گفت و گوی زوجین در طول روز با هم چه پیامدهای مثبتی در استحکام زندگی آن ها دارد و کاهش آن در زوج های امروزی به چه دلیل است؟
شاید هم شامی با هم سر یک میز صرف کنند اما در سکوت و به جای اینکه که نگاه و فکرشان به هم باشد، دوخته میشود به صفحه چند اینچی تلویزیون و سریالی که از زندگی آدمهایی با فرهنگی دیگر حکایت دارد. این داستان شبهای برخی از خانوادههای ایرانی است. خانوادههایی که اعضای آن به بهانه اینکه نکند هر حرفی به بحثی آزاردهنده و اعصاب خردکن بینجامد، به دلیل بیمهریای که از هم دیدهاند، هراس از بیشتر شدن فاصلهها و شاید از آنجا که حرفی برای گفتن به هم ندارند چون علایق مشترکی ندارند یا نمیدانند علایق مشترکشان چیست، با هم حرف نمیزنند و دیوار سرد بینشان روز به روز قطورتر و بلندتر میشود. این روزها کارشناسان دلایل زیادی را برای ایجاد این فاصله و کم شدن زمان گفتوگوی اعضای خانواده مطرح و دلایلی مثل شبکههای ماهوارهای و بازیهای اینترنتی و… را معرفی میکنند. اما همه اینها راهحل دارد.
اگر کمی حوصله کنیم و بخواهیم در کنار آنهایی که از هر کس به ما نزدیکترند و هم خون ما، شبهای خاطرهانگیزی را سپری کنیم و بعد با احساسی از لذت عمیق صمیمیت با اعضای خانوادهمان به خواب برویم. اگر روابط شما هم به سردی گراییده و وقتی اعضای خانوادهتان به خانه میرسند، سکوت در خانه حکمفرماست، راهکارهای دکتر سامرند سلیمی، روانپزشک و دکتر رزگار قادرپور، روانشناس را بخوانید.
چرا خانوادههای ایرانی کمحرفتر شدهاند؟
دکتر رزگار قادرپور
روانشناس، مشاور خانواده و بازرس انجمن مشاوره ایران
خبر اینکه میزان صحبت در طول زمان بین اعضای خانوادهها کاهش پیدا کرده و این موضوع میتواند آسیبزا باشد، خوشایند نیست. این مشکل میتواند دلایل زیادی داشته باشد که در این مطلب به آنها اشاره میکنیم و بعد به آسیبهای ناشی از آن میپردازیم.
تجربههای ناخوشایند کودکی
تجربههای آزار در کودکی، میتواند فرد را دچار واکنشهایی مثل کمحرفی کند. در این صورت گاهی نیاز به بررسی بالینی وجود دارد. پیشینه تعاملات خانوادگی و ایجاد آسیبها و ترسها در بستر خانواده در مورد گفتوگوی راحت با همدیگر هم میتواند باعث شود فرد تمایلی به صحبت با اعضای خانوادهاش نداشته باشد.
سیستم تکروانه آموزش و پرورش
سیستم تکروانه آموزش و پرورش که تا آموزش عالی هم ادامه پیدا میکند، از دلایل دیگر این مشکل است؛ اگر دقت کنید در سیستم آموزشی ما مجال برای صحبت فراهم نیست. پیشینه فرهنگی ما کاملگراست و با توجه به بستر فرهنگیمان، مردم میخواهند خیلی کامل به مطلوب خود برسند. وقتی هم به این مطلوب دست پیدا نمیکنند، عقبنشینی میکنند و برای پیشروی بیشتر تمایلی نشان نمیدهند.
ترس از تعارض و مشاجره
ترس از تعارض و سرزنش هم میتواند عامل مهم نداشتن تمایل افراد به صحبت باشد. خیلی از افراد فکر میکنند بروز اختلاف در خانواده بسیار بد است و اگر تعارضی در آن ایجاد شود، دیگران آنها را سرزنش میکنند. حتی گاهی پدر و مادر از اینکه اختلافی با فرزندشان پیدا کنند، ابا دارند، بنابراین سعی میکنند کمتر گفتوگویی داشته باشند تا اختلافی پیش نیاید. اگر هم اختلافنظری وجود داشته باشد، ترجیح میدهند کتمان کنند تا حدی که به حد انفجار میرسند ولی آن موقع آسیبی که ایجاد شده، بسیار بزرگتر است و نمیتوان کتمانش کرد. متاسفانه ترس از تعارض که در بستر فرهنگی ما وجود دارد، بسیار آسیبزاست. ما ایرانیها با فرهنگ خاص خودمان، از تعارض و اختلاف به شدت میترسیم و زوجی را براساس اسطورهها موفق میدانیم که کمترین بحث و جدال بین آنها وجود داشته باشد. در حالی که نتایج تحقیقات در مورد خانواده و زندگی زناشویی، خلاف آن را ثابت کرده و حاکی از آن است اگر میزان تعارض بالا باشد و مدیریت آن درست انجام شود، زندگی سالمتر از زمانی است که اختلافی بین اعضای خانواده وجود نداشته باشد. دلیل این موضوع ساده است؛ وقتی دو نفر در بستر فرهنگی و آموزشی متفاوت رشد کردهاند، بروز اختلافنظر میان آنها بدیهی است و باید درباره آن صحبت کنند.
