این حالات نشان می دهند که برخی افراد هنوز برای ازدواج آماده نیستند و باید به آنان فرصت داد.
تصمیم میگیرید یا بلاتکلیف میمانید؟
دختر یا پسری که آماده تشکیل زندگی مشترک میشوند، باید با تصمیمگیری درست بتوانند از بروز مشکلات مختلف مثل مشکلات جسمی، روانی، اجتماعی، معنوی، اقتصادی و… تا حد ممکن پیشگیری کنند. افراد به شیوههای مختلفی از جمله احساسی، اضطراری، اجتنابی، تکانهای، مطیعانه، اخلاقی و در نهایت منطقی در مورد مسائل مختلف زندگی تصمیمگیری میکنند، اما کسی که به شیوه منطقی تصمیمگیری میکند، ابتدا اطلاعات مربوط به تصمیمش را در نظر گرفته، روی موضوع تمرکز میکند.
بعد راههای پیش رویش را سبک و سنگین کرده، پیامدهای هرکدام را مدنظر قرار میدهد و در نهایت با توجه به سازگاری راههای موجود با ارزشهای شخصی و در نظر گرفتن نتیجه نهایی، تصمیم خود را قطعی میکند. انتخاب راهی برای اجرای تصمیم و اجرای آن هم مراحل بعدی این موضوع هستند. پس اگر دختر یا پسری بتوانند برای انجام کارهای مختلف، چنین مراحلی را با موفقیت از سر بگذرانند، یعنی مهارت تصمیمگیری را به دست آوردهاند.
ازدواج راه حل شما نیست
نکته بسیار مهم دیگر این است که جوانان اگر در محرومیت شدید عاطفی یا محرومیت شدید مالی قرار دارند، حتی اگر مهارتهای ذکرشده را کسب کردهاند، تا برطرف شدن محرومیتشان ازدواج نکنند. یعنی اگر فردی به خاطر از دست دادن عزیزی (به واسطه مرگ یا جدایی) دچار «حس فقدان» شده، دنبال جایگزینی برای بهتر شدن اوضاع و احوالش میگردد و ممکن است در این میان تصمیم به ازدواج بگیرد! یا کسی که دچار مشکلات مالی شدید شده، مثلا چکهای برگشتی دارد و…، اقدام به ازدواج کند تا از بحران مالی خارج شود! اما در هردوی این شرایط توصیه شدید و اکید این است که فرد به هیچوجه اقدام به تشکیل زندگی مشترک نکند و صبر کند تا هیجانهایش فروکش کند، بعد برای ازدواج اقدام کند.
مسئلهمدارید یا هیجانمدار؟
در مرحله بعد، باید دید فرد جوانی که قصد ازدواج دارد، مهارت حل مسئله را هم کسب کرده یا خیر. یعنی وقتی دختر یا پسری در مواجهه با مشکلات زندگی (درسی یا خانوادگی و…) به جای انتخاب شیوه مسئلهمدارانه، هیجانمدارانه برخورد میکند- مثلا در مقابله با خواستههای متفاوت والدینش هیجانزده شده و پرخاشگر میشود یا قهر کرده و اجتناب میکند- این فرد مهارت حل مسئله را خوب یاد نگرفته! بنابراین یکی از مهارتهای لازم برای وارد شدن به زندگی زناشویی را ندارد، اما در حقیقت همه آدمها به مهارت حل مسئله نیاز دارند.
«حل مسئله» یعنی مثلا اگر کسی به ما «نه» گفت و ما به خواستهمان نرسیدیم، از چه راهی وارد شویم که بتوانیم مشکل را حل کنیم. خیلی از ما در چنین شرایطی از مکانیسمهای مختلفی استفاده میکنیم تا از حل مسئله فرار کنیم: بعضیها پرخاشگر شده یا بسیار هیجانزده برخورد میکنند و رفتارهایی مثل دستپاچگی، گریه و ناامیدی یا خشم از خود بروز میدهند. وجود این هیجانهای رفتاری شدید چه در دختران و چه در پسران نشاندهنده این است که مهارت حل مسئله در این فرد مختل است. بنابراین پاسخ به این سوال که چه زمانی فرد به پختگی رسیده، این است که خود فرد یا خانوادهها دقت کنند که چه زمانی فرزندشان در مواجهه با مشکلات مختلف اجتماعی و… واکنشهای هیجانی شدید نشان نمیدهد و به دنبال حل مسئله میرود.
براساس الگوهای علمی موجود دخترها معمولا بین سن 20 تا 25 سال و پسرها اصولا با یک اختلاف 5 ساله، یعنی در 25 تا 30 سالگی، در حل مسئله و جراتمندی ماهر میشوند و آمادگی لازم برای ازدواج کسب میکنند
«جرات» به معنی پرخاش نیست!
