شکست افراد در روابط عاشقانه چه تاثیرات و عوارضی روی آنان می تواند بگذارد؟از لحاظ روانشناسی این مشکل روحی را آسیب شناسی کرده ایم با ما همراه باشید.
«نه شنیدن از معشوق» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که هر فردی میتواند آن را در زندگی تجربه کند، با شنیدن همین کلمه 2 حرفی است که زندگی برخی از افراد به هم میریزد، اگر جوان تا دیروز فردی شاد و پرانرژی بود به ناگاه آدمی غمگین و آشفته میشود که حتی از انجام امور شخصیاش بازمیماند، اگر متنفر از سیگار بود، حالا پاکت پشت پاکت دود میکند، بیحوصله و کمطاقت شده و زود از کوره درمیرود.
نسرین صفری/ مشاور خانواده نوشت: «پسری با شنیدن جواب رد از دختر مورد علاقهاش، به روی او اسید پاشید»، «عاشق 24 سالهای، رقیب عشقی خود را با ضربات چاقو کشت»، «دختری، نوعروس خواستگار سابقش را راهی بیمارستان کرد»، «پسری به خاطر انتقام، جان خانواده دختر را در یک تصادف ساختگی گرفت» و…
فقط کافی است صفحه حوادث روزنامهها را ورق بزنید، تا یک یا چند مورد از این قصههای تلخ را بخوانید. قصههایی که برایتان روایت میکند که چطور یک جوان عاشق از معشوقش انتقام گرفته است.
«نه شنیدن از معشوق» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که هر فردی میتواند آن را در زندگی تجربه کند، با شنیدن همین کلمه 2 حرفی است که زندگی برخی از افراد به هم میریزد، اگر جوان تا دیروز فردی شاد و پرانرژی بود به ناگاه آدمی غمگین و آشفته میشود که حتی از انجام امور شخصیاش بازمیماند، اگر متنفر از سیگار بود، حالا پاکت پشت پاکت دود میکند، بیحوصله و کمطاقت شده و زود از کوره درمیرود.
معمولا بعد از گذر از گیجی و انکار شکست و خشم ناشی از طرد شدن، فرد شکستخورده آرامآرام به این فکر میکند که «چرا من؟»، «مگر او از من بالاتر است؟»، «من چه کم داشتم که به من نه گفت…» ژ«شاید من ایرادی دارم؟»، «نکند پای کسی دیگر در میان باشد» و… آنقدر احساس تشویش و ناراحتی کرده که حتی ممکن است دست به خودکشی یا انتقام بزند، در حالی که این «نه»، به معنای رسیدن به آخر دنیا نیست. ولی چرا چنین میشود و جوانان ما تاب شنیدن «نه» را ندارند.
شکستخوردگان انتقامجو معمولا حس میکنند سهمشان را از زندگی یا طرف مقابلشان آنگونه که سزاوار بوده، دریافت نکردهاند، به همین دلیل ممکن است دست به انجام کارهایی بزنند که شاید تاکنون حتی فکرش را هم نمیکردند. در وهله اول، فرد شکستخورده، یا به بیان بهتر «نه» شنیده، چون حس میکند بهخاطر ظاهر نازیبایش جواب رد شنیده، به خود حمله میکند و برای رفع عیبهای ظاهری حتی خود را به دست تیغ جراحی میسپارد.
گاهی این افراد گمان میکنند به دلیل نداشتن تمکن مالی از کسی که دوستش دارند پاسخ مثبت نگرفتهاند به همین دلیل حتی به دزدی و به دست آوردن پول حرام متوسل میشوند.
خلاصه آنکه برای جبران نواقصشان به هر چیزی متوسل میشوند تا دیگر کسی نتواند به آنها نه بگوید؛ و در بدترین شرایط نیز احتمال دارد، فرد به قصد خیانت، شروع به دوستی با جنس مخالف کند، سپس بعد از وابسته کردن طرف، زیر همه چیز بزند و از این که توانسته انتقام جانانهای بگیرد، احساس رضایت و شادمانی کند.