فقدان مهارت گفتوگو
گاهی باتوجه به شرایط، اختلافنظرها شدید میشود اما اگر بلد باشند آن را درست مدیریت کنند، خیلی عالی میتوانند از پس آن برآیند و میزان صمیمیتشان افزایش مییابد. اگر اعضای خانواده بهدلیل ترس از ابراز نظر بهدلیل ایجاد اختلاف، تعارض و سرزنش دیگران، مهر سکوت بر لب بزنند، عفونتی وارد زندگی میشود که کمکم به همه بخشهای آن منتشر خواهد شد و اعضا را از هم دور میکند.
خطر سکوت در خانواده
همسرانی که نمیتوانند با صحبت کردن مشکلاتشان را حل کنند، وارد محدوده خطر میشوند و بیرون از خودشان دنبال پناهگاهی میگردند که این پناهگاه میتواند فرزند، شغل، اعضای خانواده، دوستان یا افراد ناشناسی باشد که به نوعی وارد زندگی یکی از طرفین میشوند و بعضیها از آن حتی به خیانت تعبیر میکنند. باید هوشیار باشیم تا در زندگی خانوادگیمان چنین آفاتی وارد نشود.
اختلال اعصاب و روان
البته گاهی ابتلا به برخی از اختلالهای روانی مثل افسردگی و… هم باعث میشود فرد کمتر انرژی برای صحبت داشته باشد و از برقراری تعامل و گفتوگو و ارتباط اجتماعی پرهیز کند.
مشکلات اقتصادی
مشکلات شغلی و نبود امنیت اقتصادی باعث میشود مخصوصا پدرها زمان بیشتری سرکار و چندشغله باشند تا بتوانند مخارج زندگی را تامین و انتظارهای اعضای خانواده را برآورده کنند، بنابراین فرصت کمی برای صحبت با همسر و دیگر اعضای خانواده دارند. این مساله باعث فرسودگیهایی میشود و آنها را به سمت افسردگی میکشاند که خود نداشتن تمایل به گفتوگو را به دنبال دارد.
کج بودن خشت اول
بخشی از این مشکل به زمانی که خانواده متولد میشود و قرار است ازدواج شکل بگیرد، برمیگردد. اگر در این زمان، شناختی که افراد از هم پیدا میکنند معیوب باشد، همکفو و متناسب نباشند، بعدها مشکل خواهندداشت؛ مثلا اگر یکی از طرفین درونگرا و دیگری برونگرا باشد، قطعا میزان تعاملاتشان بسیار کم خواهد بود و دچار مشکلاتی میشوند. علاوه بر اینها، مسائل دیگری هم وجود دارد که باعث میشود میزان گفتوگوی اعضای خانواده کاهش یابد.
فقدان مهارت عشقورزی
یکی از مسائل بسیار مهم که در جامعه ما بسیار شایع است، نداشتن مهارتهایی مثل عشقورزی، پروراندن عشق و صمیمیت نسبت به یکدیگر، نداشتن مهارتهای مدیریت و حل تعارض، حل مساله و برقراری ارتباط موثر است. نداشتن مهارت فرزندپروری هم در این زمینه تاثیر دارد چون خیلی از اختلافهایی که بین زوج به وجود میآید و باعث میشود کمتر با هم صحبت کنند، بهدلیل نداشتن این مهارت است.
ضعف در برقراری ارتباط
علاوه بر این، باید مهارت برقراری ارتباط با اقوام، دوستان و جامعه داشته باشیم که بسیار مهم است و اگر آن را نیاموزیم، دچار آسیب میشویم. نداشتن مهارتهای ارتباطی حتی باعث شده از ارتباطهای اجتماعی فاصله بگیریم، یعنی از اقوام و دوستان دور شدهایم و به این تفکر رسیدهایم که دور شرکت در محافل خانوادگی و دوستانه را بهدلیل حرفهایی که ممکن است بشنویم یا اشتباههایی که ناخواسته مرتکب شویم، خط بکشیم و به این ترتیب مهارتهای تعاملهای اجتماعیمان کاهش یافته است. اگر اعضای خانواده، مخصوصا والدین، بلد نباشند چطور مهارتهای لازم را در خود و فرزندانشان پرورش و توسعه دهند، مشکل کمشدن میزان گفتوگو میان اعضای خانواده ایجاد میشود. چرا که دانش کافی برای جلوگیری از بروز تعارض و مدیریت آن را ندارند. کاملا طبیعی است در چنین فضایی، افراد برای نرنجاندن و نرنجیدن به جای اینکه مهارت گفتوگوی همدلانه و برقراری ارتباط موثر را در خود بپرورانند از صحبت پرهیز کنند.