مهارت دیگری که بسیار بسیار مهم است و همه ما به آن نیاز داریم، مهارت جراتمندی است. این مهارت حدفاصل بین منفعل بودن و پرخاشگر بودن افراد است و همه انسانها همیشه در روابط خانوادگی و بینفردی خود نیاز به این مهارت دارند. بعضیها وقتی انتظارشان برآورده نشده و پاسخ منفی میشنوند، خودخوری میکنند اما هیچ نمیگویند و به دلایل مختلف (ترس از ابراز عقیده و به خطر افتادن منافع و…)معتقدند که «صلاح نیست مخالفت کنم!» یا ممکن است رفتار منفعلانهای بروز دهند؛ این افراد به نوعی ممکن است درونگرا بوده و حتی به اصطلاح خودمانیتر «توسریخور» باشند.
این افراد به شدت مستعد اضطراب و دلهره هستند چراکه هیچوقت حرفشان را بیان نمیکنند. در حقیقت گروه منفعل کسانی هستند که احترام دیگران را نگه میدارند اما احترام خود را نگه نمیدارند. عده دیگر هم هستند که گاهی حرف دلشان را میگویند اما با پرخاشگری و تندخویی! یعنی طرف مقابل را کاملا تحت تاثیر، تهدید و تخریب قرار میدهند. این افراد احترام طرف مقابل را به هیچوجه نگه نمیدارند. گروه سوم، رفتاری مابین دو گروه اول دارند: یعنی عقیدهشان را ابراز میکنند اما با رعایت احترام و ادب. این اتفاق به شرطی میافتد که فرد تکنیکهای مختلفی را بداند. مثلا بلد باشد با دیگران همدلی کند، طرف مقابل را درک کند اما در نهایت حرف خود را با جراتمندی بیان کند. بنابراین یکی دیگر از مهارتهایی که هر دختر و پسری باید پیش از ازدواج آن را کسب کرده باشد، مهارت جراتمندی است.
چطور ماهر میشویم؟
همه این مهارتها از دوران کودکی و از طریق تجربه خود فرد، مدرسه، والدین و اجتماع، رفتهرفته به فرد آموزش داده میشود. مسئله این است که در دوران فعلی که دسترسی به اطلاعات بسیار آسان است و همه این مهارتها را هم در اینترنت و فضای مجازی و هم در محیط بیرونی میتوان دید، شنید و تا حدی تجربه کرد، افراد باید به مراکز تخصصی مراجعه کنند و مهارتهای حل مسئله و جراتمندی خود را محک بزنند؛ ببینند تا چه حد در برخورد با مشکلات، قدرت مسئلهمدارانه و جراتمندیشان بالاست.
براساس الگوهای علمی موجود دخترها معمولا بین سن 20 تا 25 سال و پسرها اصولا با یک اختلاف 5 ساله، یعنی در 25 تا 30 سالگی، در حل مسئله و جراتمندی ماهر میشوند و آمادگی لازم برای ازدواج کسب میکنند. البته باز هم این اعداد نسبی هستند و نمیتوان گفت هر دختری که به 20 سال رسید یا هر پسری که 25 ساله شد، حتما آماده ازدواج است!
شما در کدام دستهاید؟
دخترها و پسرها به 2 گروه کلی تقسیم میشوند؛ اول گروهی که نمیخواهند ازدواج کنند و دوم گروهی که تصمیم به ازدواج گرفتهاند. کسانی که بنا به هر دلیلی (از جمله دلایل خانوادگی، فردی یا اجتماعی) قصد ازدواج ندارند، موضوع بحث ما نیستند. روی صحبت ما با افرادی است که میخواهند ازدواج کنند. این افراد چه ملاکها و معیارهایی را باید در خودشان داشته باشند که متوجه شوند آماده ازدواج هستند؟
در پاسخ باید دخترها و پسرها را به 3 گروه تقسیم کرد؛ اول دستهای که برای ازدواج عجول هستند و دلیلش میتواند فشار خانواده یا تصورات خودشان از ازدواج باشد. مثلا خانوادهای که میگویند: «هر چه زودتر ازدواج کنی، زودتر وارد زندگی میشوی و راه و رسم مقابله و حل مشکلات را سریعتر یاد میگیری!» یا جوانی که تصور رویاگونهای از ازدواج دارد و فکر میکند با ازدواج همه مشکلاتش حل میشود. گروهی از جوانان علاقهمند به ازدواج هم افرادی هستند که تردید دارند و مدام با خودشان میگویند: «نکند وارد زندگی مشترکی شویم مشکلات زیادی داشته باشد و بیشتر به دردسر بیفتیم!» و به همین خاطر در انتخاب همسر آینده وسواس بسیار زیادی دارند. گروه آخر، بین دو گروه قبل قرار دارند و رفتار متعادلتری دارند: یعنی قصد ازدواج دارند اما عجله نداشته و رفتار وسواسگونه از خود نشان نمیدهند. واقعیت این است که از لحاظ کلی همیشه جواب این عبارت عامیانه که «چه زمانی یک دختر و پسر آماده ازدواج است؟» را با این جمله کلیشهای به خاطر میآوریم که: «فرد باید به پختگی یا بلوغ فکری رسیده باشد!» منظور از این پختگی در حقیقت کسب چند توانایی و مهارت اصلی از جمله مهارت تصمیمگیری، مهارت حل مسئله و مهارت جراتمندی است که فرد باید به دست آورده باشد.