در برخی موارد نیز فرد شکستخورده با آزار و اذیت و حتی کشتن طرف مقابلش یا رقیبی که او را مغلوب کرده است، میخواهد به خود و دیگران به اشتباه ثابت کند که عاشق واقعی است و… در حالی که همه این کارها بهخاطر این است که آنها نتوانستهاند به این سوال ذهنشان پاسخ بدهند که «چرا من باید شکست عشقی بخورم؟»
جنون عشق
انتقامجویی عاشقانه نوعی از جنون آنی در بشر است که عقل عاشق بنا بر زمینههای قبلی برای لحظهای زایل شده و به بروز رفتارهای ددمنشانه، بیرحمانه و شومی منجر میشود که آسیب بر جسم و روان دیگری، کمترین پیامد مخرب آن است. در بیشتر موارد، موضوع یک رابطه عشقی یکطرفه است، اگر چه گاهی نیز انصراف یکی از طرفین از ادامه رابطه دوستی یا نامزدی باعث میشود فرد انصرافدهنده مورد غضب و انتقامجویی ناجوانمردانه طرف مقابل قرار گیرد.
شخصیتهای رشد نایافته
در آسیبشناسی این پدیده، اشاره به ویژگیهای شخصیتی این افراد، نکات بسیار مهمی را روشن میکند. این افراد معمولا خصلتهای مشترکی با هم دارند؛ از نظر اخلاقی رشد نایافتهاند، شخصیتهای خام و ضعیف و ناپختهای هستند که هرگز متکی به خود نبوده و اعتماد به نفسشان همیشه زیرسوال است، کوچکترین طرد و شکستی را به معنای از دست دادن کل زندگیشان تعبیر میکنند. انعطافناپذیری، لجاجت، سلطهگری افراطی، خودخواهی و انحصارطلبی مزمنشان باعث میشود دنیا را همیشه مطابق میلشان بخواهند و هرگز غیر از خودشان به کس دیگری فکر نکنند و چنین است که اگر روزی، روزگار به کامشان نباشد تاب کنار آمدن با ناکامیها را نداشته همچون بچهها لج میکنند و برای انتقام کودکانه در کمال قساوت و بیرحمی نقشه میکشند. اینان شخصیت طبیعی ندارند اگرچه برخی از آنان مبتلا به اختلالات شخصیت هستند و تعدادی از آنها نیز سابقه نسبتا طولانی از رفتارهای ضداجتماعی در پرونده زندگیشان ثبت شده است.
پرخاشگری
یکی از وجوه تیره و منفی شخصیت بشر پرخاشگری است، اگرچه عدهای توانستهاند با بهرهگیری از آموزههای دینی و اخلاقی بر این خصلت هیجانی فائق آیند و خردمندانه و هشیارانه آن را در جهت مسیری سازنده و جامعهپسند کنترل کنند؛ اما هنوز افرادی هستند که هشیارانه مبادرت به رفتار پرخاشگرانه کرده و هیجان خشم خود را به اشکال مختلف به دیگران منتقل میکنند، زیرا انتقامگیری شخصی در صدر انگیزههای رفتار خشونتآمیز آنان قراردارد. معمولا جوان پرخاشگر باانگیزه و قصد قبلی، قربانی خود را مورد آماج رفتار خشونتآمیز خود قرار میدهد و با تکیه بر هیجانات رامنشده و بدون تفکر به عاقبت کاری که انجام میدهد، صرفا بهخاطر کسب لذت لحظهای دست به انتقام میزند، غافل از اینکه ممکن است تجربه این لذت موقت، زندگی و آیندهاش را تباه و نابود سازد.
سختیهای دوران کودکی
دوران کودکی نقش بسیار مهمی در شکلگیری عاطفه، محبت و دلبستگی در ذهن فرد دارد، یعنی از همان اولینباری که مادر فرزندش را در آغوش میگیرد، حس اعتماد و ایمنی در کودک ایجاد میشود. حال کودکی را در نظر بگیرید که مادرش را از دست بدهد یا به هر دلیلی از داشتن رابطه عمیق عاطفی با مادر محروم باشد، او نهتنها اعتمادی به دنیا نخواهد داشت بلکه آنجا را مکانی خواهد دید که همه چیزهای خوب را از او دریغ میکند. این احساس عدم امنیت در بزرگسالی فرد نیز ادامه مییابد و برای جبران این خلأ احساسی است که او به دنبال یک مادر جایگزین میگردد، در خلال یافتن این جایگزین است که احتمال دارد شکستهای عشقی وحشتناکتر از جدایی از عشق اول (یعنی مادر) را تجربه کند. فرد با از دست دادن عشق دوم، که به نوعی یادآور فقدان مادر در دوران کودکی است، با اعتقاد راسخ بر این باور که دنیا جای وحشتناکی است و دومین مادر هم بیرحم است، برای گرفتن انتقام آماده میشود. این قضیه برای خانم ها، علاوه بر مادر، در مورد پدر نیز صادق است.