عدم درک متقابل
گاهی هم اعضای خانوادهای میگویند همدیگر را نمیفهمیم، این جمله یعنی ما بلد نیستیم چطور با هم صحبت کنیم که باید آن را بیاموزیم. شاید برایتان عجیب باشد اما لازم است بدانید حتی نداشتن مهارت برقراری ارتباط زناشویی هم به تدریج دلزدگی بین زوج به وجود میآورد و آنها را دچار روزمرگی میکند. این مساله طراوت زندگی را از آنها میگیرد و میزان صمیمیتشان را کاهش میدهد؛ صمیمیت به این معنی که هر آنچه من انجام میدهم، در جلب رضایت محبوب باشد. چنین زوجهایی آرامآرام برای پرهیز از ایجاد تعارضها به سمت دلزدگی زناشویی میروند که از مهمترین موانع صحبت بین زن و شوهر است. خوشبختانه این مشکل قابل ریشهیابی و درمان است.
تکنولوژی، اینترنت و شبکههای اجتماعی
اگر اعضای خانواده، مهارت استفاده صحیح از ابزارهایی مثل تلویزیون و دیگر رسانهها، اینترنت، بازیهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی را نداشته باشند، قطعا جذابیت این ابزارها آنها را به سمت اعتیاد میبرد. امروزه در کتابهای تشخیص اختلالهای روانی، از اعتیاد به اینترنت و بازیهای اینترنتی به عنوان اختلال روانی یاد میشود. در اینجا میخواهم از فرصت استفاده کنم و هشدار دهم؛ بازیهای آنلاین اینترنتی، تفاوتی با موادمخدر ندارد و میتواند مخصوصا افرادی را که زمینه دارند، به خود معتاد کند. اعضای خانواده و زوج باید در این مورد تجدیدنظر کنند و مراقب باشند به دنیای مجازی وابسته نشوند زیرا ما را از دنیای حقیقی دور میکند؛ مخصوصا در شرایط استرسزای زندگی امروزی.
چگونه این سکوت را بشکنیم؟
براساس پیشینهها و دیگر عواملی که برای کمشدن میزان تعامل و گفتوگو در خانوادهها بیان کردم، توصیههایی برای حل مشکل کمحرفی در حریم خانواده دارم:
1) به شما اطمینان میدهم همه ما به نوعی تجربههای کودکآزاری از نوع جسمی، روانی، غفلت والدین و… داشتهایم،در نتیجه باید اگر چنین مشکلی آزارمان میدهد، رواندرمانی شویم.
2) اگر پیشینه تعاملهای خانوادگی داریم، لازم است به مشاور خانواده یا خانوادهدرمانگری که بتواند مشکل را حل کند، مراجعه کنیم.
3) درباره پیشینه فرهنگی، باید مطالعههای وسیعی داشته باشیم تا بتوانیم دید خودمان را نسبت به زندگی وسعت دهیم؛ مثلا اگر بیمارگونه فرد کمالگرایی هستیم و این مساله آزارمان میدهد، حتما به رواندرمانگر مراجعه کنیم.
4)تیپهای شخصیتی با همدیگر تفاوت دارند و نباید نگران باشیم که چه تیپ شخصیتیای داریم. در عوض، باید نحوه تعامل با تیپ شخصیتی خودمان و همسرمان را از یک متخصص، خوب یاد بگیریم.
5) اگر چون از تعامل اجتماعی خانوادگی فراری هستیم یا به علت چندشغله بودن و… با دیگران کمتر تعامل داریم و مدام سعی میکنیم جبران کنیم، باید بدانیم این موضوع میزان استرس را افزایش میدهد. باید توقع خودمان را پایین بیاوریم تا بتوانیم با خانواده و اجتماع تعامل بهتری داشته باشیم چون این موضوع برای ما شرقیها بسیار مهم است.
6)اگر دچار اختلالهایی مثل افسردگی هستید و شک دارید که غمگینی یا دلهره و اضطراب و خشم و تحریکپذیری بیش از حدی دارید، متاسفانه دچار مثلث زحمت شدهاید و لازم است به یک درمانگر مراجعه کنید تا مشکلتان حل شود.
7) باید مهارتهای لازم برای بهبود زندگی خانوادگی را تحتنظر روانپزشک و مشاور خانواده یاد بگیریم و با کمک آنها از تعاملهای اجتماعی و روابط با اعضای خانواده لذت ببریم.
هرچه همخوانتر، بهتر!
تیپ شخصیتی افراد هم در کمحرفی یا پرحرفی آنها تاثیر دارد. برخی افراد درونگرا و برخی برونگرا هستند. درونگراها کمتر صحبت میکنند و برونگراها بیشتر طالب صحبت هستند. اگر دو نفر از نظر تیپ شخصیتی ناهمخوان باشند، سکوت میان آنها بیشتر است. ما 5 تیپ شخصیتی داریم که هرکدام در یکی از دو قطب آن قرار میگیریم که به 3 نوع آنها اشاره میکنم:
• درونگرایی و برونگرایی: هر چقدر زوج از این نظر بیشتر به هم نزدیک باشند، تعاملات بهتری خواهند داشت و اگر در دو قطب مخالف باشند، دچار مشکلات میشوند و صمیمیتشان کاهش پیدا میکند.
