نیز است. در ایران همه امور اجتماعی، سامان دهنده و متکفل دارد ولی خانواده مسئولی ندارد. از شورایعالی خانواده هیچ خبری نیست.
روزنامه شهروند