آستانه تحمل پایین
تغییر در شیوههای فرزندپروری یکی از دلایل موثر بر کاهش آستانه تحمل جوانان است. در نسل قدیم، افراد سریع وارد عرصه جوانی و بزرگسالی شده و برای پذیرش مسئولیت و برآوردن انتظارات خانواده آماده میشدند، این چنین وضعی باعث میشد فرزندان از کودکی بیاموزند خانواده صرفا منبع ارائه خدمات نیست، بلکه خدماتی را نیز باید دریافت کند، به واسطه همین تعهد بود که جوان دیروز تاب تحمل هر گونه مشکلی را داشت، اما امروزه اغلب خانوادهها وظیفه حمایت همهجانبه از فرزندانشان را برعهده گرفته و آنان را متعهد به انجام هیچ وظیفهای نمیکنند.
بنابراین فرزندان امروز بدون آنکه مسئولیتی قبول کنند یا چالشی را تجربه نمایند، یاد گرفتهاند پرتوقع باشند و همیشه خواستههایشان را مطالبه کنند. این الگوی غلط تربیتی و عادت کودکی باعث میشود فرد در سنین جوانی نتواند مسائل خود را در اجتماع حل و ارتباطاتش را بدرستی مدیریت کند.
تغییر در الگوهای زندگی دیگر عاملی است که باعث کاهش آستانه تحمل جوانان شده است. در گذشته کودکان با همبازی شدن با بچههای دیگر نکات مختلفی از زندگی اجتماعی را میآموختند و از این طریق قدرت تحمل، صبر، توانایی حل مساله در آنان پرورش و تقویت میشد، اما در حال حاضر کودکان در آپارتمانها محصور شدهاند و تک و تنها با پناه بردن به بازیهای رایانهای روزگار سپری میکنند. از سوی دیگر، چگونگی ارتباط عاطفی اعضای خانواده با یکدیگر، شیوه پاسخگویی و همراهی آنان به مشکلات و شکستهای زندگی نیز در این امر بسیار دخیل است.
شکستخوردگان انتقامجو اغلب در گذشته از نظر عاطفی ضربه سنگینی خوردهاند و چون توانایی حل مساله را نداشتهاند، موضوع برایشان نوعی کینه و خشم انباشتهشدهای ایجاد میکند که شکست عشقی دیگر، آنان را به فکر انتقام و تلافی وامیدارد. زمینههای دیگری چون عقدههای دوران کودکی، نداشتن خانواده بسامان، خیانت یا طلاق و… نیز در این خصوص نقش مهمی دارند.
تعهد در دوستیهای نامتعارف تا آشناییهای دوران نامزدی
متاسفانه امروزه تعهد در رابطه دوستی نقش بسیار کمرنگی دارد؛ اگرچه دختران و پسران با علم بر این مساله وارد یک رابطه دوستی میشوند، اما خواه یا ناخواه علاقه و صمیمیت طرفین باعث توقع و ایجاد شکل خفیفی از تعهد نسبت به یکدیگر میشود و وقتی همین تعهد رنگ باخته و از جانب یکی از طرفین زیر سوال میرود، ممکن است فرد مقابل با جریحهدار شدن عواطف و احساس قربانی بودن، بیش از هر فرد متعهدی به این مساله واکنش منفی نشان دهد. از سوی دیگر، اگرچه تعهد دوران نامزدی، غلظت بیشتری نسبت به دوستی دارد، اما هرگز به معنای تعهد محض نیست، چه بسا دختر و پسر در این دوران به سر میبرند تا با آشنایی و شناخت بیشتر از یکدیگر برای ادامه یا خاتمه رابطه تصمیم بگیرند. به بیان دیگر، وقتی از تعهد در این دو نوع آشنایی صحبت میکنیم، باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که در بحث تعهد، بررسی آن روی یک تعهد ضعیف، متوسط و قوی معنادار بوده و صد البته لازم است جوانان با توجه به آن، ارتباطات خود را تنظیم کرده و برای عبور یا عدم عبوراز خط قرمزها تعیین تکلیف کنند.