• تجربهپذیری و تجربهناپذیری: اگر هر دو طرف تجربهگرا باشند، تنوعطلبند، احساس و نگرشهای بیشتر و متنوعتری دارند و میخواهند بیشتر تجربه کنند، بنابراین بیشتر امکان گفتوگو و تعامل برایشان فراهم خواهد بود.
• توافقپذیری و توافقناپذیری: افراد توافقپذیر، قدرت بیشتری در بخشش و انعطافپذیری در پذیرش مسائل و گذشتن از کنار آنها دارند. افراد با توافقپذیری کمتر، دچار آسیب میشوند. برای ازدواج لازم است حداقل یکی از طرفین، توافقپذیری بیشتری داشته باشد، اگر هر دو این ویژگی را داشته باشند که بسیار بهتر خواهد بود.
دولت هم باید کمک کند
تاثیر وجود نداشتن تفریحهای سالم و سرگرمیهای مناسب برای خانوادهها را هم نمیتوان نادیده گرفت. برای رفع این مشکل، دولت باید اقدامهایی انجام دهد و انجام نشدن این اقدامها، باعث شده خانوادهها تحتتاثیر قرار بگیرند و مردم به جای اینکه با اعضای خانواده به محیطهایی که در آنها امکانات سرگرمی، بازی و تفریح فراهم است بروند، در خانه میمانند؛ آن هم با پیشینهای که گفتیم در مورد ترس از تعارضها دارند و از بروز اختلاف میهراسند. این موضوع باعث میشود در زمانی هم که در خانه حضور دارند، هر کدام به سرگرمیهایی بپردازند که از همدلی به دور است و از تعامل کلامی و غیرکلامی بین آنها میکاهد.
هشدار به همسرانی که حرفهای مشترکشان هر روز کمتر میشود
سکوتی که نشانه وضعیت قرمز است
دکتر سامرند سلیمی
روانپزشک، عضو کمیتههای آموزش و درمان انجمن روانپزشکان ایران
کار من زوجدرمانی است. زوجدرمانی یعنی اینکه زن و شوهری که احیانا مشکلی دارند، هر دو با هم مراجعه کنند، هر دو درخواست تغییر وضعیت موجود داشته باشند و هر کدام از آنها به دنبال این باشند که بدانند باید چه تغییری در خود بدهند و چه تلاشی برای بهبود زندگی مشترک خود داشته باشند، اما هر روز شاهد مراجعه خانمهایی هستم که تنها به مطب من مراجعه میکنند و تقاضای زوجدرمانی دارند. آنها میگویند با همسرشان مشکلاتی دارند و آمدهاند مشورت کنند تا این مشکلات حل شوند. میدانم که هر روز در کشور ما هزاران مراجعه اینگونه به صدها مشاور و روانشناس و روانپزشک انجام میگیرد. در واقع این خانمها از ما درخواست تقریبا نشدنیای دارند؛ انگار که بخواهند جراحیای انجام شود بدون اینکه بیمار حضور داشته باشد!
در یک رابطه زوجدرمانی، مراجع ما هیچکدام از آن دو نفر نیستند، یک زوج است و رابطه و گفتوگویی است که بین آنهاست و درمان را بر اساس شیوه ارتباطی زوج انجام میدهیم، نه هر کدام از طرفین.
میتوان گفت تقریبا مراجعه تمام کسانی که تنها برای حل مسائل زن و شوهری به زوج درمانگر مراجعه میکنند، بیفایده است و در مواردی حتی ممکن است شرایط را بدتر از قبل کند. اما وقتی به این افراد میگوییم حتما باید با همسرتان مراجعه کنید، با این پاسخ مواجه میشویم که او حاضر به مراجعه به مطب نیست. در بیشتر موارد این حرف واقعا درست است و آن خانم چندین بار از همسرش خواسته که همراه او به مشاور مراجعه کند و با این واکنش خودخواهانه و مغرورانه مواجه شده که: «من خودم یک پا مشاورم و همه را درس میدهم» یا «در محیط کارم همه با من مشورت میکنند و به مشاوره با کسی نیاز ندارم» اما حالت دیگری هم وجود دارد؛ برخی از این خانمها اصلا به همسرشان نمیگویند که به مشاور مراجعه میکنند و اگر از همسرشان بخواهند همراهیشان کند، حتما این کار را انجام میدهد ولی خودشان علاقه دارند تنها مراجعه کنند و از مشاور، روشهای جادوییای بیاموزند که از طریق آنها اوضاع زندگیشان را بهتر کنند. هر دو حالت، نشاندهنده عیبی بزرگ است؛ اینکه گفتوگوی سازنده در خانواده وجود ندارد. انگار اینکه زن و شوهر بنشینند و با هم صحبت کنند و راجع به مسائلشان به تفاهمی برسند، کار دردناک و بسیار سختی است. از آن دردناکتر برایشان این است که بروند و در حضور دیگری راجع به مشکلاتشان گفتوگو کنند.
با این تصورها، یکی از آنها به زوجدرمانگر مراجعه میکند و انتظار معجزه دارد تا بدون اینکه مباحثه و مذاکرهای با همسرش داشته باشد، درمانگر با روشهای جادویی، رابطهاش را بهبود دهد. راستش را بخواهید خیلی وقتها این رفتار من را یاد مراجعه به فالگیرها و رمالها میاندازد که آدمها برای گرفتن دعای افزایش محبت و بستن مهر به روی این و آن به آنها مراجعه میکنند.
اهمیت گفتوگو در خانواده
فضای زوجدرمانی، فضای گفتوگو است همانطور که فضای خانواده سالم، فضای گفتوگو باید باشد. از همین جا باب مبحث باز میشود برای اینکه بدانیم اساسا چقدر مراجعات به ما زیاد میشود وقتی در خانوادهای گفتوگوی سالم جریان ندارد.
در مواردی که بالاخره خانم موفق شود با همسرش گفتوگوی سالمی داشته باشد و همسرش هم از صمیم قلب راضی شود که بیاید و در جلسههای درمان شرکت داشته باشد و سعی کند سهم و مسئولیت خود را برای بهبود رابطه بپذیرد، خیلی وقتها به نتایج خوبی میرسیم اما در مواردی که همسر با زور یا خواهش و تمنا و با بیمیلی و اکراه یکی دو جلسه به مطب میآید، تقریبا شکست قطعی است چون این فرد میآید تا در جلسه هم گفتوگو و مباحثه را به شکست بکشاند. در این موارد عملا از هیچ درمانگری کاری برنمیآید و اگر درمانگری یکی از همسران را ویزیت میکند و تصورش این است که در حال زوجدرمانی است، به احتمال زیاد کاری که انجام میدهد هر اسمی دارد به جز زوجدرمانی.
چرا کمحرفتر شدهایم؟
یکی از مهمترین علتهایی که باعث میشود اعضای خانواده یا زن و شوهری با هم گفتوگو نکنند، انتخاب اشتباه و بدون شناخت همدیگر است. این افراد بررسیای انجام ندادهاند تا متوجه شوند اساسا فضای مشترکی برای گفتوگو و علایق مشترکی دارند؟ آیا حرفی دارند به هم بزنند که برای هر دو طرف جالب باشد؟
وقتی افراد بدون این بررسیها با هم ازدواج میکنند، بعد از مدتی ممکن است متوجه شوند دو دنیای کاملا متفاوت دارند. هر حرفی که یکی از آنها میزند، برای دیگری جذابیت ندارد یا حتی میتواند آزاردهنده و بیربط باشد بنابراین طبیعتا پس از مدتی همان شعله گفتوگوهای اندک اولیه بین زوج هم خاموش میشود. به همین دلیل است که توصیه میکنیم قبل از جاری شدن عقد ازدواج، دختر و پسر مجال چند ماهه برای گفتوگو و بحث داشته باشند تا متوجه شوند اصلا حرفی برای گفتن با هم دارند یا نه؟
وقتی با کسی ازدواج میکنی که حرفی با او نداری، به نظر من از مصادیق زجر مادمالعمر است چون طرفین حس میکنند طرف مقابل هیچ علاقهای به شنیدن حرفهایشان ندارد. گاهی گفتوگو در یک خانواده کم است به این دلیل که اعضای آن شخصیت درونگرایی دارند و چندان اهل گفتوگو نیستند. این افراد در زندگی اجتماعی و ارتباط با اطرافیان هم برونگرا پرحرف نیستند و اتفاقا طرف مقابلشان را به همین دلیل که مثل خودشان است، انتخاب کردهاند تا مجبور به حرف زدن با او نباشند. حرف زدن این افراد محدود به بیان نکتههای ضروری است تا امور زندگی بگذرد. اتفاقا این زوجها معمولا از زندگی و انتخابشان هم راضی هستند. اگر واقعا هیچ کدام از اعضای خانواده یا همسران تمایلی به صحبت زیاد با هم ندارند، ولی از کنار هم بودن خوشحال هستند، هیچ اشکالی ندارد.
یکی پرحرف، یکی کمحرف
وقتی یکی از طرفین میل زیادی به حرف زدن داشته باشد و دیگری خیلی اهل گفتوگو نباشد، داستان ناخوشایندی آغاز میشود چون چنین فضایی برای همسری که راحت حسهایش را بیان میکند، آزاردهنده میشود و مرتب از اینکه طرف مقابلش اشتیاق چندانی برای شنیدن حرفهایش ندارد و حتی گاهی او را پرحرف و پرچانه خطاب میکند، احساس سرخوردگی و ناکامی میکند. از طرفی، وقتی یکی از همسران پرحرف و دیگری کمحرف باشد، همسر پرحرفتر، ممکن است مرتب طرف مقابل را به دلیل کمحرفی طبیعیاش بازخواست، مواخذه و سرزنش کند که این موضوع باعث میشود بعد از مدتی اعتمادبهنفس او به شدت کاهش یابد و بیشتر در لاک انزوا و گوشهگیری فرو برود. این مشکل هم میتواند با آشنایی اصولی پیش از ازدواج، پیش نیاید.