«نه گفتن» و «نه شنیدن» را باید بیاموزیم
قدرت نه گفتن، یکی از ملزومات زندگی اجتماعی بشر است، قدرتی که بسیاری از ما فاقد آنیم. ما معمولا هیچ وقت حرف دلمان را نمیزنیم، مبهم سخن میگوییم و در جملاتمان، کلمات را آنطور که شایسته و بایسته است به کار نمیگیریم. مثلا جالب است بدانید کلمات «نه»، «شاید» و «بله» در هر زمان و موقعیتی، معنای متفاوتی دارد و گاه حتی به دلایلی به جای هم نیز استفاده میشود. مثلا، در شب اول مراسم خواستگاری، محال است شما جواب بله خانواده دختر را بشنوید حتی اگر داماد مورد پسند باشد، بیشک و بنابر مصلحتهایی با صحبتهایی مواجه خواهید شد که بیشتر در جهت دودلی و تردید یا جواب منفی و نه گفتن است؛ ابتدا بله نمیشنوی چون نه یعنی شاید و شاید یعنی بله.
روانشناسان دلایل عمدهای را برای ناتوانی در بیان «نه» برمیشمرند که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: احساس نیاز در یاری رساندن به دیگران، جلب رضایت اطرافیان، سازگاری، ترس از هتک حرمت، ترس از دعوا و درگیری، ترس از دست رفتن فرصت، نگرانی از خراب شدن پلهای پشت سر و…
بر این اساس، ما هیچ گاه جرات نه گفتن به اطرافیان را پیدا نمیکنیم چون این ویژگی در درونمان نهادینه شده و ضمنا میدانیم اولا تحمل شنیدن آن نیست، ثانیا یاد گرفتهایم هیچ «نه» گفتنی را جدی نگیریم و به هر طریقی شده با گریه و زاری، التماس و لجبازی و سماجت بسیار «نه» را به «بله» تغییر دهیم.
توانایی «نه گفتن» و «نه شنیدن»، از جمله مهارتهای اجتماعی است که باید آنها را آموخت؛ زیرا افراد فاقد این مهارتها، در صحنه اجتماعی دنیای امروز بسیار آسیبپذیر خواهند بود. بهترین زمان برای یادگیری این مهارتها دوران کودکی است.
3 تا 4 سالگی، زمانی است که کودک به دنبال کسب استقلال است و میتوان با فراهم آوردن زمینه اعتماد به نفس، آرام آرام این مهارتها را در او شکل داد. فراموش نکنید مهارت «نه» گفتن و «نه» شنیدن باید از کودکی در فرد نهادینه و تقویت شود تا در بزرگسالی بتواند در شرایط سخت بار منفی روانی حوادث تلخ را تحمل کند.
شوخی با عشق ممنوع
متاسفانه در سالهای اخیر، برخی باورهای به ظاهر روشنفکرانه اما در باطن کاملا نادرست و عوامانه، به عنوان اصول زندگی صحیح و عاقلانه در ذهن جوانان جا گرفته است. فارغ از چگونگی شکلگیری این ذهنیتها، باید بگوییم چیزی که اشتباه است، همیشه اشتباه است و این که چه دلایل قبلی باعث آن شده، چیزی از اشتباه بودن آن کم نمیکند.
برخی از جوانان با بیان مقدمهای چون «پس از آشنایی بیشتر میتوانم به تو متعهدتر شوم»، «اگر همدیگر را خوب بشناسیم، مصممتر به ازدواج میشوم»، و… وارد رابطه با جنس مخالف میشوند و ارتباطشان را آنقدر پیش میبرند که بالاخره طرف مقابلشان را وابسته به خود میکنند و دقیقا همزمان با تبلور عشق در دیگری است که ساز ناسازگاری مینوازند و با استناد به دلایلی که شاید از همان ابتدای شروع رابطه نسبت به آنها نیز مطلع بودند، ختم رابطه را اعلام میکنند و با بهانههایی چون «من هنوز به تو متعهد نیستم»، «تا به امروز با هم بودیم ولی از این پس راهمان جداست» و… مسئولیت عاشق کردن دیگران را از سرشان باز میکنند و دیگری را در غم عشق رها کرده و برای همیشه میروند؛ این در حالی است که همه ما در قبال کسانی که آنها را به خود وابسته کردهایم، مسئولیم!