همه کاسهکوزهها را سر شبکههای اجتماعی نشکنیم!
این روزها تلاش زیادی میشود که شبکههای اجتماعی بهعنوان عامل اصلی کاهش زمان گفتوگو میان اعضای خانواده معرفی شود. اما این مساله فقط به کشور ما محدود نیست و در تمام دنیا کسانی هستند که نگرانی خود را در مورد نقش شبکههای اجتماعی و تاثیر آن بر گرمی روابط خانوادگی در قالب نوشتههای جدی، طنز و کاریکاتور یا عکس بیان کردهاند. اما من معتقد نیستم که صرفا این شبکهها باعث کاهش میزان گفتوگوی اعضای خانواده شدهاند؛ اتفاقا در موارد زیادی شاید شبکههای اجتماعی باعث شدهاند که افراد خانواده موضوعات بیشتری برای گفتوگو با هم پیدا کنند. بهخصوص افرادی که قبل از ظهور این شبکهها واقعا حرفی برای گفتن به همدیگر نداشتند، با عضویت در این شبکهها موضوعات جدید، افکار جدید، بحثهای جالب، نکتههای طنز و جوکهایی را پیدا میکنند که بتوانند با هم به اشتراک بگذارند. اگرچه با توجه به جدید بودن این شبکههای اجتماعی، هنوز مطالعههای وسیعی در دنیا و ایران درباره تاثیر آنها در کاهش گفتوگو میان اعضای خانواده انجام نشده و به مطالعههای گسترده جامعهشناسان خبره نیاز است تا با توجه به نتایج آن، قاطعانه در اینباره اظهارنظر کنیم.
پدیده جدید، حرف جدید
به هر حال یک خانواده سالم، خانوادهای است که هر پدیده جدیدی را برای افزایش ارتباط و صمیمیت بین اعضا به خدمت بگیرد. در چنین خانوادهای، هر اتفاقی که میافتد، نمیتواند یک تهدید ترسناک باشد و در خانوادههای با روابط مغشوش و آشفته است که هر پدیدهای در حد حرف یک همسایه هم میتواند در آنها بحرانهای بزرگ ایجاد کند چه برسد به شبکههای اجتماعی.
گاهی علت کمتر گفتوگو کردن در یک خانواده، این است که پدر و مادر نتوانستهاند احساس همبستگی را بین اعضا به وجود آورند و افراد احساس گسست دارند و فکر نمیکنند که منافع، علایق و عشق مشترکی بین آنهاست. تربیت خیلی از پدر و مادرها آنقدر آسیبزاست که واقعا بچهها به اینکه در این کانون حرفی بزنند، علاقهای ندارند و مدام در حال فرار از آن هستند. وقتی فرزندان این پدر و مادرها به 20 سالگی میرسند، تازه یادشان میافتد به ما مراجعه کنند و بپرسند چرا دختر یا پسرمان با ما کم صحبت میکند؟ وقتی هم شرححال میگیریم، متوجه میشویم از 4-3 سالگی با بچهشان صحبتی نمیکردند و اگر هم حرف میزدند، غیر از توهین یا از بین بردن اعتمادبهنفس یا تخریبشان نبوده، بنابراین واکنش طبیعی فرزندشان، دوری از آنهاست و متاسفانه وقتی هم به دنبال چاره میگردند و میخواهند فضای گفتوگو را در خانواده برقرار کنند که دیگر سالها از زمان طلایی ایجاد این فضا در خانواده گذشته و فرزندان دوران کودکیشان را طی کردهاند و الان آدمهای بالغی شدهاند که دیگر حاضر نیستند با پدر و مادرشان به عنوان همخانههای بالغ، گفتوگویی داشته باشند.
همکلامی با فرزندان
اگر پدر و مادری میخواهند فرزندشان با آنها صحبت کند، باید از سالهای اول زندگی در خانواده، فضای گفتوگوی سالم جریان داشته باشد تا بچهها با فضای سخن گفتن، مباحثه و درددل، در خانواده شرطی شوند و وقتی بزرگ شدند، همین احساس خوب را داشته باشند.
موانع گفتوگو
موانعی هم بر سر راه گفتوگوی موثر و لذتبخش بین افراد خانواده وجود دارد که در جامعه فعلی ایران، نقش سمیشان را صدها بار پررنگتر از شبکههای اجتماعی میبینم. باید حواسمان باشد که گاهی گفتوگوی تایید و تحسینکننده و گفتوگوی تشویقی در خیلی از خانوادهها و میان زوجها برقرار نیست. بسیاری از زن و شوهرها، کاری که طرف مقابل در زندگی مشترک انجام میدهد، یک وظیفه میدانند. مثلا اینکه پدر خانواده کار میکند و زحمت میکشد یا کار مادر که هم بیرون از خانه، شغلی دارد و هم مسئولیتهای سنگینی در خانه برعهده دارد، وظیفهای میدانند که باید انجام شود بنابراین نیازی به تحسین و تشکر و قدردانی نمیماند، انگار فقط باید حواسمان باشد اگر این وظایف انجام نشود، بلافاصله فرد مقابل را به باد انتقاد بگیریم. معلوم است که چنین فضایی، میل به گفتوگو را بین همسران و دیگر اعضای خانواده خواهد کشت.
بعضیفقط حرف میزنند که ایراد بگیرند و انتقاد کنند
وقتی گفتوگو فقط وسیلهای باشد برای ابراز ایرادها و انتقادها در مواقع لزوم و هیچ جنبه شیرین و دلنشین، تشویق، تحسین و تشکری وجود نداشته باشد، کسی میل به انجام آن نخواهد داشت.
گاهی افراد خانواده، خشمهای خودآگاه و ناخودآگاه زیادی از هم دارند و این مهارت را ندارند که آن را در قالب گفتوگوی موثری بروز دهند. در این صورت خودآگاه و ناخودآگاه، خشمهای درونیشان به سمت گفتوگویی پر از نیش و کنایه و طعنه میرود و هر جملهای که میگویند، خنجری است که به قلب بقیه افراد فرو میآید. این رفتار نشان میدهد ابراز خشم آزادانه در این خانواده ممنوع است یا به هر دلیلی انجام نمیشود یا اعضا مهارت ابراز خشم هدفمند را ندارند تا بتوانند هم خشمشان را بروز دهند، هم درخواست بالغانهشان را ابراز کنند و به ناچار به نابالغانهترین روش گفتوگو متوسل میشوند که بیان حرفهای پر از نیش و کنایه است؛ پدیدهای که در روانشناسی به آن «همانندسازی فرافکنانه» میگویند.
گفتوگوی دفاعی
یکی دیگر از آفتهای ارتباط بین افراد خانواده، گفتوگوی دفاعی است، به جای شنیدن حرفها از منظر دیگران. یکی از کارهایی که یک زن و شوهر خوشبخت و سالم باید انجام دهند، این است که وقتی مثلا طرف مقابل به آنها میگوید به نظر من خانه ما خیلی تمیز نیست، به جای اینکه به شدت به فاز دفاعی بروند و بخواهند به او ثابت کنند که اشتباه میکند و خانه تمیز است، تمام وظایف خود را در خانه درست انجام میدهد و… لحظهای تامل کند و بیندیشد که چه اتفاقی افتاده که همسر من تمام تلاشهایم برای مرتب نگهداشتن خانه را نمیبیند؟ نکند روحیهاش خوب نیست یا شکایت و نارضایتی دیگری دارد؟ گوش دادن همدلانه به همدیگر، به جای دفاعی گوش دادن، فضای گفتوگو را در خانواده آسان میکند.
این کمحرفی نشانه چیست؟
گاهی کم شدن زمان صحبت بین اعضای خانواده، نشانه بارز یک نارضایتی مزمن در زندگی مشترک یا زندگی خانوادگی است. وقتی فردی از موضوع یا موضوعاتی در زندگی ناراضی است، بارها درخواست و تلاش میکند تا مشکلات را حل کند اما طرف مقابل هیچ عکسالعملی برای بهبود اوضاع نشان نمیدهد، کمکم احساس ناراحتی میکند و سعی میکند صحبت، بحث و مجادله نکند چون احتمالا دیگر برایش قابل تصور نیست که تغییری صورت بگیرد. به همین دلیل معمولا میبینیم بین زوجهایی که تا مدتی مدام با هم
بحث و جدل میکردند به مرور زمان فضایی آرام حکمفرما میشود که البته به دلیل حل شدن مسائلشان نیست و علت این است که یکی از طرفین آنقدر خسته شده که دیگر حوصله گفتوگو و مباحثه و امیدی به حل مسائل ندارد. خیلیوقتها کم شدن گفتوگو میان زن و شوهر، نشانهای از پایان عشقشان است و اینکه دلبستگیای به زندگیشان ندارند و دلیلی برای بحث و قبولاندن نظرشان به دیگری و ابراز عقایدشان نمیبینند چون روابط عاطفیشان کم شده. برخی اوقات یکی از طرفین به عمد میزان گفتوگو را کاهش میدهد و از این حربه برای کنترل طرف مقابل استفاده میکند.
کم نیستند زوجهایی که به ما مراجعه میکنند و یکی از طرفین هر زمان که میخواهد عقایدش را به دیگری تحمیل کند و با مقاومت او روبرو میشود، قهری چند روزه را آغاز میکند تا اینکه همسر بعد از چند روز خسته شود و به زانو دربیاید و حاضر شود خواسته او را هر چقدر هم غیرمنطقی باشد، بپذیرد تا طرف مقابل دوباره با او حرف بزند.
در واقع کاهش عمدی گفتوگو به عنوان وسیلهای برای تنبیه یا وادار کردن همسر به پذیرفتن خواستههای غیرمنطقی، پدیده شایعی است و آدمهایی عمدا از این روش پرخاشگری منفعل استفاده و نظرهایشان را تحمیل میکنند.