از دیگر گزارههای اشتباه در ذهن جوانان، راهبرد «در آب نمک خواباندن» فرد مقابل است. گاهی دختران و پسران، وقتی با موردی برای ازدواج مواجه میشوند، چون نمیتوانند او را خوب سبک و سنگین کرده و تصمیم قطعیشان را برای بله یا نه گفتن بیان کنند، سعی میکنند با امروز و فردا کردن، جواب را به تعویق بیندازند، اگر چه این رفتار طبیعی است، اما طولانی کردن آن حس ناخوشایندی به طرف مقابل القا میکند، جالبتر آن که برخی، حتی وقتی نتیجه قطعیشان نه گفتن است، باز نمیتوانند تصمیمشان را صریح و شفاف به طرف مقابل اعلام نمایند چون با خود فکر میکنند اگر این مورد را از دست بدهند، شاید دیگر نتوانند فرد مناسب و بهتری پیدا کنند و ناعادلانهتر آن که ممکن است رابطه را تا پیدا کردن جایگزینی بهتر ادامه دهند.
گاهی همین رفتارهای ناپخته و خودخواهانه باعث میشود فرد احساس کند از سوی فرد مقابلش مورد سوءاستفاده قرار گرفته و به دلیل ظلم و نامهربانی که بر او روا شده، درصدد تلافی و انتقام برآید.
جواب منفی به معنای غرور نیست
برخی از جوانان، جواب منفی فرد مقابلشان را به پای غرور او مینویسند و او را فرد مغرور و خودپسندی میپندارند که از دماغ فیل افتاده است. اما براستی آیا واقعا فردی که جواب منفی میدهد، مغرور است؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است قضیه را از جهت مخالف آن بنگریم، اگر شما حق انتخاب و عاشق شدن دارید، اگر حق رد کردن و قبول کردن دارید، چرا این حق را به فرد مورد نظرتان نمیدهید، آیا او چون شما حق انتخاب ندارد؟ مگر نه غرور آن است که ما بیتفاوت به نظر دیگران، فقط به دنبال آرمانها و معیارهای خود باشیم؛ حال خود قضاوت کنید شما مغرورید یا معشوقتان؟! برای وصال به محبوبتان تلاش کنید، اما هرگز نخواهید او را به زور عاشق خود نمایید. چون به زور عاشق کردن دیگران نه معقول است و نه ممکن اما به زور فراموش کردن عشق، هم معقول است و هم ممکن!
در عشق یکطرفه، وفاداری مفهومی ندارد
ارزشمندی عشق یکطرفه در قابلیت آن برای دوطرفه شدن است، اما اگر دوطرفه نشود، باید فراموش شود؛ فراموشی عشق در چنین حالتی هرگز به معنای عدم وفاداری یا سستی در عشق نیست، چون به عشقی باید وفادار بود که دوطرفه باشد. یادتان باشد معشوق اول هیچ برتری به معشوق دوم ندارد، هرگز تصور نکنید اولین عشق برایتان بهتر بوده است، چون عشقی عالی است که بتوانید با او مفهوم عشق متقابل را درک کنید. اگر امروز با رجوع به عقل و منطقتان نتوانید واقعیتهای زندگی را با اختیار بپذیرید، تردیدی نداشته باشید که فردا، واقعیتها در حالی به شما تحمیل خواهد شد که شاید دیگر قدرت نپذیرفتنشان را نداشته باشید.
به قضاوت بنشینید
گرچه شاید بتوانید با دلایل متعددی، معشوقتان را متهم و مسبب اصلی به هم خوردن رابطهتان بدانید، اما بیشک هیچگاه نمیتوانید خودتان را فریب دهید و به خود دروغ بگویید. به جای آن که همه تقصیرها را به گردن دیگران بیندازید، بهتر است در خلوتی بنشینید و تفکر کنید سهمتان در این اتفاق چه بوده است؟ کدام ویژگی شخصیتی و اخلاقیتان باعث جدایی و شکست عاطفی شده است؟ برای ادامه این رابطه چقدر تلاش کردها ید؟ چه روشهای مساعد یا نامساعدی به کار گرفتهاید؟ اگر دوست دارید رابطه را از سر برگیرید، دلایل منطقیتان چیست؟ و…
پاسخ به این پرسشها قطعا مستلزم صداقتی بیرحمانه با خود است. نهراسید اگر بخواهید میتوانید جرات مواجهه با این موضوع را داشته باشید، فقط کافی است بخواهید.