واقعا هیچ حرفی با هم ندارید؟
خیلیوقتها به ما میگویند ما حرفی با هم نداریم! راجع به چه چیز با هم صحبت کنیم؟
من در ادامه چند نکته را ضروری میدانم که حتی اگر زمان حرف زدن اعضا 10دقیقه هم باشد، باید در نظر گرفته شود.
چرا گزارش روزانه مهم است؟
افراد خانواده باید این مهارت را یاد بگیرند که گزارشی از عملکرد روزانهشان بدهند؛ پدر و مادر و فرزندان باید اتفاقهایی را که در طول روز بیرون از خانه برایشان افتاده، تعریف کنند. این کار خیلی مهم است و فواید متعددی دارد. مثلا وقتی پدر یا مادر از کار خودش و سختیهایی که در طول روز متحمل شده میگوید، بچهها متوجه میشوند والدینشان بیرون از خانه با دنیای سختی مواجه هستند و مهمانی نرفتهاند، گردش و خوشگذرانی نمیکنند، بلکه کار میکنند تا مایحتاج زندگی را تامین کنند. به این ترتیب یاد میگیرند وقتی بزرگ شدند، آنها هم باید تلاش کنند و دنیای مهربانی هم در انتظارشان نیست.
از طرفی، وقتی بچهها خود را ملزم بدانند که هر شب به اعضای خانواده گزارشی دهند، میفهمند مسئولیتهایی مثلا در حوزه تحصیلی دارند و باید به بقیه اعضای خانواده بگویند که چگونه این مسئولیتها را انجام میدهند.
این فضای گفتوگو باعث میشود پدر و مادر در جریان آخرین وضعیت فرزندانشان از نظر تحصیلی، فرهنگی و هنری هم قرار بگیرند.
من معمولا از پدر و مادرها میخواهم در این گفتوگوها از بچههایشان بخواهند یک خاطره خوب و یک خاطره بد آن روز را تعریف کنند. خیلی وقتها در جریان همین گزارشهاست که از اتفاقهای بدی که برایشان افتاده میگویند در حالی که شاید در حالت عادی نخواهند یا بترسند یا خجالت بکشند یا لزومی نبینند که در این مورد صحبت کنند در حالی که نمیدانند رفتاری که مثلا معلم یا ناظم با آنها دارد، به نوعی خشونت است و وقتی آن را تعریف میکنند، تازه پدر و مادر متوجه میشوند بچهشان مورد خشونت قرار گرفته و تنبیهی غیرمنطقی شده و دنبال چاره میگردند.
چنین فضای گفتوگویی باعث میشود اعضای خانواده از شرایط هم آگاه شوند و شروع کنند به کمک به یکدیگر در روزهای بعد.
در همین فضای گفتوگو است که پدر و مادر از زحمتهایی که هر یک از طرفین آن روز کشیده باید تشکر کنند و از فرزندشان بابت نمره خوبی که گرفته، زحمتی که کشیده، درس جدید موسیقی یا زبان که یاد گرفته هم تشکر و هم تقدیر و تحسینش کنند.
در این فضا بچهها هم یاد میگیرند از پدر و مادرشان به خاطر زحمتهایشان تشکر کنند و پدر و مادر به آنها یاد میدهند که باید قدردان باشند و قدردانی را به شکل کلامی ابراز کنند تا نسلی غیرمسئول و متوقع بار نیاوریم که هر کاری که والدین برایشان انجام میدهند، وظیفهشان و باز هم کم بدانند. نسخهای که میتوانم برای خانوادههای ایرانی بپیچم، در نظر گرفتن چنین فضای گفتوگویی در ساعتهای پایانی شب است.
کی با هم حرف بزنیم؟
• در دنیای مدرن، بیشترین زمان و فضایی که زوجها برای گفتوگو دارند، ساعتهای پایانی شب است که از سرکار برمیگردند و روزهای آخر هفته. بهخصوص تاکید ما روی ساعتهای پایانی شب است که اعضای خانواده برای شام یا بعد از آن دور هم جمع میشوند و میتوانند با هم صحبت کنند.
• من فکر میکنم اگر قرار باشد از این پدیدههای اجتماعی چند سال اخیر، یکی را از دلایل کم شدن فضای گفتوگو بین اعضای خانواده بدانیم، بتوانیم به سریالهای ماهوارهای اشاره کنیم که خانوادهها حجم زیادی از زمانشان را در خانه، صرف تماشای آنها میکنند بدون اینکه هیچ گفتوگوی موثری بین آنها وجود داشته باشد. البته تحقیقات جامع راجع به این موضوع هم انجام نشده اما بدیهی است حین دیدن این سریالها، اعضای خانواده با هم صحبتی نمیکنند، همه محو تماشای زندگی خانوادههای دیگری میشوند و بعد هم میخوابند!
• یادمان باشد خانواده سالم، خانوادهای است که اعضای آن یا هنگام شام یا بعد از آن، زمانی هرچند کوتاه را برای گفتوگو اختصاص دهند.