منطقی فکر کنید
جلسات خواستگاری یا دوران نامزدی برای شناخت هرچه بیشتر دختر و پسر و همچنین دو خانواده از یکدیگر است و این کاملا طبیعی است که در روند آشنایی، دو نفر با توجه به شناختی که از هم به دست میآورند، متوجه شوند همکفو هستند یا خیر، بنابراین پس از ارزیابی و مشخص شدن نبود تفاهم، لازم است یکی از طرفین به دیگری جواب منفی دهد و اعلان همکفو نبودن کند. قطعا شما یا فرد مورد علاقهتان به دلایل مشخصی به این نتیجه رسیدهاید که نمیتوانید با یکدیگر ازدواج کنید. دلایل هرچه باشد قطعا برای یکی از طرفین مهم بوده است. گرچه ناراحت از جدایی هستید و این وضع طبیعی است، اما شما با یک تمرین ساده میتوانید خود را به این امر متقاعد کنید که خود یا طرف مقابلتان حق داشتهاید و نباید بیش از این خود را برای ادامه و یا به هم خوردن رابطه به زحمت بیندازید.
به دور از احساسات و هیجانات به صورتی کاملا منطقی، خصوصیات و انتظارات نامزد سابقتان را فهرست کنید. حال خود را در وضعی تجسم کنید که با او ازدواج کردهاید و زیر یک سقف رفتهاید؛ اینک با خصوصیات شخصیتی و اخلاقی همسرتان چگونه رفتار میکنید؟ آیا میتوانید توقعات و انتظارات او را برآورده کنید؟ آیا توان مقابله و انطباق با برخی خصایص منفی او را دارید؟ آیا هماکنون دوست داشتید با او ازدواج کنید یا ترجیح میدادید وارد زندگی نشوید؟ هیچ فکر کردهاید اگر نتوانید سازگار شوید چه باید کنید؟ و… اگر پاسخهایتان چندان مناسب نباشد قطعا شما هم چون ما، خواهید گفت جدایی امروز بسیار خوشایندتر از فرداست. این تمرین در مورد فرد مقابلتان هم مصداق دارد شاید او هم، اینچنین اندیشیده و به این تصمیم رسیده است که نمیتواند با شما زندگی مشترکی داشته باشد. به دیگر سخن بهتر است تا دیر نشده، بپذیرید تحمل ناراحتی «نه» شنیدن، بسیار راحتتر از تحمل دشواریهای یک ازدواج ناموفق است.
با افکار منفیتان مبارزه کنید
درست است دل شکسته و ناراحت هستید، اما هرگز اجازه ندارید این مساله کوچک را به بحرانی شدید و حل نشدنی تبدیل کنید. شکست عشقی باعث هجوم افکار منفی به ذهنتان میشود، از ظاهر خود گرفته تا شرایط زندگی و خانوادگیتان را زیر سوال خواهید برد، همه اینها طبیعی است، اما این شمایید که میتوانید با توسل به اراده قوی، سد راه افکار و باورهای اشتباه شوید و با آنها مبارزه کنید. اگر بتوانید باورهای غیرمنطقیتان را اصلاح کنید، خیلی راحتتر میتوانید با جوابهای منفی کنار بیایید؛ مثلا به جای این که بگویید: «حتما عیب بزرگی دارم که جواب منفی گرفتم»، «هیچ کس حاضر به زندگی با من نیست» و… میتوانید به خود بگویید: «من معیارهای این فرد خاص را نداشتم»، «من میتوانم با کسی بهتر از ایشان ازدواج کنم» و…
افسردگیتان را مدیریت کنید
افسردگی، احساس یاس و ناامیدی پس از شکستهای عاطفی، نهتنها طبیعی است؛ بلکه گاهی بسیار مفید و سازنده است، گرچه برای بعضیها هم بهانهای میشود تا روح و جسمشان را در هر منجلابی فرو ببرند؛ البته حق انتخاب با شماست. سلامت زندگی هر فردی با انتخابهای خوب و بدش رقم میخورد، هرچند هر انتخابی نیز هزینههای خاص خود را دارد. از سر خشم و عصبانیت و گاهی حس انتقام نباید به سیم آخر بزنید و هر کاری را که قبلترها شایسته خود نمیدانستید انجام دهید، با دادزدن، فحاشی، تهدیدکردن، مزاحمتهای بیامان و.. راه به جایی نخواهید برد، فقط آخرین سرمایههای وجود خود را به باد میدهید و حرمت خود را زیر سوال میبرید.
به جای حرکت بر مدار خشم و هیجانات منفی، سعی کنید شکستتان را فرصتی برای خودشناسی بدانید و با اعتماد به خود دوباره به پا خیزید، انرژیهای منفی درونتان را بیرون بریزید و این بار با شیوهای جدید راجع به خود و زندگیتان تفکر کنید تا اگر لازم است به دنبال تغییرات جدی در روش زندگی تان باشید، بیتردید این چنین است به بعضیها هم میتوانید نشان دهید که چه گوهر باارزشی را از دست دادهاند.
با فکر انتقام مقابله کنید
شکست خوردهاید؟ درست اما این چه کاری است که میخواهید شکستتان را با شکست دیگری جبران کنید. چرا حاضرید دوباره بدبخت شوید تا به نامزد سابقتان بفهمانید خیلی قوی هستید و هر کاری میتوانید انجام دهید ولو این که به ضررتان باشد. واقعا این کینه چیست که به خاطر آن میخواهید خود را تا مرز پوچی و نیستی بکشانید!
انتقام کار ابلهان است. به جای این کار، میتوانید خودسازی کنید و خودتان را رشد دهید، بیشک آن وقت است که بقیه حساب کار خود را میکنند. نه شما فرشته بودهاید نه نامزد سابقتان، پس این از خردمندی شماست که با عبرت از تجربههای تلخ، برای انتخابی دقیقتر قدم بردارید.
مواظب غرورش باشید
شما حق ندارید فرد مقابلتان را به دلیل علاقهای که به شما دارد، مورد تحقیر و سرزنش قرار دهید یا برای رد کردنش، به او حمله و توهین کنید. خیلی محترمانه و قاطعانه جواب منفیتان را بدهید، در صورت سماجت بسیار، جریان ارتباط را قطع کنید و تا جایی که میتوانید از او فاصله بگیرید. کش دادن رابطه باعث میشود فرد مقابلتان ماجرا را تمام نشده قلمداد کند و به عاقبت خوش آن بیش از قبل امیدوار شود.
بگذارید از احساسش حرف بزند
حق مسلم شماست با فردی زیر یک سقف بروید که او را شایسته همسری بدانید و علاقه فرد دیگری به شما نمیتواند مانع این حق شما شود. اگر کاری نکردهاید که به او آسیبی برسد، پس نگران چیزی نباشید. هر کسی مسئول احساسات خویش است اما باید آنقدر منطقی باشید که اجازه دهید او هم بتواند با این موضوع کنار بیاید. متکلم وحده نباشید، اجازه حرف زدن به او هم بدهید. هرگز حرفش را قطع نکنید یا با لحنی تند و شتابزده پاسخگوی پرسشهایش نباشید. او به عنوان یک خواهان حق دارد برای رسیدن به شما، تمام تلاشش را بکند پس به او این فرصت را بدهید تا خودش را تخلیه کند اما در تمامی این مراحل، حواستان باشد اگر همه جوانب را سنجیدهاید، روی موضع خودتان پافشاری کنید.
گاهی مشاوره لازم است
اگر خواستگار یا نامزدتان پایان رابطه را نپذیرفت و همچنان برای ادامه رابطه، اصرار و سماجت بسیاری داشت، بهتر است برای مجاب کردن ایشان، روشی دیگر را امتحان کنید. میتوانید حل این مشکل را به علم روانشناسی بسپارید. مشاوره پیش از ازدواج و شرکت در جلسات مشاوره را مطرح کنید و به او یادآور شوید جواب قطعی شما مبتنی بر نتایج این جلسات است، چه بسا کمکهای تخصصی یک متخصص بتواند او را در کنترل و شناخت احساساتش یاری برساند. البته یادتان باشد هرگز به او نگویید برای قانع کردنش لازم است با یک روانشناس مشورت کنید، بیتردید با نظر مخالف و احیانا جبههگیریهای او مواجه خواهید شد.
روزنامه جام جم